تاریخچه ی:
خواستگاری از فاطمه علیهاسلام
تفاوت با نگارش: 3
| + | {picture=f6.jpg height=250 width=275 align=left} |
| V{maketoc} | | V{maketoc} |
| !مقدمه | | !مقدمه |
| زندگی کوتاه و مبارک ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا)) سراسر درس است و آموزنده. لذا ما باید تمام زوایای آنرا دقیقا بررسی کنیم. از جمله امور مهم و پرماجرایی که باید همیشه برای ما یک تابلوی زنده و حیاتی باشد جریان ازدواج آن مخدره است که اینک به بیان نسبتا مختصری از آن میپردازیم. | | زندگی کوتاه و مبارک ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا)) سراسر درس است و آموزنده. لذا ما باید تمام زوایای آنرا دقیقا بررسی کنیم. از جمله امور مهم و پرماجرایی که باید همیشه برای ما یک تابلوی زنده و حیاتی باشد جریان ازدواج آن مخدره است که اینک به بیان نسبتا مختصری از آن میپردازیم. |
| !خواستگاری اشراف قریش از فاطمه (س) و جواب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم | | !خواستگاری اشراف قریش از فاطمه (س) و جواب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم |
| خواستگاری: چون فاطمه (علیهاسلام) به سن ازدواج رسیدند، اکابر و اشراف ((قریش|قریش)) که دارای فضل و شرافتی بودند و در اسلام سابقه داشتند برای خواستگاری آن دختر گرامی اقدام میکردند ولی ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) به هیچ کدام آنها جواب مثبت نمی داد بلکه از آنها صورت برمی گرداند بطوری که خیال میکردند رسول خدا از آنها غضبناک است. | | خواستگاری: چون فاطمه (علیهاسلام) به سن ازدواج رسیدند، اکابر و اشراف ((قریش|قریش)) که دارای فضل و شرافتی بودند و در اسلام سابقه داشتند برای خواستگاری آن دختر گرامی اقدام میکردند ولی ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) به هیچ کدام آنها جواب مثبت نمی داد بلکه از آنها صورت برمی گرداند بطوری که خیال میکردند رسول خدا از آنها غضبناک است. |
| یک بار ((ابوبکر|ابوبکر)) نزد رسول خدا آمد و از فاطمه خواستگاری کرد رسول خدا فرمود امر فاطمه با پروردگار اوست بعد از ابوبکر، ((عمر بن خطاب|عمر)) به خواستگاری آمد رسول خدا همان جواب را دادند. | | یک بار ((ابوبکر|ابوبکر)) نزد رسول خدا آمد و از فاطمه خواستگاری کرد رسول خدا فرمود امر فاطمه با پروردگار اوست بعد از ابوبکر، ((عمر بن خطاب|عمر)) به خواستگاری آمد رسول خدا همان جواب را دادند. |
| یک روز ابوبکر و عمر در ((مسجد رسول خدا)) نشسته بودند، صحبت از ازدواج فاطمه (علیهاسلام) پیش آمد. ابوبکر گفت اشراف قریش از فاطمه خواستگاری کرده اند و رسول خدا نپذیرفته اما ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی بن ابیطالب)) هنوز از او خواستگاری نکرده و من گمان میکنم به علت اینست که دستش از مال دنیا خالی است و به نظر من خداوند و پیامبرش فاطمه را برای علی بن ابیطالب نگه داشته اند گفتند برویم و به علی علیه السلام پیشنهاد بدهیم، از مسجد خارج شدند و نزد امیرالمومنین رسیدند. | | یک روز ابوبکر و عمر در ((مسجد رسول خدا)) نشسته بودند، صحبت از ازدواج فاطمه (علیهاسلام) پیش آمد. ابوبکر گفت اشراف قریش از فاطمه خواستگاری کرده اند و رسول خدا نپذیرفته اما ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی بن ابیطالب)) هنوز از او خواستگاری نکرده و من گمان میکنم به علت اینست که دستش از مال دنیا خالی است و به نظر من خداوند و پیامبرش فاطمه را برای علی بن ابیطالب نگه داشته اند گفتند برویم و به علی علیه السلام پیشنهاد بدهیم، از مسجد خارج شدند و نزد امیرالمومنین رسیدند. |
| ابوبکر گفت: ای علی چرا از فاطمه خواستگاری نمیکنی؟ فرمود به خدا قسم فاطمه در موضع رغبت و میل من است ولی من چیزی از مال دنیا ندارم. به هرحال آنها امیرالمؤمنین را راضی کردند امیرالمؤمنین به خانه آمد و نعلین خود را پوشید و به سوی رسول خدا رفت. | | ابوبکر گفت: ای علی چرا از فاطمه خواستگاری نمیکنی؟ فرمود به خدا قسم فاطمه در موضع رغبت و میل من است ولی من چیزی از مال دنیا ندارم. به هرحال آنها امیرالمؤمنین را راضی کردند امیرالمؤمنین به خانه آمد و نعلین خود را پوشید و به سوی رسول خدا رفت. |
| !خواستگاری امیرالمؤمنین علیه السلام از فاطمه (س) | | !خواستگاری امیرالمؤمنین علیه السلام از فاطمه (س) |
| رسول خدا در منزل ((ام سلمه|ام سلمه)) بود. امیرالمؤمنین آمد و در زد و رسول خدا فرمود ای ام سلمه بلند شو و در را باز کن، کوبنده در کسی است که او را خدا و رسولش دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد. ام سلمه گفت: ای رسول خدا او را که هنوز ندیده ای! رسول خدا فرمود ساکت باش ای ام سلمه او برادر و پسر عم من علی (علیه السلام) است، او نه سست رأی است و نه سبک مغز او محبوب ترین خلق است در نزد من. | | رسول خدا در منزل ((ام سلمه|ام سلمه)) بود. امیرالمؤمنین آمد و در زد و رسول خدا فرمود ای ام سلمه بلند شو و در را باز کن، کوبنده در کسی است که او را خدا و رسولش دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد. ام سلمه گفت: ای رسول خدا او را که هنوز ندیده ای! رسول خدا فرمود ساکت باش ای ام سلمه او برادر و پسر عم من علی (علیه السلام) است، او نه سست رأی است و نه سبک مغز او محبوب ترین خلق است در نزد من. |
| + | ::{picture=fatemeh1.jpg height=147 width=200}:: |
| ام سلمه میگوید: فوراً بلند شدم و در را باز کردم، دیدم علی بن ابیطالب است ولی به خدا قسم علی صبر کرد تا من در محل مستور و پوشیده ای رفتم بعد داخل شد. | | ام سلمه میگوید: فوراً بلند شدم و در را باز کردم، دیدم علی بن ابیطالب است ولی به خدا قسم علی صبر کرد تا من در محل مستور و پوشیده ای رفتم بعد داخل شد. |
| امیرالمومنین به محض داخل شدن سلام کرد و رسول خدا پاسخ او را داده فرمود بنشین. امیرالمومنین نشست اما جلالت و عظمت رسول خدا مانع است که حرفی بزند، سر خود را پائین انداخته گویی برای حاجتی آمده است اما از اظهار آن حیا میکند. | | امیرالمومنین به محض داخل شدن سلام کرد و رسول خدا پاسخ او را داده فرمود بنشین. امیرالمومنین نشست اما جلالت و عظمت رسول خدا مانع است که حرفی بزند، سر خود را پائین انداخته گویی برای حاجتی آمده است اما از اظهار آن حیا میکند. |
| رسول خدا فرمود گویا برای حاجتی آمده ای هر چه می خواهی بگو امیرالمومنین عرضه داشت پدر و مادرم فدایت باد از کوچکی در دامان پر مهر شما بزرگ شده ام شما مرا غذا دادید و مرا ادب نمودید و از پدر و مادرم بر من مهربانتر بودید و بالاتر از همه خدای تعالی مرا بدست مبارک شما هدایت فرمود و از حیرت و شک بیرون آورد و شما ای رسول خدا بخدا قسم ذخیره من هستید در دنیا و آخرت. . . | | رسول خدا فرمود گویا برای حاجتی آمده ای هر چه می خواهی بگو امیرالمومنین عرضه داشت پدر و مادرم فدایت باد از کوچکی در دامان پر مهر شما بزرگ شده ام شما مرا غذا دادید و مرا ادب نمودید و از پدر و مادرم بر من مهربانتر بودید و بالاتر از همه خدای تعالی مرا بدست مبارک شما هدایت فرمود و از حیرت و شک بیرون آورد و شما ای رسول خدا بخدا قسم ذخیره من هستید در دنیا و آخرت. . . |
| ای رسول خدا من دوست دارم خانه ای داشته باشم و زوجه ای انتخاب کنم تا موجب آرامش من باشد و اینک من آمده ام تا از دختر گرامی ات فاطمه خواستگاری کنم. | | ای رسول خدا من دوست دارم خانه ای داشته باشم و زوجه ای انتخاب کنم تا موجب آرامش من باشد و اینک من آمده ام تا از دختر گرامی ات فاطمه خواستگاری کنم. |
| !رضایت خدا و رسولش و فاطمه بر این وصلت | | !رضایت خدا و رسولش و فاطمه بر این وصلت |
| ام سلمه میگوید من بصورت رسول خدا نگاه کردم دیدم از شدت خرسندی و شادمانی میدرخشد، فرمود علی جان قبل از تو افراد زیادی از فاطمه خواستگاری کرده اند ولی من در صورت فاطمه گرفتگی و کراهت میدیدم کمی صبر کن تا برگردم رسول خدا بلند شدند و رفتند نزد فاطمه (علیهاسلام) و فرمودند فاطمه جان من از خدای تعالی خواسته ام که بهترین خلقش با تو ازدواج کند و اینک علی بن ابیطالب که تو سابقه فضل و اسلامش را میدانی آمده و صحبتی کرده است. | | ام سلمه میگوید من بصورت رسول خدا نگاه کردم دیدم از شدت خرسندی و شادمانی میدرخشد، فرمود علی جان قبل از تو افراد زیادی از فاطمه خواستگاری کرده اند ولی من در صورت فاطمه گرفتگی و کراهت میدیدم کمی صبر کن تا برگردم رسول خدا بلند شدند و رفتند نزد فاطمه (علیهاسلام) و فرمودند فاطمه جان من از خدای تعالی خواسته ام که بهترین خلقش با تو ازدواج کند و اینک علی بن ابیطالب که تو سابقه فضل و اسلامش را میدانی آمده و صحبتی کرده است. |
| فاطمه (علیهاسلام) که یک دنیا حیا و عفت بود سکوت کرد رسول خدا فرمود الله اکبر سکوت او دلیل بر رضایت اوست در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت ای محمد فاطمه را به ازدواج علی بن ابیطالب درآور که خداوند به این ازدواج راضی و خشنود است | | فاطمه (علیهاسلام) که یک دنیا حیا و عفت بود سکوت کرد رسول خدا فرمود الله اکبر سکوت او دلیل بر رضایت اوست در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت ای محمد فاطمه را به ازدواج علی بن ابیطالب درآور که خداوند به این ازدواج راضی و خشنود است |
| (رسول خدا برگشت و خبر رضایت را به امیرالمومنین داد) | | (رسول خدا برگشت و خبر رضایت را به امیرالمومنین داد) |
| !منابع: | | !منابع: |
| *بحارالانوار، ج 43، ص 124، ح 32. | | *بحارالانوار، ج 43، ص 124، ح 32. |
| !مراجعه شود به: | | !مراجعه شود به: |
| *((رضایت فاطمه از همسری با امام علی علیه السلام)) | | *((رضایت فاطمه از همسری با امام علی علیه السلام)) |
| *((مهریه فاطمه علیها سلام)) | | *((مهریه فاطمه علیها سلام)) |
| *((عقد آسمانی فاطمه علیهاسلام)) | | *((عقد آسمانی فاطمه علیهاسلام)) |
| *((اعلام ازدواج فاطمه و امام علی علیهماالسلام)) | | *((اعلام ازدواج فاطمه و امام علی علیهماالسلام)) |
| *((مقدمات عروسی)) | | *((مقدمات عروسی)) |