سعید بن عبدالله حنفی در ظهر عاشورا هنگام نماز، پیشاپیش امام و یارانش ایستاد تا امام با اصحاب خود نماز بگزارد.
تیرهای دشمن از هر سو بر او فرود میآمد و او همچنان استوار بر جای خود ایستاده بود و صورت، سینه و دستانش را سپر تیر ها میکرد. او نگذاشت حتی یکی از آنها به امام علیه السلام اصابت کند، تا سرانجام در حالی که سیزده تیر بدنش فرو رفته بود، بر زمین افتاد و گفت:« خدایا! این گروه را لعنت کن، همان گونه که قوم عاد و
ثمود را لعنت کردی. سلام مرا به پیامبرت برسان. من این زخم ها را در راه یاری فرزند پیامبرت بر جان خود خریدم.»
آن گاه به امام عرض کرد:« آیا به عهد خود وفا کردم، ای پسر رسول خدا؟»
امام فرمود:« آری، تو در بهشت پیشاپیش خواهی بود.»
سعید آنگاه جان به جان آفرین تسلیم کرد.
منابع: ابصار العین، ص 126.
(قصه کربلا، ص 308)