عمربن سعد سر مقدس امام حسین علیه السلام را پس از شهادت در روز عاشورا به وسیله
خولی بن یزید اصبحی و
حمید بن مسلم ازدی نزد
عبیدالله بن زیاد فرستاد.
خولی با سر مقدس به کوفه آمد و به سوی قصر عبید الله رفت. چون در قصر را بسته دید، به خانه خود رفت و سر مقدس را زیر طشتی گذاشت.
«نوار»، همسر خولی، چنین روایت میکند:« شب دیدم خولی چیزی را به خانه آورده و زیر طشت پنهان میکند. از او سؤال کردم چیست. گفت چیزی برای تو آوردهام که همیشه بینیاز باشی. سر حسین اینک در سرای توست.
به او گفتم: وای بر تو! مردم زر و سیم به خانه میآورند و تو سر پسر دختر پیامبر را؟! سوگند به خدا، هرگز با تو در این خانه زندگی نمیکنم.
از بستر بر خاستم و به حیاط خانه رفتم. به خدا سوگند ستونی از نور دیدم که از آن طشت تا آسمان بالا میرفت و پرندگان سفیدی را نیز که بر گرد آن طشت تا بامداد میچرخیدند.»
صبح که شد خولی آن سر را نزد عبیدالله بن زیاد برد.
1ـ اللهوف، ص 60.
2ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 445.
منابع: قصه کربلا، ص 401.
مراجعه شود به:
خبر شهادت به حرم امام علیه السلام
کیفیت فرستادن اسراء از کوفه به شام
سخن گفتن سر امام حسین در قصر اماره ابن زیاد
نحوه ورود کاروان اسرا به کوفه
نوشته ای از غیب
ورود کاروان اسرا به شهر دمشق
بازگرداندن سر به کربلا و دفن با بدن