منو
 کاربر Online
733 کاربر online
تاریخچه ی: صوفی و قزلباش از شاه اسماعیل یکم تا شاه طهماسب

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:2


صوفى و قزلباش از شاه اسماعیل تا شاه طهماسب

«874 - 984 ق /1469 - 1576 م»

سلطان حیدر پسر شیخ جنید، پس از مرگ پدر، صوفى اعظم و مرشد کامل شد و با ازدواج با دختر اوزون حسن اتحاد و دوستى خود را با آق قویونلو مستحکمتر ساخت. سلطان جدید، براى آنکه صوفیان و مریدان صفوى را از دیگران ممتاز و مشخص گرداند، طاقیه ترکمانى را از سر ایشان برداشت، و تاج سرخ دوازده ترک بر سرشان نهاد، به همین سبب آنها را قزلباش گفتند؛ بعدها عثمانیها این اصطلاح را به صورتى توهین آمیز به کار بردند. با انقراض قراقویونلوها توسط ترکمانان آق قویونلو، این بار فاتحان جدید هدف بلند پروازیهاى صوفیان قرار گرفتند. اما اتحادى که بنابر مصالح سیاسى در عهد اوزون حسن بسته شده بود، به محض آنکه صفویان به صورت نیرویى درآمدند که آق قویونلو در جبهه مخالف صوفیان ایستاد و شیخ حیدر در این مبارزه جویى، جان باخت.

نتیجه اقدامات داعیان و مبلغان صفوی در تحکیم پایه های قدرت

اگر نهضت انقلابى صفوى که در ظرف مدت اندکى بیش از نیم قرن، براى بار دوم گرفتار ضربه گیج کننده ناشى از دست دادن رهبر فرقه مى‏شد، هنوز تداوم داشت و خاموش نشد، جاى شگفتى نیست. زیرا تداوم حرکت صوفیه، نتیجه اقدامات داعیان و مبلغان صفوى بود که از پایگاه خود در اردبیل خارج شده و در عمق ارتفاعات ارمنستان و سوریه و آناتولى نفود کرده بودند. این مبلغان و داعیان با کارآمدى و کمال، وظایف خود را انجام مى‏دادند. در دوره طولانى آمادگى براى انقلاب صفوى، مبلغان به طور متناوب به اردبیل باز مى‏گشتند تا از مرشد کامل و رهبر روحى و مظهر الوهیت و رئیس فرقه خود، الهام تازه بگیرند. در آغاز کار شاه اسماعیل اول، مریدان و پیروان او را تا مدتى همچنان صوفى مى‏خواندند، و به همین سبب در کشورهاى اروپایى، پادشاه صفوى را که آوازه شهرتش به وسیله سیاحان و سوداگران و سفیران اروپایى به آن ممالک رسیده بود، صوفى بزرگ مى‏نامیدند، و این نام همچنان در دوران سلطنت صفویه بر پادشاهان این سلسله باقى ماند.

اما دیرى نگذشت که عناوین صوفى و قزلباش با یکدیگر مرادف شد و کم کم در اواخر سلطنت شاه اسماعیل، عنوان دوم غلبه کرد و اتباع و هواداران آن پادشاه، یعنى طوایف ترک نژاد گوناگونى که در رکاب وى شمشیر مى‏زدند، به قزلباش معروف شدند. از این زمان، عنوان صوفى مفهوم مشخصتر و محدودترى یافت و بیشتر به خانواده هایى از طوایف قزلباش که در سابقه صوفیگرى و ارادت و خدمت به خاندان صفوى از دیگران ممتاز بودند، اتلاق شد. به همین سبب صوفیان بیشتر از طوایف روملو، شاملو و قاجار وبدند و شخص شاه نیز رئیس و پیشواى ایشان، یا مرشد کامل خوانده مى‏شد.

اثراث روانی شکست چالدران

اما واقعه چالدران و شکست سخت شاه اسماعیل در این جنگ، صرفنظر از پیامدهاى سیاسى آن و تأثیراتش بر روابط دو کشور ایران و عثمانى، از نظر روانشناختى اجتماعى نیز، واقعه‏اى مهم به شمار مى‏رفت؛ این شکست، اثرات مخربى بر روحیه شاه اسماعیل اول وارد آورد و رفتارش را در امور کشورى و روابطش با قزلباش و تعادل میان عناصر ایرانى و ترکمان در دستگاه ادارى صفوى تحت تأثیر شدید قرار داد. چالدران، اعتماد شاه اسماعیل را به شکست ناپذیرى خودش در هم شکست؛ اعتمادى که بیش از آنکه مبتنى بر واقعیات و توانهاى فردى و اجتماعى او باشد، نتیجه القاى خرافه ها و باورهاى عامیانه طرفدارانش بود که او را در حد خدایى ستایش مى‏کردند. شاه اسماعیل در نظر پیروان ترک قزلباش، هم رهبر روحانى و هم رهبر دنیوى بود و هم چیزى بیش از این دو. شاه با افراد بى سواد قبایل خود، غالبا" به زبان خودشان سخن مى‏گفت، اما همین نحوه سخن گفتن با عوام و تأیید باورهایشان، او را نیز عوام زده کرده بود. نتیجه آموزشهاى دراز مدت و تاریخى صوفیان، کم کم این فکر را در آنها به وجود آورد که شاه را تجلى خدا مى‏دانستند و دولت صفوى در سالهاى اوایل تشکیل آن، در حقیقت یک دولت خدا سالارى بود. گزارش ونیزیان معاصر، گواه بر آن است که قزلباشها نسبت به رهبر خود بسیار فداکار و مخلص بودند و او را فناناپذیر تصور مى‏کردند. این اعتقاد در چالدران ضربه سختى خورد. اسماعیل گوشه گیر شد و با شرابخوارى و عیاشى مى‏خواست غمهاى خود را فراموش کند. بیشتر اوقات را به شکار مى‏رفت. در مدت دو سال پایان عمرش، هرگز سپاهیان خود را به جنگى نفرستاد. از دست رفتن وجهه اسماعیل سبب آن شد که قدرت رؤساى ترکمن از یک سو، و قدرت ایرانیان صاحب منصب بزرگ دیوانى از سوى دیگر افزایش یابد. در نتیجه کشمکشهاى داخلى جدى و سختى پیش آمد و در ظرف مدت یک سال پس از مرگ اسماعیل در 19 رجب 930 ق / 23 مه 1524 م جنگ داخلى میان گروههاى قزلباش رقیب با یکدیگر براى تفوق و داشتن سهم بیشتر از حکومت آغاز شد. ملاحظه اینکه شاه فرمانرواى دنیوى ایشان است از میان رفت و احترامى که براى وى به عنوان ظل الله فى الارضیین «= سایه خدا در زمین» قایل بودند، نادیده گرفته شد. با گسسته شدن رابطه دینى میان شاه و قزلباش، اقتدار فرمانروا تنها با شخصیت نیرومند و کارآمد قابل بقا بود.

حکومت خدا سالاری صفوی

همانگونه که پیش از این اشاره شد، دولت صفوى در آغاز تأسیس، شکلى از حکومت خدا سالارى بود. میان سیماى دینى و سیماى سیاسى دولت مرز مشخصى وجود نداشت. اگرچه وجود چنین پندارى، ناشى از تربیت قزلباشان و صوفیان و عقاید خرافه گونه و عامیان آنها بود که حتى بر صاحب منصبان و شخص شاه هم تحمیل مى‏کرد، اما در یک فرآیند واقعى اجتماعى و دولتمدارى که با فاز نهضت گونه و انقلابى گرى، تفاوتهاى نمایان داشت، این «ایمان» در محک واقعیت به زودى شکسته شد و مرزهاى حقیقى و لازم بین مناصب دینى و سیاسى و مقامهاى روحانى و دنیوى کشیده شد.

در عهد شاه اسماعیل اول، بالاترین صاحب منصب دولت که وکیل نفس نفیس همایونى یا نایب السلطنه خوانده مى‏شد، نماینده فرمانروا، هم از جنبه دینى و هم از جنبه سیاسى به شمار مى‏رفت. وى در واقع قائم مقام و المثناى شاه و مسؤول انتظام امور دینى و دولتى بود. نخستین کسى که این سمت را داشت یکى از افسران عالى رتبه قزلباش از قبیله شاملو و از زمره گروه کوچک یاران اسماعیل بود که هنگام اقامت وى در گیلان، طرح آخرین مرحله انقلاب صفوى را ریخته بودند. چون قزلباشان ستون فقرات نیروهاى جنگى صفوى را تشکیل مى‏دادند، طبعا" حق خود مى‏دانستند که وکیل از میان ایشان برگزیده شود؛ و مقام امیر الامرایى، یعنى فرماندهى کل نیروهاى طوایف قزلباش را امتیازى ویژه خود مى‏شمردند. چنان مى‏نماید که در آغاز، این هر دو منصب، به عهده یک نفر بوده است. قورچى باشى هم که افسر نظامى‏بلند پایه‏اى بود و وظایف وى در اوایل دوران صفوى به خوبى شناخته نشده، یکى از سران قزلباش بوده است.
طى مدت اندکى، شاه اسماعیل و قزلباشان او، نهضت صفوى را در سراسر ایران اشاعه دادند. شاه نخست تبریز را مسخر خود ساخت و سپس بخش خاورى هلال حاصلخیز را ضمیمه قلمرو صفوى کرد. مراحل عمده تحکیم امپراتورى صفوى به ترتیب از شکست بازمانده هاى نیروهاى آق قویونلو در نزدیکى همدان «908 ق / 1503 م» که مرکز و جنوب را زیر سلطه اسماعیل قرار داد؛ مطیع کردن ولایات مجرد خزر یعنى مازندران و گیلان، و تسخیر یزد «909 ق / 1504 م»؛ برقرار کردن صلح و آرامش در مرز غربى و انضمام دیار بکر «911 - 13 ق / 1504 - 7 م»؛ برقرار کردن صلح و آرامش در مرز غربى و انضمام دیار بکر «911 - 13 ق / 1505 - 7 م»؛ تسخیر بغداد و فتح جنوب غربى ایران «914 ق / 1508 م»؛ استیلا بر شیروان «915 ق / 1509 - 10 م»؛ و فتح خراسان «916 ق / 1510 م» است.

ایدئولوژی صفوی در آغاز حکومت شاه اسماعیل اول

تحمیل و شیوع عقاید صوفیان و «ایدئولوژى» صفوى، از همان آغاز، با صلابت و خشونت و زجر و آزار مخالفان شروع مى‏شود و این امر در سرزمینى که دست کم، هنوز در آن غلبه رسمى‏با مذهب تسنن بود، تا حدى اجتناب ناپذیر و به میزانى، ناشى از شور و شوق و هیجان انقلابى حاکم بر هواداران و پیروان آنها بود. برخى از مخالفان به قتل مى‏رسند و عده بیشترى از آنها به ناچار به نواحى که هنوز غلبه با اهل سنت است، رانده شده، به دربار تیمور در هرات پس از تسخیر خراسان و به پایتخت ازبکان مى‏روند.

عملا" غیر ممکن است که سهم عنصر خود جوش مبارزین و داعیان و مبلغان صفوى را در گسترش این نهضت برآورد نمود. در حقیقت، حضور این داعیان و مبلغان است که شهرت و دامنه جنبش را با وجودى که متناسب با خواستهاى باطنى و عقاید توده هاى مردم نیست، چنین شتابان رواج مى‏دهد.

پایه اصلى اجتماعى و سازمانى که از طریق آن «ایدئولوژى» صفوى و تبلیغات شیعى به تمامى‏شهرها و روستاهاى اطراف و اکناف گسترش مى‏یابد، قزلباشان و داعیان و مبلغان آنهایند. تشکیلات قزلباش، در فرداى پیروزى شاه اسماعیل اول و اعلام حکومت و جلوس بر تخت، از رشد سریعى برخوردار مى‏شود؛ اما رهبر نهضت به زودى متوجه بن بستى مى‏شود که نضج گیرى قدرت بى رقیب قزلباشان مسلح براى وى به وجود مى‏آورد. نیروى مخربى که تنها در یک برهه از جنبش و در اوایل شکل گیرى آن به نحو کمال انجام وظیفه مى‏کرد، اکنون که مرحله ایجاد مناسبات اجتماعى و فاز تثبیت و شکل دادن به روابط و نهادها است، بى مهابا مقاومت مى‏کند و حق خود مى‏پندارد تا بر اریکه قدرت و ارکانهاى سیاسى و اقتصادى و نظامى‏تکیه زند، و صرفنظر از توان اجرایى و خرد پذیرى که لازمه این مرحله است، انتظار دارد فرامینش و خواستهایش توسط صوفى اعظم در نظر گرفته شده و حتى به موقع اجرا گذاشته شود.

تعیین نقش نیروهای وفادار و مخلص در عهد شاه اسماعیل اول

در واقع شاه اسماعیل با یک سؤال قدیمى‏و کهنه و در عین حال براى هر نهضت فارغ از زمان، تازه و بدیع روبه‏رو مى‏شود؛ و آن تعیین نقش نیروهاى انقلابى و وفادار و انقلابیون مخلص در نظام حکومتى و اجرایى است. اگر شور و شوق انقلابى که متکى بر ایمان و باور و تقلید محض و فاقد دلیل و جهت است، و در مرحله تخریب و تصرف به کار مى‏آید، در مرحله تثبیت نهادهاى اجتماعى که سنگ بنا و خمیر مایه اش، خرد و اندیشه و تجربه است، و نیازمند افراد کاردان و لایق و در عین حال معتقد است، چگونه مى‏تواند همسنگ و برابر شود. عمق این معضل براى شاه اسماعیل هنگامى‏آشکرتر شد که شکست چالدران، آن زعامت خدا گونه دروغین مرشد کامل و آن پندار صوفیان که او را مظهر الوهیت مى‏دانستند شکسته شد و قدرت شاه، برابر قدرت خاکیان و آدمیان نشست. در همین حال، مسئله مهم دیگرى معضل را عمیقتر مى‏ساخت و آن موقعیت و منزلت اجتماعى به دست آمده بعد از فرداى انقلاب براى قزلباشان بود. صوفیان به قدرت رسیده، کم کم با مواهب قدرت و سهن برى از منافع دنیوى آشنا مى‏شدند و خود را در این فرایند استحاله ناگزیر مى‏یافتند و دل کندن و دست شستن از این همه امتیازات را که در پدید آوردنش سهم عمده داشتند، بسیار سخت و دشوار مى‏دیدند. تنها شش سال پس از جلوس شاه اسماعیل بود که وى از قدرت سران قزلباش چنان بیمناک شد که افسر برجسته ترکمان را که منصب وکیل داشت، خلع کرد و یک ایرانى را به جاى او گماشت. ایرانى دیگرى در 915 ق / 1509 - 10 م به این مقام منصوب شد. ناخشنودى قزلباشان که این منصبها را امتیاز ویژه خود مى‏شمردند، به تصادم میان ایشان و وکیل «نایب السلطنه» انجامید. شاه اسماعیل همچنین کوشید تا از قدرت امیرالامرا نیز بکاهد. تلفات سنگین قزلباش در جنگ چالدران، تا حدى نفوذ آنان را در آخرین دهه سلطنت اسماعیل سست کرد، ولى با وجود این، یک رئیس قزلباش در فاصله 922 - 8 ق / 1516 - 22 م بر ایالت مهم خراسان فرمان مى‏راند بى آنکه به اوامر شاه یا دستگاه ادارى مرکزى توجهى داشته باشد. از سوى دیگر، به محض آنکه اعتقاد قزلباشها نسبت به شخص شاه به عنوان مرشد کامل و سایه خدا بر روى زمین سست شد، به اطاعتها و وفاداریهاى قبیله‏اى خود بازگشتند، چون عملا" از هیچ حیث براى شاه حرمت خاص قائل نبودند، بنابراین مایه تعجب نیست که شاه طهماسب، دست کم در مدت ده سال آغاز سلطنت، نتوانسته باشد قدرت خود را بر آنان اعمال کند. حتى در 937 ق / 1530 - 1 م، در ضمن پیشامد یک جنگ داخلى میان فرقه هاى قزلباش، گروهى از ترکمانان به چادر سلطنتى حمله کردند و دو تیر به تاج شاه اصابت کرد.

دوره فترت سلطنت قزلباش در سده دهم هجری قمری

دهه سوم سده دهم هجرى / 16 م یعنى از 930 ق / 1524 م تا 940 ق / 1533 م را مى‏توان دوره فترت سلطنت قزلباشى دانست، پس از یک دوره مقدماتى فرمانروایى سه نفره رؤساى قزلباش در 932 - 3 ق / 1526 - 7 م جنگى درگرفت؛ سپس نوبت به فرمانروایى دو نفره روملو و تکلو رسید که در آن تفوق با تکلو بود «933 - 7 ق / 1527 - 30 م»، و سرانجام نوبت برترى شاملو رسید «937 - 40 ق / 1530 - 4 م». در 940 ق / 1533 - 4 م شاه طهماسب، حسین خان شاملو، رئیس قبیله شاملو و فرمانرواى واقعى کشور را به قتل رساند. چون این شخص لله محمد میرزا، فرزند خردسال شاه و از خویشاوندان نزدیک شاه طهماسب بود، عمل شاه بسیار مؤثر افتاد و نشانه آن بود که شاه مى‏خواهد از آن پس هم اسما" و هم رسما"، خود فرمانروایى کند. دو عمل دیگر که در این هنگام توسط شاه طهماسب صورت گرفت به این تصمیم قوت بیشترى بخشید؛ طهماسب اجازه نداد که طایفه شاملو، فرد دیگرى را به فرماندهى قبیله انتخاب کند، بلکه آن را تحت فرمان مستقیم برادر کوچکترش بهرام میرزا قرار داد؛ و یک ایرانى را گماشب تا عهده دار منصب وکیل باشد. طهماسب که بدین ترتیب قدرت را در دست گرفت، به مدت چهل سال دیگر در قدرت باقى ماند؛ تا آن که در 982 ق / 1574 م بیمارى شاه، بار دیگر فرصتى را براى قزلباش فراهم آورد تا به قدرت سلطنتى بى اعتنایى نماید.

سلطنت پنجاه و دو ساله شاه طهماسب، تا حدى راز آلود است؛ این مدت فرمانروایى که طولانى ترین دوران شهریارى در دوره شاهان صفوى بوده است؛ کمتر بازتاب اجتماعى و سیاسى داشته است و تصویرى که ناظران غربى از او بر جاى گذاشته اند، کاملا" منفى و نامساعد به حال اوست. درباره خست او، تأکید فراوان شده است. حتى گفته اند که وى لباسهاى مستعمل خود را براى فروش به بازار مى‏فرستاد. حالات شخصى شاه نیز بین زهد مفرط و شرابخوارى بیش از اندازه در نوسان بود. بسیار سنگدل و بى رحم مى‏نمود و در اواخر عمر دچار مالیخولیا شده و کمابیش حالت انزوا داشت؛ هر چند جلوگیرى از تهاجم بیگانگان نشان مى‏دهد که وى از شجاعت و مهارت نظامى‏بى بهره نبوده است.

بازتاب استیلای قزلباش در مناصب دولتی

استیلاى قزلباشان بر کشور در میان سالهاى 930 ق / 1524 م و 940 ق / 1533 م، طبعا" بازتابى در اهمیت نسبى مناصب مهم دولتى داشت. دو منصب وکیل و امرالامرا که شاه اسماعیل براى شکستن قدرت قزلباشان، آنها را به ایرانیان واگذار کرد، بار دیگر به قزلباشها باز گردانده شد. غالبا" یک نفر صاحب این هر دو منصب بود. در این گونه موارد جنبه نظامى‏و سیاسى وکیل غلبه داشت. در حقیقت به صورتى که از آغاز پیدایش این دو منصب مقرر شده بود، در دست داشتن فرماندهى نظامى‏جزء عمده وظیفه وکیل به شمار مى‏رفت. ولى درآن زمان تقسیم وظایف ادارى، چنانکه باید صورت نگرفته بود؛ و اصطلاح وکیل در مورد رئیس دستگاه دیوان سالارى یعنى مأمورى که به عبارت درست وزیر خوانده مى‏شد نیز به کار مى‏رفت. و همین امر در منابع، سبب پیدا شدن اشتباهات بزرگ شده است. پس از 940 ق / 1533 م که کشتن حسین خان شاملو موقتا" تسلط نظامى‏رؤساى قزلباش را بر دستگاههاى سیاسى پایان داد، امیرالامرا به عنوان صاحب منصبى، از دستگاه مرکزى، از صحنه سیاسى خارج شد. این عنوان به فرمانداران ولایات مهم اختصاص یافت. با تنزل مقام امیرالامرایى، اهمیت قورچى باشى که پیش از آن تابع امیرالامرا بود افزایش یافت. از حدود 945 ق / 1538 - 9 م به بعد، بنا بر آنچه در منابع آمده، قدرت قورچى باشى هم در امور سیاسى و هم در امور نظامى‏توسعه پیدا کرد. توجه به این نکته جالب است که در مدت چهل سال «955 - 95 ق / 1548 - 87 م» اکثر صاحب منصبانى که به مقام قورچى باشى ارتقاء یافتند، از قبیله افشار بودند؛ علاوه بر این، در این منصب تمایلى به موروثى شدن آن پدیدار شد. در انتصاب صدر، این جنبه ارثى بودن، به ویئ‏ه در اواخر سلطنت شاه طهماسب، مشهودتر است. انحطاط قدرت سیاسى و دینى صدر، که پیش از این در سلطنت شاه اسماعیل آغاز شده بود، در سلطنت شاه طهماسب شتاب بیشترى گرفت و دیگر از غیرت و حمیت در صدور و ترویج مذهب تشیع دیده نمى‏شد، در عوض از مقام بالاى علم و دانش این صاحب منصبان که اغلب آمیخته به اغراق بود، سخن مى‏رفت. در نیمه دوم سلطنت طهماسب، تقریبا" هیچ اشاره‏اى به فعالیت سیاسى صدور نشده است؛ به نظر مى‏رسد که وضع آنان به عنوان متولیان و رئیس دستگاه دینى دولتى با قدرت علماى دینى مستقل و مجتهدان معارضه پیدا کرده بود.

از دوره فرمانروایى شاه عباس اول، تحولات فراوانى در ایران رخ مى‏دهد که سیر حوادث و جابجایى نیروهاى سیاسى و اجتماعى را به همراه مى‏آورد. این دوران در مقاله جداگانه‏اى به دست بررسى و تحلیل سپرده شده است.



صوفى و قزلباش از شاه اسماعیل تا شاه طهماسب

«874 - 984 ق /1469 - 1576 م»

سلطان حیدر پسر شیخ جنید، پس از مرگ پدر، صوفى اعظم و مرشد کامل شد و با ازدواج با دختر اوزون حسن اتحاد و دوستى خود را با آق قویونلو مستحکمتر ساخت. سلطان جدید، براى آنکه صوفیان و مریدان صفوى را از دیگران ممتاز و مشخص گرداند، طاقیه ترکمانى را از سر ایشان برداشت، و تاج سرخ دوازده ترک بر سرشان نهاد، به همین سبب آنها را قزلباش گفتند؛ بعدها عثمانیها این اصطلاح را به صورتى توهین آمیز به کار بردند. با انقراض قراقویونلوها توسط ترکمانان آق قویونلو، این بار فاتحان جدید هدف بلند پروازیهاى صوفیان قرار گرفتند. اما اتحادى که بنابر مصالح سیاسى در عهد اوزون حسن بسته شده بود، به محض آنکه صفویان به صورت نیرویى درآمدند که آق قویونلو در جبهه مخالف صوفیان ایستاد و شیخ حیدر در این مبارزه جویى، جان باخت.

نتیجه اقدامات داعیان و مبلغان صفوی در تحکیم پایه های قدرت

اگر نهضت انقلابى صفوى که در ظرف مدت اندکى بیش از نیم قرن، براى بار دوم گرفتار ضربه گیج کننده ناشى از دست دادن رهبر فرقه مى‏شد، هنوز تداوم داشت و خاموش نشد، جاى شگفتى نیست. زیرا تداوم حرکت صوفیه، نتیجه اقدامات داعیان و مبلغان صفوى بود که از پایگاه خود در اردبیل خارج شده و در عمق ارتفاعات ارمنستان و سوریه و آناتولى نفود کرده بودند. این مبلغان و داعیان با کارآمدى و کمال، وظایف خود را انجام مى‏دادند. در دوره طولانى آمادگى براى انقلاب صفوى، مبلغان به طور متناوب به اردبیل باز مى‏گشتند تا از مرشد کامل و رهبر روحى و مظهر الوهیت و رئیس فرقه خود، الهام تازه بگیرند. در آغاز کار شاه اسماعیل اول، مریدان و پیروان او را تا مدتى همچنان صوفى مى‏خواندند، و به همین سبب در کشورهاى اروپایى، پادشاه صفوى را که آوازه شهرتش به وسیله سیاحان و سوداگران و سفیران اروپایى به آن ممالک رسیده بود، صوفى بزرگ مى‏نامیدند، و این نام همچنان در دوران سلطنت صفویه بر پادشاهان این سلسله باقى ماند.

اما دیرى نگذشت که عناوین صوفى و قزلباش با یکدیگر مرادف شد و کم کم در اواخر سلطنت شاه اسماعیل، عنوان دوم غلبه کرد و اتباع و هواداران آن پادشاه، یعنى طوایف ترک نژاد گوناگونى که در رکاب وى شمشیر مى‏زدند، به قزلباش معروف شدند. از این زمان، عنوان صوفى مفهوم مشخصتر و محدودترى یافت و بیشتر به خانواده هایى از طوایف قزلباش که در سابقه صوفیگرى و ارادت و خدمت به خاندان صفوى از دیگران ممتاز بودند، اتلاق شد. به همین سبب صوفیان بیشتر از طوایف روملو، شاملو و قاجار وبدند و شخص شاه نیز رئیس و پیشواى ایشان، یا مرشد کامل خوانده مى‏شد.

اثراث روانی شکست چالدران

اما واقعه چالدران و شکست سخت شاه اسماعیل در این جنگ، صرفنظر از پیامدهاى سیاسى آن و تأثیراتش بر روابط دو کشور ایران و عثمانى، از نظر روانشناختى اجتماعى نیز، واقعه‏اى مهم به شمار مى‏رفت؛ این شکست، اثرات مخربى بر روحیه شاه اسماعیل اول وارد آورد و رفتارش را در امور کشورى و روابطش با قزلباش و تعادل میان عناصر ایرانى و ترکمان در دستگاه ادارى صفوى تحت تأثیر شدید قرار داد. چالدران، اعتماد شاه اسماعیل را به شکست ناپذیرى خودش در هم شکست؛ اعتمادى که بیش از آنکه مبتنى بر واقعیات و توانهاى فردى و اجتماعى او باشد، نتیجه القاى خرافه ها و باورهاى عامیانه طرفدارانش بود که او را در حد خدایى ستایش مى‏کردند. شاه اسماعیل در نظر پیروان ترک قزلباش، هم رهبر روحانى و هم رهبر دنیوى بود و هم چیزى بیش از این دو. شاه با افراد بى سواد قبایل خود، غالبا" به زبان خودشان سخن مى‏گفت، اما همین نحوه سخن گفتن با عوام و تأیید باورهایشان، او را نیز عوام زده کرده بود. نتیجه آموزشهاى دراز مدت و تاریخى صوفیان، کم کم این فکر را در آنها به وجود آورد که شاه را تجلى خدا مى‏دانستند و دولت صفوى در سالهاى اوایل تشکیل آن، در حقیقت یک دولت خدا سالارى بود. گزارش ونیزیان معاصر، گواه بر آن است که قزلباشها نسبت به رهبر خود بسیار فداکار و مخلص بودند و او را فناناپذیر تصور مى‏کردند. این اعتقاد در چالدران ضربه سختى خورد. اسماعیل گوشه گیر شد و با شرابخوارى و عیاشى مى‏خواست غمهاى خود را فراموش کند. بیشتر اوقات را به شکار مى‏رفت. در مدت دو سال پایان عمرش، هرگز سپاهیان خود را به جنگى نفرستاد. از دست رفتن وجهه اسماعیل سبب آن شد که قدرت رؤساى ترکمن از یک سو، و قدرت ایرانیان صاحب منصب بزرگ دیوانى از سوى دیگر افزایش یابد. در نتیجه کشمکشهاى داخلى جدى و سختى پیش آمد و در ظرف مدت یک سال پس از مرگ اسماعیل در 19 رجب 930 ق / 23 مه 1524 م جنگ داخلى میان گروههاى قزلباش رقیب با یکدیگر براى تفوق و داشتن سهم بیشتر از حکومت آغاز شد. ملاحظه اینکه شاه فرمانرواى دنیوى ایشان است از میان رفت و احترامى که براى وى به عنوان ظل الله فى الارضیین «= سایه خدا در زمین» قایل بودند، نادیده گرفته شد. با گسسته شدن رابطه دینى میان شاه و قزلباش، اقتدار فرمانروا تنها با شخصیت نیرومند و کارآمد قابل بقا بود.

حکومت خدا سالاری صفوی

همانگونه که پیش از این اشاره شد، دولت صفوى در آغاز تأسیس، شکلى از حکومت خدا سالارى بود. میان سیماى دینى و سیماى سیاسى دولت مرز مشخصى وجود نداشت. اگرچه وجود چنین پندارى، ناشى از تربیت قزلباشان و صوفیان و عقاید خرافه گونه و عامیان آنها بود که حتى بر صاحب منصبان و شخص شاه هم تحمیل مى‏کرد، اما در یک فرآیند واقعى اجتماعى و دولتمدارى که با فاز نهضت گونه و انقلابى گرى، تفاوتهاى نمایان داشت، این «ایمان» در محک واقعیت به زودى شکسته شد و مرزهاى حقیقى و لازم بین مناصب دینى و سیاسى و مقامهاى روحانى و دنیوى کشیده شد.

در عهد شاه اسماعیل اول، بالاترین صاحب منصب دولت که وکیل نفس نفیس همایونى یا نایب السلطنه خوانده مى‏شد، نماینده فرمانروا، هم از جنبه دینى و هم از جنبه سیاسى به شمار مى‏رفت. وى در واقع قائم مقام و المثناى شاه و مسؤول انتظام امور دینى و دولتى بود. نخستین کسى که این سمت را داشت یکى از افسران عالى رتبه قزلباش از قبیله شاملو و از زمره گروه کوچک یاران اسماعیل بود که هنگام اقامت وى در گیلان، طرح آخرین مرحله انقلاب صفوى را ریخته بودند. چون قزلباشان ستون فقرات نیروهاى جنگى صفوى را تشکیل مى‏دادند، طبعا" حق خود مى‏دانستند که وکیل از میان ایشان برگزیده شود؛ و مقام امیر الامرایى، یعنى فرماندهى کل نیروهاى طوایف قزلباش را امتیازى ویژه خود مى‏شمردند. چنان مى‏نماید که در آغاز، این هر دو منصب، به عهده یک نفر بوده است. قورچى باشى هم که افسر نظامى‏بلند پایه‏اى بود و وظایف وى در اوایل دوران صفوى به خوبى شناخته نشده، یکى از سران قزلباش بوده است.
طى مدت اندکى، شاه اسماعیل و قزلباشان او، نهضت صفوى را در سراسر ایران اشاعه دادند. شاه نخست تبریز را مسخر خود ساخت و سپس بخش خاورى هلال حاصلخیز را ضمیمه قلمرو صفوى کرد. مراحل عمده تحکیم امپراتورى صفوى به ترتیب از شکست بازمانده هاى نیروهاى آق قویونلو در نزدیکى همدان «908 ق / 1503 م» که مرکز و جنوب را زیر سلطه اسماعیل قرار داد؛ مطیع کردن ولایات مجرد خزر یعنى مازندران و گیلان، و تسخیر یزد «909 ق / 1504 م»؛ برقرار کردن صلح و آرامش در مرز غربى و انضمام دیار بکر «911 - 13 ق / 1504 - 7 م»؛ برقرار کردن صلح و آرامش در مرز غربى و انضمام دیار بکر «911 - 13 ق / 1505 - 7 م»؛ تسخیر بغداد و فتح جنوب غربى ایران «914 ق / 1508 م»؛ استیلا بر شیروان «915 ق / 1509 - 10 م»؛ و فتح خراسان «916 ق / 1510 م» است.

ایدئولوژی صفوی در آغاز حکومت شاه اسماعیل اول

تحمیل و شیوع عقاید صوفیان و «ایدئولوژى» صفوى، از همان آغاز، با صلابت و خشونت و زجر و آزار مخالفان شروع مى‏شود و این امر در سرزمینى که دست کم، هنوز در آن غلبه رسمى‏با مذهب تسنن بود، تا حدى اجتناب ناپذیر و به میزانى، ناشى از شور و شوق و هیجان انقلابى حاکم بر هواداران و پیروان آنها بود. برخى از مخالفان به قتل مى‏رسند و عده بیشترى از آنها به ناچار به نواحى که هنوز غلبه با اهل سنت است، رانده شده، به دربار تیمور در هرات پس از تسخیر خراسان و به پایتخت ازبکان مى‏روند.

عملا" غیر ممکن است که سهم عنصر خود جوش مبارزین و داعیان و مبلغان صفوى را در گسترش این نهضت برآورد نمود. در حقیقت، حضور این داعیان و مبلغان است که شهرت و دامنه جنبش را با وجودى که متناسب با خواستهاى باطنى و عقاید توده هاى مردم نیست، چنین شتابان رواج مى‏دهد.

پایه اصلى اجتماعى و سازمانى که از طریق آن «ایدئولوژى» صفوى و تبلیغات شیعى به تمامى‏شهرها و روستاهاى اطراف و اکناف گسترش مى‏یابد، قزلباشان و داعیان و مبلغان آنهایند. تشکیلات قزلباش، در فرداى پیروزى شاه اسماعیل اول و اعلام حکومت و جلوس بر تخت، از رشد سریعى برخوردار مى‏شود؛ اما رهبر نهضت به زودى متوجه بن بستى مى‏شود که نضج گیرى قدرت بى رقیب قزلباشان مسلح براى وى به وجود مى‏آورد. نیروى مخربى که تنها در یک برهه از جنبش و در اوایل شکل گیرى آن به نحو کمال انجام وظیفه مى‏کرد، اکنون که مرحله ایجاد مناسبات اجتماعى و فاز تثبیت و شکل دادن به روابط و نهادها است، بى مهابا مقاومت مى‏کند و حق خود مى‏پندارد تا بر اریکه قدرت و ارکانهاى سیاسى و اقتصادى و نظامى‏تکیه زند، و صرفنظر از توان اجرایى و خرد پذیرى که لازمه این مرحله است، انتظار دارد فرامینش و خواستهایش توسط صوفى اعظم در نظر گرفته شده و حتى به موقع اجرا گذاشته شود.

تعیین نقش نیروهای وفادار و مخلص در عهد شاه اسماعیل اول

در واقع شاه اسماعیل با یک سؤال قدیمى‏و کهنه و در عین حال براى هر نهضت فارغ از زمان، تازه و بدیع روبه‏رو مى‏شود؛ و آن تعیین نقش نیروهاى انقلابى و وفادار و انقلابیون مخلص در نظام حکومتى و اجرایى است. اگر شور و شوق انقلابى که متکى بر ایمان و باور و تقلید محض و فاقد دلیل و جهت است، و در مرحله تخریب و تصرف به کار مى‏آید، در مرحله تثبیت نهادهاى اجتماعى که سنگ بنا و خمیر مایه اش، خرد و اندیشه و تجربه است، و نیازمند افراد کاردان و لایق و در عین حال معتقد است، چگونه مى‏تواند همسنگ و برابر شود. عمق این معضل براى شاه اسماعیل هنگامى‏آشکرتر شد که شکست چالدران، آن زعامت خدا گونه دروغین مرشد کامل و آن پندار صوفیان که او را مظهر الوهیت مى‏دانستند شکسته شد و قدرت شاه، برابر قدرت خاکیان و آدمیان نشست. در همین حال، مسئله مهم دیگرى معضل را عمیقتر مى‏ساخت و آن موقعیت و منزلت اجتماعى به دست آمده بعد از فرداى انقلاب براى قزلباشان بود. صوفیان به قدرت رسیده، کم کم با مواهب قدرت و سهن برى از منافع دنیوى آشنا مى‏شدند و خود را در این فرایند استحاله ناگزیر مى‏یافتند و دل کندن و دست شستن از این همه امتیازات را که در پدید آوردنش سهم عمده داشتند، بسیار سخت و دشوار مى‏دیدند. تنها شش سال پس از جلوس شاه اسماعیل بود که وى از قدرت سران قزلباش چنان بیمناک شد که افسر برجسته ترکمان را که منصب وکیل داشت، خلع کرد و یک ایرانى را به جاى او گماشت. ایرانى دیگرى در 915 ق / 1509 - 10 م به این مقام منصوب شد. ناخشنودى قزلباشان که این منصبها را امتیاز ویژه خود مى‏شمردند، به تصادم میان ایشان و وکیل «نایب السلطنه» انجامید. شاه اسماعیل همچنین کوشید تا از قدرت امیرالامرا نیز بکاهد. تلفات سنگین قزلباش در جنگ چالدران، تا حدى نفوذ آنان را در آخرین دهه سلطنت اسماعیل سست کرد، ولى با وجود این، یک رئیس قزلباش در فاصله 922 - 8 ق / 1516 - 22 م بر ایالت مهم خراسان فرمان مى‏راند بى آنکه به اوامر شاه یا دستگاه ادارى مرکزى توجهى داشته باشد. از سوى دیگر، به محض آنکه اعتقاد قزلباشها نسبت به شخص شاه به عنوان مرشد کامل و سایه خدا بر روى زمین سست شد، به اطاعتها و وفاداریهاى قبیله‏اى خود بازگشتند، چون عملا" از هیچ حیث براى شاه حرمت خاص قائل نبودند، بنابراین مایه تعجب نیست که شاه طهماسب، دست کم در مدت ده سال آغاز سلطنت، نتوانسته باشد قدرت خود را بر آنان اعمال کند. حتى در 937 ق / 1530 - 1 م، در ضمن پیشامد یک جنگ داخلى میان فرقه هاى قزلباش، گروهى از ترکمانان به چادر سلطنتى حمله کردند و دو تیر به تاج شاه اصابت کرد.

دوره فترت سلطنت قزلباش در سده دهم هجری قمری

دهه سوم سده دهم هجرى / 16 م یعنى از 930 ق / 1524 م تا 940 ق / 1533 م را مى‏توان دوره فترت سلطنت قزلباشى دانست، پس از یک دوره مقدماتى فرمانروایى سه نفره رؤساى قزلباش در 932 - 3 ق / 1526 - 7 م جنگى درگرفت؛ سپس نوبت به فرمانروایى دو نفره روملو و تکلو رسید که در آن تفوق با تکلو بود «933 - 7 ق / 1527 - 30 م»، و سرانجام نوبت برترى شاملو رسید «937 - 40 ق / 1530 - 4 م». در 940 ق / 1533 - 4 م شاه طهماسب، حسین خان شاملو، رئیس قبیله شاملو و فرمانرواى واقعى کشور را به قتل رساند. چون این شخص لله محمد میرزا، فرزند خردسال شاه و از خویشاوندان نزدیک شاه طهماسب بود، عمل شاه بسیار مؤثر افتاد و نشانه آن بود که شاه مى‏خواهد از آن پس هم اسما" و هم رسما"، خود فرمانروایى کند. دو عمل دیگر که در این هنگام توسط شاه طهماسب صورت گرفت به این تصمیم قوت بیشترى بخشید؛ طهماسب اجازه نداد که طایفه شاملو، فرد دیگرى را به فرماندهى قبیله انتخاب کند، بلکه آن را تحت فرمان مستقیم برادر کوچکترش بهرام میرزا قرار داد؛ و یک ایرانى را گماشب تا عهده دار منصب وکیل باشد. طهماسب که بدین ترتیب قدرت را در دست گرفت، به مدت چهل سال دیگر در قدرت باقى ماند؛ تا آن که در 982 ق / 1574 م بیمارى شاه، بار دیگر فرصتى را براى قزلباش فراهم آورد تا به قدرت سلطنتى بى اعتنایى نماید.

سلطنت پنجاه و دو ساله شاه طهماسب، تا حدى راز آلود است؛ این مدت فرمانروایى که طولانى ترین دوران شهریارى در دوره شاهان صفوى بوده است؛ کمتر بازتاب اجتماعى و سیاسى داشته است و تصویرى که ناظران غربى از او بر جاى گذاشته اند، کاملا" منفى و نامساعد به حال اوست. درباره خست او، تأکید فراوان شده است. حتى گفته اند که وى لباسهاى مستعمل خود را براى فروش به بازار مى‏فرستاد. حالات شخصى شاه نیز بین زهد مفرط و شرابخوارى بیش از اندازه در نوسان بود. بسیار سنگدل و بى رحم مى‏نمود و در اواخر عمر دچار مالیخولیا شده و کمابیش حالت انزوا داشت؛ هر چند جلوگیرى از تهاجم بیگانگان نشان مى‏دهد که وى از شجاعت و مهارت نظامى‏بى بهره نبوده است.

بازتاب استیلای قزلباش در مناصب دولتی

استیلاى قزلباشان بر کشور در میان سالهاى 930 ق / 1524 م و 940 ق / 1533 م، طبعا" بازتابى در اهمیت نسبى مناصب مهم دولتى داشت. دو منصب وکیل و امرالامرا که شاه اسماعیل براى شکستن قدرت قزلباشان، آنها را به ایرانیان واگذار کرد، بار دیگر به قزلباشها باز گردانده شد. غالبا" یک نفر صاحب این هر دو منصب بود. در این گونه موارد جنبه نظامى‏و سیاسى وکیل غلبه داشت. در حقیقت به صورتى که از آغاز پیدایش این دو منصب مقرر شده بود، در دست داشتن فرماندهى نظامى‏جزء عمده وظیفه وکیل به شمار مى‏رفت. ولى درآن زمان تقسیم وظایف ادارى، چنانکه باید صورت نگرفته بود؛ و اصطلاح وکیل در مورد رئیس دستگاه دیوان سالارى یعنى مأمورى که به عبارت درست وزیر خوانده مى‏شد نیز به کار مى‏رفت. و همین امر در منابع، سبب پیدا شدن اشتباهات بزرگ شده است. پس از 940 ق / 1533 م که کشتن حسین خان شاملو موقتا" تسلط نظامى‏رؤساى قزلباش را بر دستگاههاى سیاسى پایان داد، امیرالامرا به عنوان صاحب منصبى، از دستگاه مرکزى، از صحنه سیاسى خارج شد. این عنوان به فرمانداران ولایات مهم اختصاص یافت. با تنزل مقام امیرالامرایى، اهمیت قورچى باشى که پیش از آن تابع امیرالامرا بود افزایش یافت. از حدود 945 ق / 1538 - 9 م به بعد، بنا بر آنچه در منابع آمده، قدرت قورچى باشى هم در امور سیاسى و هم در امور نظامى‏توسعه پیدا کرد. توجه به این نکته جالب است که در مدت چهل سال «955 - 95 ق / 1548 - 87 م» اکثر صاحب منصبانى که به مقام قورچى باشى ارتقاء یافتند، از قبیله افشار بودند؛ علاوه بر این، در این منصب تمایلى به موروثى شدن آن پدیدار شد. در انتصاب صدر، این جنبه ارثى بودن، به ویئ‏ه در اواخر سلطنت شاه طهماسب، مشهودتر است. انحطاط قدرت سیاسى و دینى صدر، که پیش از این در سلطنت شاه اسماعیل آغاز شده بود، در سلطنت شاه طهماسب شتاب بیشترى گرفت و دیگر از غیرت و حمیت در صدور و ترویج مذهب تشیع دیده نمى‏شد، در عوض از مقام بالاى علم و دانش این صاحب منصبان که اغلب آمیخته به اغراق بود، سخن مى‏رفت. در نیمه دوم سلطنت طهماسب، تقریبا" هیچ اشاره‏اى به فعالیت سیاسى صدور نشده است؛ به نظر مى‏رسد که وضع آنان به عنوان متولیان و رئیس دستگاه دینى دولتى با قدرت علماى دینى مستقل و مجتهدان معارضه پیدا کرده بود.

از دوره فرمانروایى شاه عباس اول، تحولات فراوانى در ایران رخ مى‏دهد که سیر حوادث و جابجایى نیروهاى سیاسى و اجتماعى را به همراه مى‏آورد. این دوران در مقاله جداگانه‏اى به دست بررسى و تحلیل سپرده شده است.


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 پنج شنبه 06 اسفند 1383 [08:48 ]   5   نغمه آذربویه      جاری 
 پنج شنبه 06 اسفند 1383 [08:47 ]   4   نغمه آذربویه      v  c  d  s 
 پنج شنبه 06 اسفند 1383 [08:43 ]   3   نغمه آذربویه      v  c  d  s 
 پنج شنبه 06 اسفند 1383 [08:40 ]   2   نغمه آذربویه      v  c  d  s 
 پنج شنبه 06 اسفند 1383 [08:38 ]   1   نغمه آذربویه      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..