تاریخچه ی:
صفاریان
V{maketoc}
!صفاریان
«247 - 289 ق / 861 - 902 م»
از اواسط قرن سوم هجری، دولت نیرومند ((عباسیان)) رو به زوال نهاده شوکت و عظمت پیشین را از دست داد. خلفای آن سلسله در اثر طغیانها و شورشهای پی در پی و اغتشاشهای مداومی که در اطراف و اکناف ایشان بروز کرده بود، با دشواریهای زیادی دست به گریبان بودند.
همچنین امرا و بزرگان در سراسر متصرفات ((عباسیان)) - چه در افریقا و چه در آسیا - لوای استقلال برافراشته از فرمانبرداری حکومت مرکزی سرباز زدند؛ و بالاخره دلاور مردان و میهن دوستان غیرتمند ایرانی علیرغم همه فشارها، تلاش فراوانی برای استقلال و آزادی میهن به خرج دادند.
در اوج هرج و مرج دستگاه عباسی، رویگر زادهای سیستانی به نام یعقوب بن لیث بن معدل بن حاتم بن ماهان صفاری، گوی سبقت از دیگران ربود و با همتی شگفت انگیز، نیرویی بی پایان و ارادهای آهنین، علم آزادگی را برافراشت.
! نهضت یعقوب لیث در سیستان
نهضت یعقوب لیث در سیستان، از قیام عیاران و مطوعه شهر بر ضد خوارج که عمال ((طاهریان)) بعد از سالها درگیری از عهده دفع آنها بر نیامده بودند آغاز شد. ((خوارج)) سیستان که در آن ایام به اتحادیهای از دزدان و راهزنان تبدیل شده بود، به تدریج تمام سیستان و قسمتی از اطراف خراسان را معروض نا امنی و جولانگاه تاخت و تاز بی امان خویش ساخته بودند، و چون حاکم سیستان، که از دست نشاندگان طاهریان بود از عهده دفع آشوب آنها بر نمیآمد، عیاران شهری، طبقات جوانان و جوانمردان محلی، به عنوان مطوعه و غازیان، به دفع خوارج همت گماشتند.
یعقوب و برادرانش - عمرو و علی که بعدها در عیاریها و شبگردیهای شهر با او شریک و رفیق شدند، از فرزندان لیث رویگر و از اهالی قریهای به نام قرنین بودند. یعقوب که به زودی در نقش رهبر جنگجویان ضد خوارج و ضد طاهری ((ظاهر)) شد، توانست به تدریج آشوبهای محلی را سرکوب و امنیت سیستان را تأمین نماید «حوالی 248 ق / 862 م»، و چندی بعد دولت تازهای را در سیستان بنیان گذارد.
! پایه گذاری دولت ((صفاریان)) توسط یعقوب لیث
دولت صفاریان که توسط ((یعقوب لیث ))پایه گذاری شد و حکومت طاهریان را در خراسان خاتمه داد توانست به نحو بی سابقهای، خلیفه ((بغداد)) را غافلگیر و به شدت نگران کند. زیرا صفار ((سیستان))، بر خلاف سلاله طاهریان، قدرت فرمانروایی خود را مدیون حکم خلیفه نبود بلکه مرهون زور و بازو و سلحشوری خود میدانست. یعقوب سیستان و نواحی مجاور را با جنگ و شمشیر به دست آورد و سپس آنها را از قلمرو ((خلافت)) جدا کرد. البته در آنچه که کرده بود، حکم و دستور خلیفه و یا نایبان او را هرگز نخواسته بود، مضاف بر این که در آن چه با شمشیر خود به تصرف در آورده بود، بی آن که از جانب خلیفه دستور یا فرمانی داشته باشد، حکام و عمال خلیفه را از آنجا رانده، یا عزل و حبس کرده بود. این امر که در بعضی از موارد طی جنگهایی که در اطراف ((خراسان ))انجام میداد، گه گاه نام خلیفه را در خطبه، در بعضی از این شهرها میخواند، مبنی بر قبول مشروعیت حق حکومت خلیفه نبود، بلکه بیشتر برای اجتناب از عواقبی بود که گمان میکرد شاید خوش باوریها و ساده دلیهای عوام و رعایا نسبت به مشروعیت خلیفه، مشکلاتی را برای وی پدید نیاورد. بدین گونه قدرت خود را مبنی بر غلبه نشان میدادو همواره میگفت که حکم او همین حکم شمشیر است و اگر خلیفه نیز بر سرزمینهایی حکمروایی دارد جز به حکم شمشیر نیست.
لاجرم قیام او که بعدها خویشانی از سرداران ((گیل)) و ((دیلم)) همچون اسفار، مرداویج و اولاد بویه آن را به شیوه خود دنبال کردند، در حقیقت شیوه سازشکارانه ((آل طاهر)) و پیروان شیوه آنها را نفی می کرد، و میکوشید با خلع طاعت خلیفه و خروج از عهد و بیعت متداول و مقبول عام نسبت به او، در تمام قلمروی که در گذشته به دست اعراب فتح شده بود، حکومت تازهای را - که البته جنبه اسلامی آن محفوظ بود - برقرار کند.
!ناکامی قیام و نهضت یعقوب
قیام و نهضت یعقوب، آن گونه که او آرزو میکرد، کامیاب نشد. چنین به نظر میرسد که دلیل عمده ناکام ماندن آن، تا حد زیادی، مربوط به ناهمگونی سپاه خودش بود که از عناصر مختلفی همچون - عیاران، اسیران جنگی و سربازان مزدور - تشکیل میشد که هیچ چیز به جز قدرت فرماندهی، پایبندی به انضباط نظامی، و مهارت جنگی یعقوب آنها را به هم پیوند نمیداد. در بین سپاهیانش، شاید جز عیاران سیستان و دوستان شخصیاش، کمتر کسی از سران سپاه، اقوام او را در خلع طاعت خلیفه تأیید میکرد، ولی او همچنان در مخالفت با خلیفه استوار، یک دنده و سر سخت بود.
خاطره فرمانروایی یعقوب و برادرش عمرو، که شامل احیاء راه و رسم پهلوانی، عیاری و جوانمردی بود، قرنها بعد از آنها، در تاریخ باقی ماند و نامشان در سیستان و خراسان و حتی در فارس زنده بود. نقش صفاریان قدیم، به ویژه یعقوب و عمرو، در احیاء روحیه ملی در خاطر ایرانیان، برای سدههای متوالی همچنان دوام داشت که به این ترتیب خاطره آن، زمینهای برای دیگر سلسلههای مستقل ایرانی شد.