منو
 کاربر Online
464 کاربر online
تاریخچه ی: سرانجام دعبل

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:3
علی فرزند دعبل چنین نقل می کند:
وقتی مرگ پدرم نزدیک شد، رنگ چهره اش تغییر کرد، زبانش بند آمد و صورتش سیاه شد. من بر حال او ترسیدم و با خود گفتم مبادا از مذهب تشیّع برگشته باشد.
پدرم با همان حال از دنیا رفت. من بعد از سه روز او را در خواب دیدم که لباس سفیدی به تن داشت و کلاه سپیدی بر سر گذاشته بود. به او گفتم:« پدرجان، خداوند با تو چه کرد؟»
پدرم گفت:«بند آمدن زبانم و سیاه شدن چهره ام برای این بود که من در جوانی شرابخواری می کردم. وقتی که از دنیا رفتم، همچنان گرفتار بودم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که لباسی سفید در تن داشت و کلاهی سفید بر سر.»
پیامبر از من پرسید:«آیا تو دعبلی؟»
عرض کردم:«بله، یا رسول الله.»
پیامبر فرمود:«برای من شعری را که برای فرزندانم گفته‌ای بخوان !»
من این شعر را خواندم:
«ای دنیا! هرگز خنده بر لبانت نقش نبندد، چون آل احمد مظلوم اند و در چنگال ستمگران مقهور. آنها را از خانه هایشان پراکنده و تبعید کردند، گویا گناه آنان نابخشودنی بوده است.»

رسول خدا مرا تحسین کرد و سپس مرا شفاعت فرمود و لباس و کلاهش را به من بخشید، و این همان لباس و کلاه است.

منابع:
بحارالانوار، 49/ 241 / 10
عیون الاخبار الرضا / 2 / 266

مراجعه شود به:
هدیه امام رضا علیه السلام به دعبل
اشعار دعبل

علی فرزند دعبل نقل می کند که: « وقتی مرگ پدرم نزدیک شد، رنگ چهره اش تغییر کرد و زبانش بند آمد و صورتش سیاه شد. من بر حال او ترسیدم که مبادا از مذهب تشیّع برگشته باشد.

پدرم با همان حال از دنیا رفت و من بعد از سه روز او را در خواب دیدم که لباس سفیدی به تن داشت و کلاه سپیدی نیز بر سر گذاشته بود. به او گفتم: « پدرجان خداوند با تو چه کرد؟» پدرم گفت: « ای پسرم! بند آمدن زبانم و سیاه شدن چهره ام برای این بود که من در جوانی شراب خواری می کردم.

وقتی که از دنیا رفتم، همچنان به حالت گرفتاری بودم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که لباسی سفید در تن داشت و کلاهی سفید بر سر.
حضرت از من پرسید: «آیا تو دعبلی؟» عرض کردم: « بله یا رسول الله» حضرت فرمود: « بخوان برای من شعری را که برای فرزندانم گفته ای!» من این شعر را خواندم.

«ای دنیا! هرگز خنده بر لبانت نقش نبندد، چون آل احمد مظلوم اند و در چنگال ستمگران مقهور. آنها را از خانه هایشان پراکنده و تبعید کردند، گویا گناه آنان نابخشودنی بوده است.
رسول خدا مرا تحسین فرمود و سپس مرا شفاعت نمود و لباس و کلاهش را به من عطا فرمود و اینست آن لباس و آن کلاه.

منابع:
بحارالانوار، 49/ 241 / 10
عیون الاخبار الرضا / 2 / 266

مراجعه شود به:
هدیه به دعبل
اشعار دعبل


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 شنبه 05 شهریور 1384 [11:59 ]   7   امیرمهدی حقیقت      جاری 
 یکشنبه 01 خرداد 1384 [07:52 ]   6   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 یکشنبه 01 خرداد 1384 [07:50 ]   5   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 شنبه 24 بهمن 1383 [10:52 ]   4   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 شنبه 17 بهمن 1383 [04:52 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 دوشنبه 14 دی 1383 [11:05 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 دوشنبه 26 مرداد 1383 [05:58 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..