حضرت رضا علیه السلام فرمود:
در زمان حکومت
عمر ، مردی اقرار کرد که پسر یکی از
انصار را کشته است. عمر او را تحویل یکی از انصار داد تا
قصاص کند. او نیز با شمشیر دو ضربه به او زد و مطمئن شد که مرده است. اما وقتی او را به خانهاش بردند، هنوز اندک رمقی در بدن داشت و سرانجام بعد از شش ماه بهبود یافت.
بعد از مدتی مردی که او را قصاص کرده بود، او را دید و نزد عمر آورد و تقاضای قصاص کرد. مرد قصاصشده، از امیرالمؤمنین علی علیه السلام دادخواهی کرد.
علی علیه السلام به عمر فرمود:« چه حکمی کردهای؟»
عمر گفت:«جانی در برابر جانی میگیرم.»
علی علیه السلام فرمود:«مگر یک بار او را قصاص نکرده؟»
گفت:« چرا، اما زنده شده است.»
علی به پدر مقتول فرمود:« مگر یک بار او را نکشتی؟»
گفت:« چرا، ولی در این صورت، خون پسرم هدر میشود.»
علی فرمود:« حکم این است که ابتدا ضربهای را که به او زدی، او نیز به تو بزند. آنگاه او را قصاص کن و بکش.»
پدر مقتول گفت:« به خدا سوگند اگر او چنین ضربهای بزند، میمیرم.»
حضرت فرمود:« چارهای نیست، او هم باید حقش را بگیرد.»
پدر مقتول گفت:« من از خون پسرم گذشتم. او هم از قصاص من بگذرد.»
حضرت میان آن دو تعدنامهای نوشت. عمر دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدا را شکر! یا ابوالحسن! شما اهل بیت خیر و رحمت هستید.» آنگاه گفت:« لو لا علی لهلک عمر» (اگر علی نبود، عمر هلاک می شد.)
بحارالانوار، ج40، ص 233 --------- مناقب
مراجعه شود به:
قضاوت واقعی با دعای پیامبر