منو
 صفحه های تصادفی
روباه قرمز
عرض خاص
امام کاظم علیه السلام و کنیه ابوالحسن الاول
نیکلین
OCW
هیپرآلدوسترونیسم
بی‌مهرگان
عبادت امام کاظم علیه السلام در زندان
هوانوردی در سالهای 1914 تا 1918
حرکات کششی قبل از مسابقه یا تمرین در تنیس
 کاربر Online
772 کاربر online
تاریخچه ی: خواجه عبدالله انصاری

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:6




تصویر

نگاهی به زندگی پیرهرات

درباره زندگی و شرح حال پیر هرات، اطلاعات زیادی در دست نیست و جز در چند کتاب -که قابل اعتمادترین آنها "نفحات الانس "عبدالرحمن جامی است- شرح حال قابل توجهی درباره او باقی نمانده است.

خواجه عبدالله انصاری در سال 396 هـ.ق به دنیا آمد و در سال 481 هـ.ق در گذشت و در "گازرگاه" هرات به خاک سپرده شد.

پدر او ابومنصور انصاری از فرزندان ابو ایوب انصاری است که حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هنگام هجرت به مدینه، در منزل او فرود آمدند.

ابومنصور، مردی طالب دانش و معارف دینی بود، اما پس از آنکه به هرات آمد و تشکیل خانواده داد از دنیای مورد علاقه اش که همان عرفان بود دور افتاد ولی با این وجود در طریق صداقت و ایمان، نخستین آموزگار فرزند خویش خواجه عبدالله بود.

خواجه عبدالله اولین راهنمای زندگی و نخستین مشوق خورد را در راه کسب علم و معرفت، پدر خویش می داند و می گوید:

"من هفتاد و اند سال علم آموختم و نوشتم و رنج بردم. در اعتقاد، اول از پدر خود آموختم که صادق بود و متقی و با ورع، که کسی آن چنان نتوانستی بود".

خواجه عبدالله انصاری از نوابغ عصر خود به شمار می آمد. او در عصری می زیست که از یک سو فقر و ظلم بیداد می کرد و از دیگر سو تمایل عموم مردم به اندیشه های دینی و عرفانی تا جایی بود که گوشه و کنار شهرهایی همچون هرات و نیشابور پر از خانقاه های صوفیان بود.

تعداد زیاد خانقاه ها در دوره کودکی و جوانی خواجه عبدالله انصاری در خراسان و به ویژه در هرات و نیشابور به اندازه ای است که این گمان را بر می انگیزد که بیشتر مردم یا خود صوفی بوده اند یا به این گروه علاقه داشته اند.

خواجه عبدالله انصاری، از همان دوران کودکی و نوجوانی، نبوغ خود را در فهم و درک مسائل دینی نشان داد. براساس آنچه خود خواجه عبدالله گفته است در نه سالگی به راحتی قادر به خواندن و نوشتن بود و در حدود هفتاد هزار بیت شعر فارسی و صد بیت شعر عربی از معاصران و متقدمان خود را حفظ کرده بود.

از حفظ بودن سیصد هزار حدیث با چندین هزار سند معتبر نیز بیانگر نبوغ او در سالهای بعدی عمرش بوده است.

خواجه عبدالله در تالیف احادیث به جا مانده از حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود می گوید:

"آنچه من کشیده ام در طلب حدیث مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هرگز کس نکشیده باشد. یک منزل از نیشابور، زیاد باران می آمد، و من در رکوع می رفتم و جزوه های حدیث، به شکم باز نهاده بودم تا تر نشود."

خواجه عبدالله حتی لحظه ای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید و تامل در آن سپری می کرد و یا در کنار عالمان به موعظه ها و گفته های آنان گوش می کرد. او می گوید:

"همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم. چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی."

بدیهی است در آن شرایط ناسازگار که فقر و تهیدستی خصوصیت بارز حیات مادی آن دوره بود، در جستجوی دانش بودن و همه عمر خود را صرف کسب معرفت کردن، کار ساده ای به نظر نمی رسید. خواجه عبدالله انصاری در اوج فقر جز به "معرفت" نمی اندیشید.

خواجه عبدالله در این مورد گفته است:

"بامداد پگاه به مقری شدمی به قرآن خواندن؛ چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ، حدیث می نوشتمی و فراغت نان خوردن نبودی. مادر من نان پاره لقمه کرده بودی و در دهان من می نهادی در میان نوشتن. حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هر چه زیر قلم من گذشتی، مرا حفظ شدی."

خواجه عبدالله در حدیث و شعر و شرع، در محضر علمای بسیاری حضور داشت، اما کسی که رموز تصوف و حقیقت را به او نمود، شیخ ابوالحسن خرقانی بود. خواجه عبدالله خود می گوید:

"اگر من خرقانی را ندیدمی، حقیقت ندانستمی و همواره این با آن در می آمیختمی، یعنی نفس با حقیقت."

نخستین ملاقات خواجه عبدالله با خرقانی هنگامی است که در سال 424 به قصد زیارت خانه خدا، هرات را ترک می کند و هنگام بازگشت از سفر حج، با خرقانی روبرو می شود.

خرقانی نیز با دیدن خواجه عبدالله که جوانی پرشور و هوشمند بود، او را گرامی داشت و خواجه عبدالله در این مورد می گوید:

"مریدان خرقانی مرا گفتند که سی سال است که تا با وی صحبت می داریم. هرگز ندیده ایم که کسی را چنان تعظیم کند که تو را و چنان نیکو داشت که تو را."

خواجه عبدالله به دیدار ابوسعید ابی الخیر هم رفته است.

خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود می گوید:

"من بسیار به جامه عاریتی مجلس کرده ام و بسیار به گیاه خوردن و آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند، هر چه من خواستمی بدادندی، اما من نخواستمی و بر ایشان پیدا نکردم و من گفتمی چرا ایشان خود ندانند که من هیچ ندارم و از هیچ کس چیزی نخواهم؟ من خُرد بودم هنوز، که پدر من دست از دنیا بداشت و دنیا همه بپاشید و ما را در رنج افکند، و ابتدای درویشی و محنت ما از آن وقت بود. من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و در همه خانه من بوریا یکی بود، چندان که بر وی بخفتمی، و نمد پاره ای که بر خود پوشیدم. اگر پای را بپوشیدمی سر برهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدمی پای برهنه شدی؛ و خشتی که زیر سر نهادمی و میخی که جامه لباس بر آن کردمی و بیاویختمی."

از خواجه عبدالله آثار زیادی به جا مانده است که اغلب آنها به نثر مسجع و آهنگین است.

خواجه عبدالله شعر هم می سروده ولی بیشتر شهرتش به سبب رساله های متعدد اوست.



تصویر
آثار او عبارتند از:

ترجمه طبقات صوفیه: که آن را به لهجه "هروی" ترجمه کرده است.

تفسیر قرآن: که اساس کار ابوالفضل میبدی در تألیف کتاب "کشف الاسرار" قرار گرفت.

رساله های مناجات نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت نامه، هفت حصار، رساله، دل و جان، رساله ی واردات و الهی نامه که همگی به نثر مسجع هستند.

***

نمونه ای از نثر مسجع خواجه عبدالله در مناجات نامه

الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی

الهی، عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم؛ گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.

الهی، اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی.

الهی، بهشت و حور چه نازم، مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.

الهی، در دل های ما جز تخم محبت مکار و بر جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و برگشت های ما جز باران رحمت خود مبار. به لطف، ما را دست گیر و به کرم، پای دار،

الهی حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.

فیش ناتمام است.



img/daneshnameh_up/7/73/ansary2.jpg

برای مثال، در کتابی که به نام مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری، زیر نظر علی پناه و د سال 1373 منتشر شده است، بی توجهی به این امر کاملاً مشهود است. به عنوان نمونه عبارت "الهی، عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم" دو بار و فقط به فاصله چهار صفحه تکرار شده است و از این موارد در برگزیده مذکور کم نیست.

به هر تقدیر، سزاوار است که در پایان کلام، از تمام محققان و پژوهشگران ارجمندی که با آثار خویش این حقیر را در تدوین و تنظیم این کتاب یاری کرده اند، سپاسگزاری کنم.

نگاهی به زندگی پیرهرات

کمتر کسی است که با عرفان و ادب این مرز و بوم آشنا باشد و نام خواجه عبدالله انصاری، معروف به "پیر هرات" و مناجاتهای او را نشنیده باشد. درباره زندگی و شرح حال پیر هران، اطلاعات زیادی در دست نیست و جز در چند کتاب به جا مانده از اعصار قبل که قابل اعتمادترین آنها نفحات الانس عبدالرحمن جامی است، آن هم به اختصار، شرح حال قابل توجهی درباره او باقی نمانده است.

خواجه عبدالله انصاری در روز جمعه دوم شعبان سال 396 هـ.ق در گذشت و در "گازرگاه" هرات به خاک سپرده شد. از نام و اصل و نسب مادر خواجه عبدالله چیزی نمی دانیم اما پدر او ابوالمنصور مت الانصاری از فرزندان ابوایوب انصاری است که حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هنگام هجرت به مدینه، در منزل او فرود آمدند.

پیر هرات در مورد چگونگی تأهل و تشکیل خانواده پدر خویش می گوید:

ابومنصور در بلخ، با شریف حمزه عقیلی می بوده است. وقتی زنی با شریف گفته است که ابومنصور را بگوی که مرا به زنی کند، پدر من گفته است که من هرگز زن نمی خواهم! و آن را رد کرده است. شریف گفته است که آخر زن خواهی و تو را پسری آید، اما چه پسری! چون به هرات آمد، زن خواسته و من به زمین آمدم.

ابومنصور، مردی طالب دانش و معارف دینی بود، اما پس از آنکه به هرات آمد و تاهل اختیار کرد از عوالم مورد علاقه اش دور افتاد و اگر چه در طریق صداقت و ایمان، نخستین آموزگار فرزند خویش خواجه عبدالله بود، با وجود این، زن و فرزند خود را عامل اصلی جداییش از عوالم عارفانه می دانست.

خواجه عبدالله اولین راهنمای زندگی و نخستین مشوق خورد را در راه کسب علم و معرفت، پدر خویش می داند و می گوید:

من هفتاد و اند سال علم آموختم و نوشتم و رنج بردم. در اعتقاد، اول از پدر خود آموختم که صادق بود و متقی و با ورع، که کسی آن چنان نتوانستی بود و نتوانستی ورزید که وی.

و درباره اینکه ابومنصور، زن و فرزند را در توقف خود مقصر می دانست می گوید:

پدر من در مجردی وقتی صافی داشته بود و فراغت دل، اما در زن و فرزند افتاده بود و آن، از دست وی بشد. اظهار ملالت می کرد و دلتنگی می نمود و با ما در آن دلتنگی گفت: "میان من و شما، دریای آتش باد!" اما چه گناه کرده بودیم؟! وی خود زن خواست و فرزندآمد.

ابومنصور در اوج دلتنگی و ملالت، از هرات به بلخ نزد مراد خود شریف حمزه عقیلی رفت و در همان جا از عالم خاک رخت بست و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.

خواجه عبدالله انصاری از نوابغ عصر خود به شمار می آمد. او در عصری می زیست که از یک سو فقر و ظلم بیداد می کرد و از دیگر سو تمایل عموم مردم به اندیشه های دینی و عرفانی تا جایی بود که گوشه و کنار شهرهایی همچون هرات و نیشابور را خانقاهها انباشته بودند.

دکتر سرور مولایی در این باره می نویسد:

خانقاههای متعدد صوفیان، چه در هرات و چه در نیشابور و چه در شهرهای دیگر خراسان، نه تنها محل اجتماع مشایخ صوفیه و مریدان و مراکز رفت و آمد و حلقه ارتباطی مشایخ بود بلکه از جهت نشر و ترویج معارف اسلامی و عرفانی و تعلیم و ارشاد مریدان، سهمی کمتر از مدارس علوم دینی نداشت. کثرت خانقاهها و کثرت عدد صوفیه در دوره کودکی و جوانی خواجه عبدالله انصاری در خراسان و به ویژه در هرات و نیشابور به اندازه ای است که این گمان را بر می انگیزد که بیشتر مردم یا خود صوفی بوده اند یا به این گروه ارادت می ورزیده اند.

خواجه عبدالله انصاری، از همان دوران کودکی و نوجوانی، نبوغ خود را در فهم و درک مسائل دینی نشان داد. براساس آنچه پیر هرات خود گفته است، در نه سالگی به راحتی قادر به خواندن و نوشتن بود و در حدود هفتاد هزار بیت شعر فارسی و صد بیت شعر عربی از معاصران و متقدمان خود در حافظه داشت. صرف نظر از شعر، از برداشتن سیصد هزار حدیث با چندین هزار سند معتبر نیز بیانگر نبوغ او در سالهای بعدی عمرش بوده است.

خواجه عبدالله در تالیف احادیث به جا مانده از حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رنج و مرارت زیادی به جان خرید، تا جایی که خو می گوید:

آنچه من کشیده ام در طلب حدیث مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هرگز کس نکشیده باشد. یک منزل از نیشابور، زیاد که باران می آمد، و من در رکوع می رفتم و جزوه های حدیث، به شکم باز نهاده بودن تا تر نشود.

خواجه عبدالله حتی لحظه ای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید و تامل در آن سپری می کرد و یا در محضر بزرگان عصر خویش گوش جان به مواعظ و خطابه های آنان می سپرد. او می گوید:

همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم. چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی.

بدیهی است در آن شرایط ناسازگار که فقر و تهیدستی خصوصیت بارز حیات مادی آن دوره بود، در جستجوی دانش بودن و همه عمر خود را مصروف کسب معرفت کردن، کار ساده ای به نظر نمی رسید. خواجه عبدالله انصاری در اوج فقر جز به "معرفت" نمی اندیشید، چنانکه خو می گوید:

بامداد پگاه به مقری شدمی به قرآن خواندن؛ چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ، حدیث می نوشتمی و فراغت نان خوردن نبودی. مادر من نان پاره لقمه کرده بودی و در دهان من می نهادی در میان نوشتن. حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هر چه زیر قلم من گذشتی، مرا حفظ شدی.

خواجه عبدالله تذکیر و تفسیر قرآن را در محضر خواجه امام یحیی عمار آموخت؛ همان کسی که نخستین بار، روش علمی کسب و تعلیم علوم قرآنی را با خود به هرات آورد. خواجه عبدالله می گوید:

اگر من وی را ندیدمی، دهان باز نتوانستمی کرد در تذکیر و تفسیر.

امام یحیی عمار که ذوق و نبوغ خارق العاده خواجه عبدالله را دریافته بود، ارادت خاصی به او داشت تا جایی که او را به جانشینی خود انتخاب کرد. خواجه عبدالله می گوید:

من چهارده ساله بودم که خواجه یحیی، قهند زیان را گفت که عبدالله را به ناز دارید که از وی بوی امامی می آید.
و در سال 422 هـ.ق هنگامی که خواجه عبدالله بیست و شش ساله بود، اما یحیی عمار به جهان باقی شتافت و در وصیتنامه خود، خواجه عبدالله را به نیابت خویش معرفی کرد.

خواجه عبدالله در حدیث و شعر و شرع، در محضر علمای بسیاری حضور داشت، اما کسی که رموز تصوف و حقیقت را به او نمود. شیخ ابوالحسن خرقانی بود. خواجه عبدالله خود می گوید:

اگر من خرقانی را ندیدمی، حقیقت ندانستمی و همواره این با آن در می آمیختمی، یعنی نفس با حقیقت.
نخستین ملاقات خواجه عبدالله با خرقانی هنگامی است که پیر انصاری در سال 424 هـ.ق یعنی دو سال پس از گذشت امام یحی عمار به قصد زیارت خانه خدا هرات را ترک می کند و هنگام بازگشت از سفر حج، با خرقانی و عظمت روح و اندیشه او آشنا می شود و تحت تاثیر این رویارویی شگفت، بیشتر از پیش، خود را در دریای معرفت الهی غوطه ور می بیند. او می گوید:

در بازگشتن از حج، به صحبت خرقانی رسیدم. مرا بدید، گفت: در آی، ای من، ما شو، که تو. یعنی معشوق تو گفت: از دریا آمدی، صاحب مقامات!

خرقانی نیز با دیدن خواجه عبدالله که جوانی پرشور و هوشمند بود، چندان او را گرامی داشت که خود می گوید:
مریدان خرقانی مرا گفتند که سی سال است که تا وی صحبت می داریم. هرگز ندیده ایم که کسی را چنان تعظیم کرد که تو را و چنان نیکو داشت که تو را.

خواجه عبدالله به دیدار ابوسعید ابی الخیر هم نایل آمده است. او می گوید:

من دو بار با ابوسعید ابی الخیر بوده ام و وی دستار خود از سر فرو گرفته و گلیم مصری خود به من داده و شلغم جوشیده در دهان من نهاد.

خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود می گوید:

من بسیار به جامه عاریتی مجلس کرده ام و بسیار به گیاه خوردن و آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند، هر چه من خواستمی بدادندی، اما من نخواستمی و بر ایشان پیدا نکردم و من گفتمی چرا ایشان خود ندانند که من هیچ ندارم و از هیچ کس چیزی نخواهم؟ من خرد بودم هنوز که پدر من دست از دنیا بداشت و دنیا همه بپاشید و ما را در رنج افکند، و ابتدای درویشی محنت ما از آن وقت بود. من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و در همه خانه من بوریا یکی بود، چندان که بر وی بخفتمی، و نمد پاره ای که بر خود پوشیدم. اگر پای را بپوشیدمی سر برهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدمی پای برهنه شدی؛ و خشتی که زیر سر نهادمی و میخی که جامه لباس بر آن کردمی و بیاویختمی.

***

مناجات

الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانیف دریاب که می توانی

الهی، عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم؛ گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.

الهی عاجز و سرگردانم، نه آن چه دارم و نه آن چه دانم و دارم.

الهی، اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی.

الهی، بهشت و حور چه نازم، مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.

الهی، در دل های نا جز تخم محبت مکار و بر جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منکار و برگشت های ما جز باران رحمت خود مبار. به لطف، ما را دست گیر و به کرم، پای دار،

الهی حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.




تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 13 شهریور 1385 [03:05 ]   13   حمیده کاشیان      جاری 
 شنبه 04 شهریور 1385 [11:58 ]   12   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 شنبه 04 شهریور 1385 [11:55 ]   11   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 جمعه 03 شهریور 1385 [07:26 ]   10   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 جمعه 03 شهریور 1385 [07:15 ]   9   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 جمعه 03 شهریور 1385 [07:07 ]   8   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 جمعه 03 شهریور 1385 [06:05 ]   7   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 پنج شنبه 26 مرداد 1385 [13:03 ]   6   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 پنج شنبه 26 مرداد 1385 [13:01 ]   5   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 یکشنبه 25 تیر 1385 [03:07 ]   4   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 یکشنبه 25 تیر 1385 [02:58 ]   3   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 شنبه 24 تیر 1385 [13:49 ]   2   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 شنبه 24 تیر 1385 [12:16 ]   1   حمیده کاشیان      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..