حضور امام حسین علیه السلام در مکه برای
عبدالله بن زبیر بسیار سخت و سنگین بود؛ چرا که مردم با وجود امام از اطاعت او سرپیچی میکردند. به همین دلیل هیچ چیز بیش از خروج امام حسین علیه السلام از مکه ابن زبیر را خوشحال نمیکرد. هنگامی که خبردار شد امام عازم کوفه است، نزد او رفت و گفت:« به خدا سوگند، من از عدم مبارزه با بنی امیه به خاطر ستمهایی که بر بندگان صالح خدا روا میدارند، بسیار بیمناکم و از عذاب الهی می ترسم.»
امام حسین علیه السلام فرمود:« تصمیم دارم به کوفه بروم.»
عبدالله زبیر گفت:« خدا تو را موفق بدارد، من هم اگر یارانی همانند یاران تو داشتم، از رفتن به آن دیار خودداری نمیکردم.»
ابن زبیر با وجود این که قلبا از این تصمیم امام بسیار خوشحال بود، ولی برای حفظ ظاهر و مصون بودن از زخم زبانها و اتهامات احتمالی به امام عرض کرد:« اگر شما در همین جا بمانید و ما و مردم حجاز را به بیعت با خود فرا خوانید، به سوی تو خواهیم شتافت و با تو بیعت خواهیم کرد؛ چرا که تو را به امر خلافت سزاوارتر از یزید و پدر
یزید «معاویه ) می دانیم.»
1- مادرش اسماء دختر ابی بکر است، در سال دوم هجرت متولد شد علی (علیه السلام) فرمود: زبیر از ما شمرده می شد تا این که عبدالله فرزند او بزرگ شد. در سال 64 پس از مرگ معاویه با او به خلافت بیعت کردند و مردم حجاز و یمن و عراق و خراسان بر طاعت او گردن نهادند.
و در روز 17 جمادی الاولی در سن 72 سالگی در زمان حکومت عبدالملک مروان در مکه به قتل رسید و بدن او را به دار آویختند. (الاستیعاب، ج 3، ص 905)
2- نفس المهموم، ص 167.
منابع: قصه کربلا، ص 157.
مراجعه شود به:
عزیمت از مکه به سوی کوفه