تاریخچه ی:
زید بن حارثه کلبی
تفاوت با نگارش: 1
- |
زید بن حارثه کلبی، در یکی از قبایل عرب به نام ((« کلیب» ))به دنیا آمد، پدرش« حارثه» و مادرش« سعدی» نام داشت وی یش از بثت یامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در ای که دود هشت سال د رای دیدا از قبیله مادری ود به میان بیه« بی معن» سفر کرد، در هما ایا قبیه بنی من مورد هو دشمن رار گرت جمی از ارد ی از مل زید اات دن در مدند. |
+ | زید بن حارثه کلبی، در قبیله ((کلیب)) به دنیا آمد. پدرش «حارثه» و مادرش «سعدی» نام داشت. وی در حای که حدود هشت سال داشت برای دیدار از قبیله مری خود به قبیله بنی معن» رفت. در مان ایام قبیله بنی معن مورد هجوم دشمن قرار گرفت و جمعی از افراد قبیله، از جمله زید، به اسارت دشمن در آمدند. اندکی بعد زید در بازار مشهور عکاظ در معرض فروش قرار گرفت و ((حکیم بن حزام)) او را برای عمهاش، ((حضرت خدیجه علیهاسلام|حضرت خدیجه ))، خریداری کرد. خدیجه نیز زید را به شوهرش، ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|محمد صلی الله علیه و آله و سلم))، بخشید. پیامبر که ر آن هنگا هنوز به پیامبری مبعوث نشده بود، بی درنگ زید را در راه خدا آزاد کرد و سپس وی را با مهر و ملطفت در خانه خود نگه داشت. سالها بعد ی ر موسم حج عدهای از مردم قبیله خود را ید، از طریق آنان خبر سلامت خود را به پدر و مادرش ساند و گفت به پدرم بگویید که من در این اینجا زد مهربانتری پدرها ب سر میبرم. پدر زید به محض اطلاع، بیدرنگ راهی مکه شد و به سرای محمد من در آمد و گفت:«ای پسر ((حضرت عبدالمطلب علیه السلام|عبدامطلب))! ای بزرگ زاد ((قریش|قریش))! ما برای برد فرزند خود، پیش تو آمدهایم. بر ما منت گذار، قیمت او را بستان و او را به م بازگردان!» پیامبر در پاسخ فرمود:«زید را صدا کنید و اختیار را به ودش اگذارید. ر شما را برگزید، بیی بایی از آن ِ شما باشد؛ ولی اگر مرا برگزید، من هرگز کسی را ک حاضر نیست از ن جدا شود، به بهایی نمی فوشم!» حارثه وقتی این بزرگواری را از یامبر خشنود شد ی داری را از میم قلب ذیرفت. زید ا آردند و نظر وی را ویا دند. او گفت:«هر چند یان پدرم و ستگانم هستند، ولی من هیچکس را بر تو ترجیح نخواهم داد. تو، ای محمد، پدرم هستی.» |
- | اندکی بعد زید در بازار مشهور عکاظ در معرض فروش قرا رگرفت و توسط ((« حکیم بن حزام» ))برای عمه اش ((حضرت خدیجه علیهاسلام|حضرت خدیجه «س» ))خریداری شد، خدیجه نیز زید را به شوهرش محمد صلی الله علیه و آله وسلم بخشید، حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم که در آن هنگام هنوز به پیامبری مبعوث نشده بود، بی درنگ زید را در راه خدا آزاد کرد و سپس وی را با مهر و ملاطفت در خانه خود نگه داشت.
سالیان بعد، زید در موسم حج عده ای از مردم قبیله خود را دید و از طریق آنان خبر سلامت خود را به پدر و مادرش رساند و گفت به پدرم بگویید که من در این اینجا نزد مهربانترین پدرها به سر می برم.
پدر زید به محض اطلاع بی درنگ راهی مکه شد و به سرای محمد امین صلی الله علیه و آله وسلم در آمد و گفت: ای پسر ((عبدالمطلب|عبدالمطلب ))! ای بزرگ زاده ((قریش|قریش ))!. . .، اینک ما برای بردن فرزند خود، پیش تو آمدیم، بر ما منت گذار و قیمت او را بستان و او را به ما بازگردان! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ فرمود: زید را احضار کنید و اختیار را به خود واگذارید. > اگر شما را برگزید، بی هیچ بهایی از آن شما باشد، ولی اگر مرا برگزید، هرگز کسی را که حاضر نیست از من جدا شود، به بهایی نمی فروشم! حارثه وقتی این بزرگواری را از محمد امین صلی الله علیه و آله وسلم دید، شکفته شد و این داوری را از صمیم قلب پذیرفت، زید را آوردند و نظر وی را جویا شدند.
او گفت: هر چند اینان پدرم و بستگانم هستند، ولی من هیچکس را بر تو ترجیح نخواهم داد، تو پدرم هستی و . . .
منابع :
>اسدالغابه ، ج 2 ، ص 281 ؛ اعیان الشیعه ،ج 2 ، ص 247 ؛ قاموس الرجال ،ج 4 ، ص 540 |
+ | منابع: اسدالغابه، ج 2، ص 281؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 247؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 540 |