پس از شهادت امام حسین (علیه السلام )«
سنان بن انس » بر در خیمه عمر بن سعد آمد و با صدای بلند فریاد زد: شترم را از سیم و زر سنگین بار کن که من پادشاه با فرو شکوهی را کشتم؛ بهترین مردم را از نظر پدر و مادر و بهترین آنها را از نظر نژاد و نسب و والاترین آنها را در میان قبیله خود کشتم.
عمر بن سعد گفت: گواهی می دهم که تو دیوانه ای و هرگز عاقل نبوده ای! بله دستور داد او را به درون خیمه آوردند و چون« سنان بن انس» وارد خیمه شد با چوب دستی خود بر او چند ضربه نواخت و گفت: وای احمق! این چنین سخن می گویی ؟! به خدا سوگند اگر
ابن زیاد از تو بشنود گردن تو را خواهد زد.
(1) 1ـ انساب الاشراف، ج 3، ص 205.
منابع: قصه کربلا، ص 386.