تاریخچه ی:
زفاف امام علی و فاطمه علیهماالسلام
تفاوت با نگارش: 5
| در شب زفاف حضرت ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی)) و ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا)) علیهماالسلام، ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله)) وارد شد و دستور داد قدحی آب بیاورند. مقداری از آن را مزمزه کرد و مقداری را روی سر و بدن فاطمه ریخت، و عرضه داشت:« خداوندا این دختر من و محبوبترین کس من است، و این نیز برادرم و محبوبترین کسم. خدایا او را ولی خودت قرار بده و در خانوادهاش برکت وارد کن.» | | در شب زفاف حضرت ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی)) و ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا)) علیهماالسلام، ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله)) وارد شد و دستور داد قدحی آب بیاورند. مقداری از آن را مزمزه کرد و مقداری را روی سر و بدن فاطمه ریخت، و عرضه داشت:« خداوندا این دختر من و محبوبترین کس من است، و این نیز برادرم و محبوبترین کسم. خدایا او را ولی خودت قرار بده و در خانوادهاش برکت وارد کن.» |
- | سپس برخاست و از نزد آنها بیرون آمد. کتیبههای در را گرفت و به آنان فرمود:« خداوند شما را پاک و نسل شما را پاک گرداند. من با هر کس که با شما از در دوستی و صفا پیش آید، دوستم، و با هر کس که با شما جنگ کند د جنگم. شما را به خدا سپردم.» |
+ | سپس برخاست و از نزد آنها بیرون آمد. کتیبههای در را گرفت و به آنان فرمود:« خداوند شما را پاک و نسل شما را پاک گرداند. من با هر کس که با شما از در دوستی و صفا پیش آید، دوستم، و با هر کس که با شما جنگ کند دمن. شما را به خدا سپردم.» |
| ((اسماء بنت عمیس|اسماء بنت عمیس)) میگوید: | | ((اسماء بنت عمیس|اسماء بنت عمیس)) میگوید: |
- | رسول خدا در شب زفاف زهرا علهاسلام امر فرمود همه زنها خارج شوند. زنها رفتند، ولی من ماندم. وقتی رسول خدا خواست خارج شود، مرا دید و فرمود:« مگر نگفتم همه بروند؟» گفتم:« چرا یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت باد. ولی من با ((حضرت خدیجه علیهاسلام|خدیجه)) عهدی کردهام که میخواهم به آن عمل کنم: |
+ | رسول خدا در شب زفاف زهرا علیهاسلام امر فرمود همه زنها خارج شوند. زنها رفتند، ولی من ماندم. وقتی رسول خدا خواست خارج شود، مرا دید و فرمود:« مگر نگفتم همه بروند؟» گفتم:« چرا یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت باد. ولی من با ((حضرت خدیجه علیهاسلام|خدیجه)) عهدی کردهام که میخواهم به آن عمل کنم: |
| وقتی که وفات خدیجه فرا رسیده بود، خدیجه گریه میکرد. | | وقتی که وفات خدیجه فرا رسیده بود، خدیجه گریه میکرد. |
| به او گفتم:« ای بانوی من، چرا گریه میکنی؟ تو که همسر پیامبری و به ((بهشت)) بشارت داده شدهای.» | | به او گفتم:« ای بانوی من، چرا گریه میکنی؟ تو که همسر پیامبری و به ((بهشت)) بشارت داده شدهای.» |
| فرمود:« دختر در شب زفافش به کمک زنان دیگر احتیاج دارد. من نگران فاطمهام.» | | فرمود:« دختر در شب زفافش به کمک زنان دیگر احتیاج دارد. من نگران فاطمهام.» |
| من با خدیجه عهد کردم که اگر زنده باشم، فاطمه را در شب زفاف کمک کنم. | | من با خدیجه عهد کردم که اگر زنده باشم، فاطمه را در شب زفاف کمک کنم. |
| رسول خدا گریان شد و فرمود:« تو را به خدا برای این امر اینجا ماندهای؟» | | رسول خدا گریان شد و فرمود:« تو را به خدا برای این امر اینجا ماندهای؟» |
| گفتم:« آری، به خدا قسم.» | | گفتم:« آری، به خدا قسم.» |
| رسول خدا مرا دعا کرد و رفت. | | رسول خدا مرا دعا کرد و رفت. |
| !منابع: | | !منابع: |
| *بحارالانوار، ج 43، ص 96 و 132 و 138. | | *بحارالانوار، ج 43، ص 96 و 132 و 138. |
| !مراجعه شود به: | | !مراجعه شود به: |
| *((مراسم شب عروسی حضرت زهرا علیهاسلام)) | | *((مراسم شب عروسی حضرت زهرا علیهاسلام)) |