عمربن سعد سر مقدس امام (علیه السلام) را پس از شهادت در روز عاشورا به وسیله«
خولی بن یزید اصبحی» و«
حمید بن مسلم ازدی » نزد
عبیدالله بن زیاد فرستاد.(1)
خولی با آن سر مقدس به کوفه آمد و به سوی قصر عبید الله رفت. چون در قصر را بسته یافت به سوی خانه خود آمد و آن سر مقدس را زیر طشتی قرار داد.
هشام می گوید: پدرم برای من از« نوار» دختر مالک« همسر خولی »نقل کرد: شب هنگام دیدم خولی چیزی را به خانه آورده و زیر طشت پنهان می کند. از او سؤال کردم: این چیست؟ گفت: چیزی برای تو آوردم که همیشه بی نیاز باشی. اینک سر حسین در سرای توست.
نوار گفت: به او گفتم: وای بر تو! مردم زرو سیم به خانه می آورند و تو سر پسر دختر پیامبر را ؟! سوگند به خدا، هرگز با تو در این خانه زندگی نمی کنم. و از بستر بر خواستم و به صحن خانه رفتم به خدا سوگند که نوری را دیدم همانند ستون که از آسمان تا آن طشت پیوسته بود و مرغان سفیدی را نیز دیدم که بر گرد آن طشت تا بامداد می چرخیدند و چون صبح شد خولی آن سر را نزد عبیدالله بن زیاد برد. (2)
1ـ اللهوف، ص 60.
2ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 445.
منابع: قصه کربلا، ص 401.
مراجعه شود به:
خبر شهادت به حرم امام علیه السلام
کیفیت فرستادن اسراء از کوفه به شام
سخن گفتن سر امام حسین در قصر اماره ابن زیاد
نحوه ورود کاروان اسرا به کوفه
نوشته ای از غیب
ورود کاروان اسرا به شهر دمشق
بازگرداندن سر به کربلا و دفن با بدن