تاریخچه ی:
حبابه والبیه و شفای او
((حبابه والبیه)) مدّتی بود که خدمت ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام باقر علیه السلام)) نرسیده بود.
وقتی که خدمت ایشان مشرّف شد، حضرت پرسیدند: « چرا مدّتی است نزد ما نیامده ای؟ » حبابه می گوید: « عرض کردم: « قسمتی از سرم سفید شده. (موهایش ریخته یا سفید شده) و من از آن ناراحتم.» امام باقر (علیه السلام) دست مبارک را روی سر من گذاردند و دعایی خواندند. موهای سرم سیاه و چهره ام جوان شد. آیینه ای بدستم دادند. خود را در آئینه با موی سیاه و چهره شاداب دیدم. بسیار خوشحال شدم و امام باقر علیه السلام هم خوشحال شدند.
حضرت فرمود: « ای حبابه! ((خلقت عالم به برکت وجود چهارده معصوم|ما نور بودیم)) قبل از آنکه خداوند ((حضرت آدم علیه السلام|آدم علیه السلام)) را خلق کند و ما به تسبیح حضرت حق مشغول بودیم و ((ملائکه))، تسبیح را از ما آموختند؛ چون قبل از ما آن تسبیح گفته نمی شد. وقتی خداوند آدم را خلق کرد، نور ما به او منتقل شد.
منابع:
بحار الانوار، ج 46، ص 237، ح 16.
منابع:
بحار الانوار، ج 46، ص 284، ح 87.