تاریخچه ی:
توحید و تکامل
تفاوت با نگارش: 2
| V{maketoc} | | V{maketoc} |
| !توهم تضاد تکامل و خداشناسی | | !توهم تضاد تکامل و خداشناسی |
| از جمله مسائلی که تأثیر زیادی در گرایشهای مادی داشته است ، توهم تضاد میان اصل " خلقت و آفرینش " از یک طرف و اصل " ترانسفورمیسم " یعنی اصل تکامل خصوصا تکامل جانداران از طرف دیگر است | | از جمله مسائلی که تأثیر زیادی در گرایشهای مادی داشته است ، توهم تضاد میان اصل " خلقت و آفرینش " از یک طرف و اصل " ترانسفورمیسم " یعنی اصل تکامل خصوصا تکامل جانداران از طرف دیگر است |
| به عبارت دیگر ، توهم اینکه " آفرینش " مساوی است با " آنی و دفعی الوجود " بودن اشیاء ، و " تکامل " مساوی با " خالق نداشتن اشیاء " است . | | به عبارت دیگر ، توهم اینکه " آفرینش " مساوی است با " آنی و دفعی الوجود " بودن اشیاء ، و " تکامل " مساوی با " خالق نداشتن اشیاء " است . |
| آنچنانکه از تاریخ بر میآید در مغرب زمین بخصوص این اندیشه وجود داشته است که لازمه اینکه جهان به وسیله خداوند به وجود آمده باشد این است که همه اشیاء ، ثابت و یکنواخت بوده باشند و تغییری در کائنات ، خصوصا در اصول کائنات یعنی " انواع " ، رخ ندهد . پس تکامل خصوصا تکامل ذاتی یعنی تکاملی که مستلزم این باشد که ماهیت یک شیء تغییر کند و نوعیت آن عوض شود غیر ممکن است . | | آنچنانکه از تاریخ بر میآید در مغرب زمین بخصوص این اندیشه وجود داشته است که لازمه اینکه جهان به وسیله خداوند به وجود آمده باشد این است که همه اشیاء ، ثابت و یکنواخت بوده باشند و تغییری در کائنات ، خصوصا در اصول کائنات یعنی " انواع " ، رخ ندهد . پس تکامل خصوصا تکامل ذاتی یعنی تکاملی که مستلزم این باشد که ماهیت یک شیء تغییر کند و نوعیت آن عوض شود غیر ممکن است . |
| از طرف دیگر ، میبینیم که هر اندازه علوم سیر تکاملی انجام میدهند و توسعه مییابند ، مسأله اینکه اشیاء و بالاخص جانداران یک قوس صعودی تکاملی را طی میکنند ، بیشتر ثابت و مبرهن میگردد . | | از طرف دیگر ، میبینیم که هر اندازه علوم سیر تکاملی انجام میدهند و توسعه مییابند ، مسأله اینکه اشیاء و بالاخص جانداران یک قوس صعودی تکاملی را طی میکنند ، بیشتر ثابت و مبرهن میگردد . |
| نتیجه این دو مقدمه این است که علوم بالاخص علوم زیستی در جهت ضد خداشناسی گام بر میدارند ! | | نتیجه این دو مقدمه این است که علوم بالاخص علوم زیستی در جهت ضد خداشناسی گام بر میدارند ! |
| چنانکه میدانیم نظریات ((لامارک)) و ((داروین))، خصوصا شخصی اخیر ، غوغایی در اروپا به پا کرد . داروین با اینکه شخصا مردی معتقد به خدا و مذهب بود و میگویند در لحظات احتضار، کتاب مقدس را به سینه چسبانیده بود و خود وی مکرر در نوشتههایش ایمان خود را به خداوند اعلام میکند ، نظریاتش صددرصد ضد خدا معرفی شد . | | چنانکه میدانیم نظریات ((لامارک)) و ((داروین))، خصوصا شخصی اخیر ، غوغایی در اروپا به پا کرد . داروین با اینکه شخصا مردی معتقد به خدا و مذهب بود و میگویند در لحظات احتضار، کتاب مقدس را به سینه چسبانیده بود و خود وی مکرر در نوشتههایش ایمان خود را به خداوند اعلام میکند ، نظریاتش صددرصد ضد خدا معرفی شد . |
| + | {picture=darwin.jpg height=80 width=100 align=left} |
| ممکن است گفته شود ترانسفورمیسم به طور کلی ( خصوصا داروینیسم با توجه به فرضیه وی در این باره که اصل انسان از میمون است اگر چه بعد مردود گشت ) از آن جهت ضد خدا شناخته شد که برخلاف مندرجات کتب مقدس مذهبی بود ، زیرا کتب مذهبی عموما خلقت انسان را از یک انسان اولی به نام " آدم " میدانند که ظاهر این است که او مستقیما از خاک آفریده شده است . | | ممکن است گفته شود ترانسفورمیسم به طور کلی ( خصوصا داروینیسم با توجه به فرضیه وی در این باره که اصل انسان از میمون است اگر چه بعد مردود گشت ) از آن جهت ضد خدا شناخته شد که برخلاف مندرجات کتب مقدس مذهبی بود ، زیرا کتب مذهبی عموما خلقت انسان را از یک انسان اولی به نام " آدم " میدانند که ظاهر این است که او مستقیما از خاک آفریده شده است . |
| ^~~green:به هر حال بحق و بجا بوده که داروین و داروینیستها ، بلکه همه طرفداران تکامل ، ضد خدا شناخته شوند ، زیرا به هیچ وجه نمی توان میان اعتقاد به مذهب و اعتقاد به اصل تکاملی آشتی داد . چارهای نیست از اینکه از ایندو یکی اختیار و دیگری رها شود . ~~^ | | ^~~green:به هر حال بحق و بجا بوده که داروین و داروینیستها ، بلکه همه طرفداران تکامل ، ضد خدا شناخته شوند ، زیرا به هیچ وجه نمی توان میان اعتقاد به مذهب و اعتقاد به اصل تکاملی آشتی داد . چارهای نیست از اینکه از ایندو یکی اختیار و دیگری رها شود . ~~^ |
| __~~darkorange:جواب این است که:~~__ | | __~~darkorange:جواب این است که:~~__ |
| ! اولا | | ! اولا |
| آنچه علوم در این زمینه بیان داشتهاند فرضیههایی است که دائما تغییر کرده و اصلاح شده و با باطل شناخته شده و فرضیهای دیگر جانشین آن شده است . یا اینچنین فرضیههایی نمی توان مطلبی را که در یک کتاب آسمانی آمده است ، اگر به صورت صریح و غیر قابل توجیهی بیان شده باشد ، مردود شناخت و آن را دلیل بر بی اساسی اصل مذهب شمرد و بی اساسی مذهب را دلیل بر نبودن خدا گرفت . | | آنچه علوم در این زمینه بیان داشتهاند فرضیههایی است که دائما تغییر کرده و اصلاح شده و با باطل شناخته شده و فرضیهای دیگر جانشین آن شده است . یا اینچنین فرضیههایی نمی توان مطلبی را که در یک کتاب آسمانی آمده است ، اگر به صورت صریح و غیر قابل توجیهی بیان شده باشد ، مردود شناخت و آن را دلیل بر بی اساسی اصل مذهب شمرد و بی اساسی مذهب را دلیل بر نبودن خدا گرفت . |
| !ثانیا | | !ثانیا |
| علوم در این جهت سیر کرده است که تغییرات اساسی که در جانداران پیدا شده ، خصوصا مراحلی که نوعیت تغییر یافته و ماهیت عوض شده است ، به صورت جهش یعنی سریع و ناگهانی بوده است . | | علوم در این جهت سیر کرده است که تغییرات اساسی که در جانداران پیدا شده ، خصوصا مراحلی که نوعیت تغییر یافته و ماهیت عوض شده است ، به صورت جهش یعنی سریع و ناگهانی بوده است . |
| دیگر مسأله تغییرات بسیار بطیء و نامحسوس و کند و متراکم مطرح نیست . وقتی که علم ممکن دانست که طفل یکشبه ره صد سال برود ، چه دلیلی در کار است که چهل شبه ره صدها میلیون ساله را نرود ؟ آنچه در کتب مذهبی آمده است فرضا صراحت داشته باشد که " آدم اول " مستقیما از خاک آفریده شده است ، به شکلی بیان شده که نشان میدهد ملازم با نوعی فعل و انفعال در طبیعت بوده است . | | دیگر مسأله تغییرات بسیار بطیء و نامحسوس و کند و متراکم مطرح نیست . وقتی که علم ممکن دانست که طفل یکشبه ره صد سال برود ، چه دلیلی در کار است که چهل شبه ره صدها میلیون ساله را نرود ؟ آنچه در کتب مذهبی آمده است فرضا صراحت داشته باشد که " آدم اول " مستقیما از خاک آفریده شده است ، به شکلی بیان شده که نشان میدهد ملازم با نوعی فعل و انفعال در طبیعت بوده است . |
| در آثار مذهبی آمده است که طینت آدم چهل صباح سرشته شد . چه میدانیم ؟ شاید همه مراحلی را که به طور طبیعی اولین سلول حیاتی باید در طول میلیاردها سال طی کند تا منتهی به حیوانی از نوع انسان بشود ، سرشت و طینت " آدم اول " به اقتضای شرایط فوق العادهای که دست قدرت الهی فراهم کرده بوده است ، در مدت چهل روز طی کرده باشد ، همچنانکه نطفه انسان در رحم در مدت نه ماه تمام مراحلی را که میگویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کردهاند ، طی میکند . | | در آثار مذهبی آمده است که طینت آدم چهل صباح سرشته شد . چه میدانیم ؟ شاید همه مراحلی را که به طور طبیعی اولین سلول حیاتی باید در طول میلیاردها سال طی کند تا منتهی به حیوانی از نوع انسان بشود ، سرشت و طینت " آدم اول " به اقتضای شرایط فوق العادهای که دست قدرت الهی فراهم کرده بوده است ، در مدت چهل روز طی کرده باشد ، همچنانکه نطفه انسان در رحم در مدت نه ماه تمام مراحلی را که میگویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کردهاند ، طی میکند . |
| !ثالثا | | !ثالثا |
| فرض میکنیم آنچه در علوم در این زمینه آمده است بیش از حد فرضیه است و از نظر علوم قطعی است ، و هم فرض می کنیم که ممکن نیست شرایط طبیعی به صورتی فراهم شود که ماده مراحلی را که در شرایط دیگر کند و بطیء طی میکند در آن شرایط سریع و تند طی کند و از نظر علم قطعی است که انسان اجداد حیوانی داشته است . | | فرض میکنیم آنچه در علوم در این زمینه آمده است بیش از حد فرضیه است و از نظر علوم قطعی است ، و هم فرض می کنیم که ممکن نیست شرایط طبیعی به صورتی فراهم شود که ماده مراحلی را که در شرایط دیگر کند و بطیء طی میکند در آن شرایط سریع و تند طی کند و از نظر علم قطعی است که انسان اجداد حیوانی داشته است . |
| آیا ظواهر مذهبی غیر قابل توجیه است ؟ | | آیا ظواهر مذهبی غیر قابل توجیه است ؟ |
| ما اگر مخصوصا قرآن کریم را ملاک قرار دهیم میبینیم قرآن داستان آدم را به صورت به اصطلاح سمبولیک طرح کرده است . | | ما اگر مخصوصا قرآن کریم را ملاک قرار دهیم میبینیم قرآن داستان آدم را به صورت به اصطلاح سمبولیک طرح کرده است . |
| منظورم این نیست که " آدم " که در قرآن آمده نام شخص نیست ، چون " سمبل " نوع انسان است ابدا قطعا " آدم اول " یک فرد و یک شخص است و وجود عینی داشته است ، منظورم این است که قرآن داستان آدم را از نظر سکونت در بهشت ، اغوای شیطان ، طمع ، حسد ، رانده شدن از بهشت ، توبه و . . . به صورت سمبولیک طرح کرده است . | | منظورم این نیست که " آدم " که در قرآن آمده نام شخص نیست ، چون " سمبل " نوع انسان است ابدا قطعا " آدم اول " یک فرد و یک شخص است و وجود عینی داشته است ، منظورم این است که قرآن داستان آدم را از نظر سکونت در بهشت ، اغوای شیطان ، طمع ، حسد ، رانده شدن از بهشت ، توبه و . . . به صورت سمبولیک طرح کرده است . |
| ^~~brown:نتیجهای که قرآن از این داستان میگیرد ، از نظر خلقت حیرت انگیز آدم نیست و در باب خداشناسی از این داستان هیچ گونه نتیجه گیری نمی کند ، بلکه قرآن تنها از نظر مقام معنوی انسان و از نظر یک سلسله مسائل اخلاقی ، داستان آدم را طرح میکند .~~ ^ | | ^~~brown:نتیجهای که قرآن از این داستان میگیرد ، از نظر خلقت حیرت انگیز آدم نیست و در باب خداشناسی از این داستان هیچ گونه نتیجه گیری نمی کند ، بلکه قرآن تنها از نظر مقام معنوی انسان و از نظر یک سلسله مسائل اخلاقی ، داستان آدم را طرح میکند .~~ ^ |
| برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن کاملا ممکن است که ایمان خود را به خدا و قرآن حفظ کند و در عین حال داستان کیفیت خلقت آدم را به نحوی توجیه کند . | | برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن کاملا ممکن است که ایمان خود را به خدا و قرآن حفظ کند و در عین حال داستان کیفیت خلقت آدم را به نحوی توجیه کند . |
| امروز ما افرادی با ایمان و معتقد به خدا و رسول و قرآن را سراغ داریم که داستان خلقت آدم را در قرآن به نحوی تفسیر و توجیه میکنند که با علوم امروزی منطبق است . احدی ادعا نکرده است که آن نظریهها برخلاف ایمان به قرآن است . ما خودمان وقتی آن نظریهها را در کتابهای مربوط به این موضوع مطالعه میکنیم در آنها نکات قابل توجه و تأمل زیادی میبینیم ، هرچند صددرصد قانع نشدهایم . | | امروز ما افرادی با ایمان و معتقد به خدا و رسول و قرآن را سراغ داریم که داستان خلقت آدم را در قرآن به نحوی تفسیر و توجیه میکنند که با علوم امروزی منطبق است . احدی ادعا نکرده است که آن نظریهها برخلاف ایمان به قرآن است . ما خودمان وقتی آن نظریهها را در کتابهای مربوط به این موضوع مطالعه میکنیم در آنها نکات قابل توجه و تأمل زیادی میبینیم ، هرچند صددرصد قانع نشدهایم . |
| __~~green:به هر حال ، این گونه مطالب را بهانه انکار قرآن و مذهب قرار دادن تا چه رسد بهانه انکار خدا قرار دادن ، بسیار دور از انصاف علمی است . ~~__ | | __~~green:به هر حال ، این گونه مطالب را بهانه انکار قرآن و مذهب قرار دادن تا چه رسد بهانه انکار خدا قرار دادن ، بسیار دور از انصاف علمی است . ~~__ |
| !رابعا | | !رابعا |
| فرضا قبول کردیم که ظواهر آیات مذهبی غیر قابل توجیه است و از نظر علمی هم تسلسل انسان از حیوان ، قطعی است ، حداکثر این است که انسان ایمان خود را به کتب مذهبی از دست بدهد ، چرا ایمان خود را به خدا از دست بدهد ؟ | | فرضا قبول کردیم که ظواهر آیات مذهبی غیر قابل توجیه است و از نظر علمی هم تسلسل انسان از حیوان ، قطعی است ، حداکثر این است که انسان ایمان خود را به کتب مذهبی از دست بدهد ، چرا ایمان خود را به خدا از دست بدهد ؟ |
| اولا شاید مذاهبی در جهان پیدا شوند که درباره خلقت انسان ، به صراحت تورات ، اصل انسان را مستقیما از خاک ندانند . | | اولا شاید مذاهبی در جهان پیدا شوند که درباره خلقت انسان ، به صراحت تورات ، اصل انسان را مستقیما از خاک ندانند . |
| ثانیا چه ملازمهای هست میان قبول نداشتن یک یا چند یا همه مذاهب و میان قبول نداشتن خدا ؟ همواره در جهان افرادی بوده و هستند که به خداوند ایمان و اعتقاد دارند ولی به هیچ مذهبی پای بند نیستند . | | ثانیا چه ملازمهای هست میان قبول نداشتن یک یا چند یا همه مذاهب و میان قبول نداشتن خدا ؟ همواره در جهان افرادی بوده و هستند که به خداوند ایمان و اعتقاد دارند ولی به هیچ مذهبی پای بند نیستند . |
| از مجموع آنچه گفتیم معلوم شد فرض تضاد میان مندرجات کتب مذهبی و اصل تکامل ، عذری برای گرایش به مادیگری محسوب نمی شود ، مطلب چیز دیگری است . حقیقت آن است که مادیین اروپا خیال میکردهاند که فرضیه تکامل عقلا و منطقا با مسأله خدا سازگار نیست اعم از آنکه با مذهب سازگار باشد یا نباشد بدین جهت اظهار میداشتند که با قبول اصل تکامل ، مسأله خدا منتفی است . | | از مجموع آنچه گفتیم معلوم شد فرض تضاد میان مندرجات کتب مذهبی و اصل تکامل ، عذری برای گرایش به مادیگری محسوب نمی شود ، مطلب چیز دیگری است . حقیقت آن است که مادیین اروپا خیال میکردهاند که فرضیه تکامل عقلا و منطقا با مسأله خدا سازگار نیست اعم از آنکه با مذهب سازگار باشد یا نباشد بدین جهت اظهار میداشتند که با قبول اصل تکامل ، مسأله خدا منتفی است . |
| !آیا عقلا و منطقا میان توحید و تکامل ضدیت است یا ضدیتی نیست و نارسایی مفاهیم فلسفی اروپا توهم ضدیت را به وجود آورده است ؟ | | !آیا عقلا و منطقا میان توحید و تکامل ضدیت است یا ضدیتی نیست و نارسایی مفاهیم فلسفی اروپا توهم ضدیت را به وجود آورده است ؟ |
| و به هر حال ، باید ببینیم مادیین که ضدیت فرض میکردهاند از چه راه بوده است ؟ | | و به هر حال ، باید ببینیم مادیین که ضدیت فرض میکردهاند از چه راه بوده است ؟ |
| سخن اینها را به دو گونه میتوان تقریر کرد : | | سخن اینها را به دو گونه میتوان تقریر کرد : |
| !1- تضاد تکامل با نظام منظم موجودات | | !1- تضاد تکامل با نظام منظم موجودات |
| یکی به این نحو که با پیدایش نظریه تکامل ، مهمترین دلیل الهیون از دستشان گرفته میشود . عمده دلیل الهیون بر وجود صانع علیم حکیم ، نظام متقن موجودات است . | | یکی به این نحو که با پیدایش نظریه تکامل ، مهمترین دلیل الهیون از دستشان گرفته میشود . عمده دلیل الهیون بر وجود صانع علیم حکیم ، نظام متقن موجودات است . |
| این نظام متقن بالخصوص در جانداران یعنی گیاهان و حیوانات نمودار است . اگر خلقت گیاه و حیوان دفعی میبود ، استدلال از راه نظام متقن موجودات صحیح بود ، زیرا عقلا قابل قبول نبود که موجودی بدون یک نظارت مدبرانه آنا و دفعتا موجود گردد ، در حالی که به یک سلسله تشکیلات مجهز است که نشان میدهد این تشکل و نظم و ارگانیزم به خاطر هدفهای پیش بینی شده و در نظر گرفته شده به وجود آمده است . | | این نظام متقن بالخصوص در جانداران یعنی گیاهان و حیوانات نمودار است . اگر خلقت گیاه و حیوان دفعی میبود ، استدلال از راه نظام متقن موجودات صحیح بود ، زیرا عقلا قابل قبول نبود که موجودی بدون یک نظارت مدبرانه آنا و دفعتا موجود گردد ، در حالی که به یک سلسله تشکیلات مجهز است که نشان میدهد این تشکل و نظم و ارگانیزم به خاطر هدفهای پیش بینی شده و در نظر گرفته شده به وجود آمده است . |
| ولی اگر خلقت موجودات ، تدریجی و در طول زمان یعنی امتداد صدها میلیون سال صورت گرفته باشد ، به این ترتیب که کم کم با توالی قرون و تراکم نسلها وضع ساختمان موجودات به شکل حاضر در آمده باشد ، مانعی نیست که این تشکیلات دقیق به هیچ وجه پیش بینی نشده باشد ، یعنی قوه مدبری بر آن نظارت نداشته ، بلکه تنها تصادفات و انطباق قهری با محیط ، منشأ این نظامات و تشکیلات بوده باشد . | | ولی اگر خلقت موجودات ، تدریجی و در طول زمان یعنی امتداد صدها میلیون سال صورت گرفته باشد ، به این ترتیب که کم کم با توالی قرون و تراکم نسلها وضع ساختمان موجودات به شکل حاضر در آمده باشد ، مانعی نیست که این تشکیلات دقیق به هیچ وجه پیش بینی نشده باشد ، یعنی قوه مدبری بر آن نظارت نداشته ، بلکه تنها تصادفات و انطباق قهری با محیط ، منشأ این نظامات و تشکیلات بوده باشد . |
| پس با قبول و ثبوت نظریه ترانسفورمیسم عمده دلیل الهیون از دست آنها گرفته شد و همین کافی است که کفه مادیین بچربد و گروهی به آن طرف متمایل گردند . | | پس با قبول و ثبوت نظریه ترانسفورمیسم عمده دلیل الهیون از دست آنها گرفته شد و همین کافی است که کفه مادیین بچربد و گروهی به آن طرف متمایل گردند . |
| ولی این توجیه فی حد ذاته صحیح نیست . اگر این سخن بر یک مکتب الهی جانداری عرضه بشود ، فورا پاسخ میدهد که : | | ولی این توجیه فی حد ذاته صحیح نیست . اگر این سخن بر یک مکتب الهی جانداری عرضه بشود ، فورا پاسخ میدهد که : |
| اولا دلیل " اتقان صنع " را به عنوان تنها دلیل بر وجود خدا محسوب داشتن غلط است و به عنوان عمده دلیل ذکر کرده مبالغه است | | اولا دلیل " اتقان صنع " را به عنوان تنها دلیل بر وجود خدا محسوب داشتن غلط است و به عنوان عمده دلیل ذکر کرده مبالغه است |
| ثانیا نظام خلقت منحصر به ساختمان اعضای حیوانات نیست تا گفته شود تکامل تدریجی جانداران برای توجیه وجود تصادفی آنها کافی است | | ثانیا نظام خلقت منحصر به ساختمان اعضای حیوانات نیست تا گفته شود تکامل تدریجی جانداران برای توجیه وجود تصادفی آنها کافی است |
| ثالثا آنچه مهم است و جواب اصلی این ایراد است ، این است که پیدایش تدریجی و تغییرات تصادفی ساختمان اندامهای گیاهان و حیوانات به هیچ وجه برای توجیه تشکیلات و نظامات دقیق اندامهای آنها کافی نیست . | | ثالثا آنچه مهم است و جواب اصلی این ایراد است ، این است که پیدایش تدریجی و تغییرات تصادفی ساختمان اندامهای گیاهان و حیوانات به هیچ وجه برای توجیه تشکیلات و نظامات دقیق اندامهای آنها کافی نیست . |
| تغییرات تصادفی آنگاه میتواند کافی شمرده شود که فرض کنیم در اثر یک تصادف و یک فعالیت بی هدف و یا یک فعالیت برای هدف دیگر غیر از خاصیتی که اکنون پیدا شده ، تغییری در اندام جاندار پیدا شود ، مثلا پردهای لای انگشتان مرغابی پیدا شود و این تغییر تصادفی ، به حال شناوری مرغ مفید باشد و بعد در اثر وراثت به نسلهای بعد منتقل شود و بماند . و حال آنکه اولا از نظر علم وراثت ، انتقال صفات اکتسابی و فردی و شخصی ، خصوصا صفات اکتسابی ، سخت مورد تردید بلکه مورد انکار است ، و ثانیا همه اعضا و جوارح و اندامها از قبیل پرده لای انگشت مرغابی نیست . غالبا هر کدام از اعضا جزء یک جهاز بسیار مفصل و پیچیدهای است نظیر جهاز هاضمه ، جهاز تنفس ، جهاز باصره ، جهاز سامعه و غیره . | | تغییرات تصادفی آنگاه میتواند کافی شمرده شود که فرض کنیم در اثر یک تصادف و یک فعالیت بی هدف و یا یک فعالیت برای هدف دیگر غیر از خاصیتی که اکنون پیدا شده ، تغییری در اندام جاندار پیدا شود ، مثلا پردهای لای انگشتان مرغابی پیدا شود و این تغییر تصادفی ، به حال شناوری مرغ مفید باشد و بعد در اثر وراثت به نسلهای بعد منتقل شود و بماند . و حال آنکه اولا از نظر علم وراثت ، انتقال صفات اکتسابی و فردی و شخصی ، خصوصا صفات اکتسابی ، سخت مورد تردید بلکه مورد انکار است ، و ثانیا همه اعضا و جوارح و اندامها از قبیل پرده لای انگشت مرغابی نیست . غالبا هر کدام از اعضا جزء یک جهاز بسیار مفصل و پیچیدهای است نظیر جهاز هاضمه ، جهاز تنفس ، جهاز باصره ، جهاز سامعه و غیره . |
| هر یک از این جهازها یک دستگاه منظم و به هم پیوسته است که تا همه اجزای آن به وجود نیایند ، کار و خاصیت منظور ، مترتب نمی شود . مثلا پردههای چشم چنان نیست که فرض شود هر کدام کار جدایی برای بدن انجام میدهد و هر کدام در طول میلیونها سال تدریجا به وجود آمده است ، بلکه چشم با همه پردهها و رطوبتها و اعصاب و عضلات که از لحاظ کثرت و تنوع و انتظام و تشکل ، حیرت انگیز است ، مجموعا یک کار را انجام میدهد . | | هر یک از این جهازها یک دستگاه منظم و به هم پیوسته است که تا همه اجزای آن به وجود نیایند ، کار و خاصیت منظور ، مترتب نمی شود . مثلا پردههای چشم چنان نیست که فرض شود هر کدام کار جدایی برای بدن انجام میدهد و هر کدام در طول میلیونها سال تدریجا به وجود آمده است ، بلکه چشم با همه پردهها و رطوبتها و اعصاب و عضلات که از لحاظ کثرت و تنوع و انتظام و تشکل ، حیرت انگیز است ، مجموعا یک کار را انجام میدهد . |
| قابل قبول نیست که تغییرات تصادفی ، ولو در طول میلیاردها سال ، تدریجا جهاز باصره یا جهاز سامعه را به وجود آورده باشد . | | قابل قبول نیست که تغییرات تصادفی ، ولو در طول میلیاردها سال ، تدریجا جهاز باصره یا جهاز سامعه را به وجود آورده باشد . |
| __~~brown:اصل تکامل ، بیش از پیش ، دخالت قوهای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان میدهد و ارائه دهنده اصل غائیت است . داروین شخصا درباره اصل انطباق با محیط آنچنان اظهار نظر کرد که به او گفته شد تو درباره این اصل مانند اصلی ماوراء الطبیعی سخن میگویی .~~ __ | | __~~brown:اصل تکامل ، بیش از پیش ، دخالت قوهای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان میدهد و ارائه دهنده اصل غائیت است . داروین شخصا درباره اصل انطباق با محیط آنچنان اظهار نظر کرد که به او گفته شد تو درباره این اصل مانند اصلی ماوراء الطبیعی سخن میگویی .~~ __ |
| ''~~green:حقیقت هم همین است که نیروی تطبیق با محیط در جاندارها که نیرویی بسیار مرموز و حیرت انگیز است ، نیرویی است ماوراء الطبیعی ، یعنی در تسخیر یک نوع هدایت و شعور به هدف است و به هیچ وجه نیرویی کور و بی هدف نیست . ~~'' | | ''~~green:حقیقت هم همین است که نیروی تطبیق با محیط در جاندارها که نیرویی بسیار مرموز و حیرت انگیز است ، نیرویی است ماوراء الطبیعی ، یعنی در تسخیر یک نوع هدایت و شعور به هدف است و به هیچ وجه نیرویی کور و بی هدف نیست . ~~'' |
| دلالت اصل تکامل بر وجود متصرفی غیبی در کار جهان از هیچ اصلی کمتر نیست . علت اینکه شخص داروین و همچنین بسیاری از زیست شناسان بعد از او موحد و الهی هستند همین است که اصول و نوامیس طبیعی از قبیل اصل کوشش برای بقا ، اصل وراثت ، اصل انتخاب اصلح ، اصل انطباق با محیط را اگر صرفا به یک عکس العمل عادی کورکورانه طبیعی در مقابل محیط تفسیر شود به هیچ وجه برای توجیه خلقت موجودات زنده اعم از گیاه و حیوان کافی ندانستهاند . البته نمی گویم لازم ندانستهاند و بار دیگر به نظریه دفعی الوجود بودن جانداران بازگشت کردهاند ، بلکه میگویم کافی دانستهاند . | | دلالت اصل تکامل بر وجود متصرفی غیبی در کار جهان از هیچ اصلی کمتر نیست . علت اینکه شخص داروین و همچنین بسیاری از زیست شناسان بعد از او موحد و الهی هستند همین است که اصول و نوامیس طبیعی از قبیل اصل کوشش برای بقا ، اصل وراثت ، اصل انتخاب اصلح ، اصل انطباق با محیط را اگر صرفا به یک عکس العمل عادی کورکورانه طبیعی در مقابل محیط تفسیر شود به هیچ وجه برای توجیه خلقت موجودات زنده اعم از گیاه و حیوان کافی ندانستهاند . البته نمی گویم لازم ندانستهاند و بار دیگر به نظریه دفعی الوجود بودن جانداران بازگشت کردهاند ، بلکه میگویم کافی دانستهاند . |
| __~~darkorange:حقیقت این است که علت اینکه نظریه تکامل بر ضد استدلال معروف الهیون از راه اتقان صنع بر وجود خدا تلقی شد ، همانا ضعف دستگاههای فلسفی و حکمت الهی بود . آنها به جای اینکه از پیدایش نظریه تکامل به نفع مکتب الهیون استفاده کنند ، آن را چیزی بر ضد مکتب الهی تلقی کردند ، زیرا چنین فرض کردند که تنها با دفعی الوجود بودن جهان است که جهان نیازمند به علت و پدید آورنده است ، و اگر جهان یا نوعی از انواع ، تدریجی الوجود باشد ، علل و عوامل تدریجی طبیعت برای توجیه آنها کافی است .~~ __ | | __~~darkorange:حقیقت این است که علت اینکه نظریه تکامل بر ضد استدلال معروف الهیون از راه اتقان صنع بر وجود خدا تلقی شد ، همانا ضعف دستگاههای فلسفی و حکمت الهی بود . آنها به جای اینکه از پیدایش نظریه تکامل به نفع مکتب الهیون استفاده کنند ، آن را چیزی بر ضد مکتب الهی تلقی کردند ، زیرا چنین فرض کردند که تنها با دفعی الوجود بودن جهان است که جهان نیازمند به علت و پدید آورنده است ، و اگر جهان یا نوعی از انواع ، تدریجی الوجود باشد ، علل و عوامل تدریجی طبیعت برای توجیه آنها کافی است .~~ __ |
| این گونه فرضیات نشانههای ضعف دستگاههای فلسفی غرب است . علاوه بر این جهت که در غرب فرض بر این بود که نظریه تکامل ، برهان نظم و اتقان صنع را تضعیف میکند | | این گونه فرضیات نشانههای ضعف دستگاههای فلسفی غرب است . علاوه بر این جهت که در غرب فرض بر این بود که نظریه تکامل ، برهان نظم و اتقان صنع را تضعیف میکند |
| یک چیز دیگر نیز سبب شد که مکتب تکامل ، ضد مکتب الهی تلقی شود و به این وسیله بازار مادیگری را رونق دادند . آن این بود که فرض شد اگر خدایی در کار باشد میبایست اشیاء طبق طرح قبلی به وجود آمده باشند ، یعنی وجود اشیاء قبلا در علم الهی پیش بینی شده باشد و سپس با اراده و مشیت قاهره الهی خلق شده باشد . | | یک چیز دیگر نیز سبب شد که مکتب تکامل ، ضد مکتب الهی تلقی شود و به این وسیله بازار مادیگری را رونق دادند . آن این بود که فرض شد اگر خدایی در کار باشد میبایست اشیاء طبق طرح قبلی به وجود آمده باشند ، یعنی وجود اشیاء قبلا در علم الهی پیش بینی شده باشد و سپس با اراده و مشیت قاهره الهی خلق شده باشد . |
| طرح قبلی و پیش بینی قبلی ملازم است با اینکه به هیچ وجه " تصادف " دخالت نداشته باشد ، زیرا تصادف بر ضد پیش بینی است . امر تصادفی یعنی امری غیر مترقب و غیر منتظر و غیر قابل پیش بینی . | | طرح قبلی و پیش بینی قبلی ملازم است با اینکه به هیچ وجه " تصادف " دخالت نداشته باشد ، زیرا تصادف بر ضد پیش بینی است . امر تصادفی یعنی امری غیر مترقب و غیر منتظر و غیر قابل پیش بینی . |
| اما ما میدانیم که تصادف نقش فوق العاده مهم و مؤثری در خلقت کائنات بازی کرده است . فرضا تصادف را برای خلقت اولی اشیاء کافی ندانیم ، بالاخره وجودش را و نقش مؤثرش را در جریان خلقت نمی توانیم انکار کنیم . مثلا خود زمین که گهواره جانداران است قطعهای بوده که بر اثر تصادف ، مثلا نزدیک شدن خورشید به یک کره بزرگ و واقع شدن آن تحت تأثیر جاذبه آن کرده بزرگ ، به وجود آمده است . | | اما ما میدانیم که تصادف نقش فوق العاده مهم و مؤثری در خلقت کائنات بازی کرده است . فرضا تصادف را برای خلقت اولی اشیاء کافی ندانیم ، بالاخره وجودش را و نقش مؤثرش را در جریان خلقت نمی توانیم انکار کنیم . مثلا خود زمین که گهواره جانداران است قطعهای بوده که بر اثر تصادف ، مثلا نزدیک شدن خورشید به یک کره بزرگ و واقع شدن آن تحت تأثیر جاذبه آن کرده بزرگ ، به وجود آمده است . |
| اگر طرح قبلی و به اصطلاح اگر تقدیر ازلی در کار بود ، تصادف هیچ نقشی نداشت . نتیجه اینکه اگر خدایی در کار باشد ، اشیاء طبق طرح قبلی به وجود میآیند و قبلا در علم ازلی الهی پیش بینی میشوند ، اگر اشیاء در علم ازلی الهی پیش بینی شده بودند تصادفی در کار نبود ، و چون تصادف نقش مؤثری در خلقت داشته است ، پس خلقت اشیاء مقرون به پیش بینی نبوده و چون مقرون به پیش بینی نبوده پس خدایی نیست . | | اگر طرح قبلی و به اصطلاح اگر تقدیر ازلی در کار بود ، تصادف هیچ نقشی نداشت . نتیجه اینکه اگر خدایی در کار باشد ، اشیاء طبق طرح قبلی به وجود میآیند و قبلا در علم ازلی الهی پیش بینی میشوند ، اگر اشیاء در علم ازلی الهی پیش بینی شده بودند تصادفی در کار نبود ، و چون تصادف نقش مؤثری در خلقت داشته است ، پس خلقت اشیاء مقرون به پیش بینی نبوده و چون مقرون به پیش بینی نبوده پس خدایی نیست . |
| بعلاوه اگر اشیاء با اراده و مشیت ازلی به وجود آمده باشند ، لازم است آنا و دفعتا به وجود آیند ، زیرا اراده خداوند مطلق و بلامانع و غیر مشروط است . لازمه اراده مطلق و بلامانع و غیر مشروط این است که هر چیزی را که بخواهد ، بدون یک لحظه فاصله به وجود آید . لهذا در کتب مذهبی آمده است : | | بعلاوه اگر اشیاء با اراده و مشیت ازلی به وجود آمده باشند ، لازم است آنا و دفعتا به وجود آیند ، زیرا اراده خداوند مطلق و بلامانع و غیر مشروط است . لازمه اراده مطلق و بلامانع و غیر مشروط این است که هر چیزی را که بخواهد ، بدون یک لحظه فاصله به وجود آید . لهذا در کتب مذهبی آمده است : |
| " امر الهی چنان است که چون چیزی را بخواهد و بگوید باش ، بلافاصله آن چیز وجود مییابد " . | | " امر الهی چنان است که چون چیزی را بخواهد و بگوید باش ، بلافاصله آن چیز وجود مییابد " . |
| پس اگر جهان و موجودات جهان به وسیله اراده و مشیت الهی به وجود آمده باشند ، لازم میآید که جهان به هر شکل و هر وضعی که در نهایت امر باید موجود گردد ، از همان اول موجود گردد . | | پس اگر جهان و موجودات جهان به وسیله اراده و مشیت الهی به وجود آمده باشند ، لازم میآید که جهان به هر شکل و هر وضعی که در نهایت امر باید موجود گردد ، از همان اول موجود گردد . |
| نتیجه این دو بیان که یکی مربوط به علم ازلی بود و دیگری مربوط به مشیت ازلی اینکه اگر خدایی در جهان باشد ، هم علم ازلی هست و هم مشیت ازلی ، و مقتضای علم ازلی و همچنین مقتضای مشیت و اراده ازلی این است که اشیاء دفعتا به وجود آمده باشند . | | نتیجه این دو بیان که یکی مربوط به علم ازلی بود و دیگری مربوط به مشیت ازلی اینکه اگر خدایی در جهان باشد ، هم علم ازلی هست و هم مشیت ازلی ، و مقتضای علم ازلی و همچنین مقتضای مشیت و اراده ازلی این است که اشیاء دفعتا به وجود آمده باشند . |
| پاسخ این است که نه نتیجه علم ازلی ، دفعی الوجود بودن اشیاء است و نه نتیجه اراده و مشیت ازلی ، و نه حتی الهیون جهان و یا کتب مذهبی این مسأله را اینچنین طرح کردهاند . در کتب مذهبی آمده است که خداوند آسمانها را در شش روز آفرید . مراد از این روزها هر چه باشد ، خواه مراد شش دوره است و یا مراد شش روز ربوبی است که هر روزش برابر است با هزار سال و یا مراد شش روز معمولی یعنی معادل 144 ساعت است ، به هر حال از این جمله " تدریج " فهمیده میشود . هیچ گاه الهیون این مسأله را طرح نکردهاند تدریجا و در طول یک زمان معین آفریده شده است ؟ | | پاسخ این است که نه نتیجه علم ازلی ، دفعی الوجود بودن اشیاء است و نه نتیجه اراده و مشیت ازلی ، و نه حتی الهیون جهان و یا کتب مذهبی این مسأله را اینچنین طرح کردهاند . در کتب مذهبی آمده است که خداوند آسمانها را در شش روز آفرید . مراد از این روزها هر چه باشد ، خواه مراد شش دوره است و یا مراد شش روز ربوبی است که هر روزش برابر است با هزار سال و یا مراد شش روز معمولی یعنی معادل 144 ساعت است ، به هر حال از این جمله " تدریج " فهمیده میشود . هیچ گاه الهیون این مسأله را طرح نکردهاند تدریجا و در طول یک زمان معین آفریده شده است ؟ |
| و نیز قرآن کریم با کمال صراحت خلقت تدریجی جنین را در رحم مطرح میکند و آن را به عنوان دلیلی بر معرفت خدا یاد مینماید . احدی تاکنون نگفته است لازمه علم ازلی و مشیت ازلی - که چون به چیزی تعلق بگیرد و بگوید باش ، موجود میشود - این است که چنین در یک لحظه متکون گردد . این از نظر کتب مذهبی . | | و نیز قرآن کریم با کمال صراحت خلقت تدریجی جنین را در رحم مطرح میکند و آن را به عنوان دلیلی بر معرفت خدا یاد مینماید . احدی تاکنون نگفته است لازمه علم ازلی و مشیت ازلی - که چون به چیزی تعلق بگیرد و بگوید باش ، موجود میشود - این است که چنین در یک لحظه متکون گردد . این از نظر کتب مذهبی . |
| اما از نظر فلسفی اینکه گفته شد لازمه علم ازلی این است که تصادف به هیچ وجه نقش مؤثری نداشته باشد ، توضیحی را ایجاب میکند . | | اما از نظر فلسفی اینکه گفته شد لازمه علم ازلی این است که تصادف به هیچ وجه نقش مؤثری نداشته باشد ، توضیحی را ایجاب میکند . |
| از نظر فلاسفه ، صدفه و اتفاق ، و به تعبیری دیگر تصادف ، به هیچ وجه وجود ندارد و آنچه بشر آن را به نام تصادف مینامد ، واقعا از نوع تصادف نیست ، با سایر علل و معلولات و مقدمات و نتایج ، کوچکترین تفاوتی از لحاظ ماهیت ندارد . | | از نظر فلاسفه ، صدفه و اتفاق ، و به تعبیری دیگر تصادف ، به هیچ وجه وجود ندارد و آنچه بشر آن را به نام تصادف مینامد ، واقعا از نوع تصادف نیست ، با سایر علل و معلولات و مقدمات و نتایج ، کوچکترین تفاوتی از لحاظ ماهیت ندارد . |
| کلمه تصادف در دو مورد استعمال میشود : | | کلمه تصادف در دو مورد استعمال میشود : |
| یکی در مورد پیدایش حادثهای بدون علت فاعلی . یعنی اینکه فرض کنیم پدیدهای که نبود و پدید شد ، خودبخود و بدون تأثیر هیچ عاملی پدید شد . این نوع از تصادفات از طرف همه مکتبها ، اعم از الهی و مادی ، مردود است . مادیین نیز در خلقت عالم چنین فرضی را نمی پذیرند . این نوع از تصادف از محل بحث فعلی ما نیز خارج است . کسانی که مدعی هستند که تغییرات اندام حیوانها تصادفی بوده است ، کسانی که مدعی هستند که تغییرات اندام حیوانها تصادفی بوده است ، منظورشان این نوع از تصادف نیست . | | یکی در مورد پیدایش حادثهای بدون علت فاعلی . یعنی اینکه فرض کنیم پدیدهای که نبود و پدید شد ، خودبخود و بدون تأثیر هیچ عاملی پدید شد . این نوع از تصادفات از طرف همه مکتبها ، اعم از الهی و مادی ، مردود است . مادیین نیز در خلقت عالم چنین فرضی را نمی پذیرند . این نوع از تصادف از محل بحث فعلی ما نیز خارج است . کسانی که مدعی هستند که تغییرات اندام حیوانها تصادفی بوده است ، کسانی که مدعی هستند که تغییرات اندام حیوانها تصادفی بوده است ، منظورشان این نوع از تصادف نیست . |
| مورد دیگر استعمال این کلمه این است که فرض شود نتیجهای از مقدمهای پیدا شود که مقدمه او نیست و از مقدمهای نتیجهای پیدا شود که آن نتیجه ، نتیجه این مقدمه نیست ، بلکه نتیجه طبیعی مقدمات دیگر است که وجود نیافته است . مثلا اگر شما از تهران سوار اتومبیل شوید و راه تهران قم را پیش بگیرد و بعد از دو سه ساعت به قم برسید ، هرگز نمی گویید با اتومبیل در این راه ، راه افتادم و تصادفا به قم رسیدم ، زیرا لازمه طبیعی این نوع سیر و حرکت ، رسیدن به قم است . | | مورد دیگر استعمال این کلمه این است که فرض شود نتیجهای از مقدمهای پیدا شود که مقدمه او نیست و از مقدمهای نتیجهای پیدا شود که آن نتیجه ، نتیجه این مقدمه نیست ، بلکه نتیجه طبیعی مقدمات دیگر است که وجود نیافته است . مثلا اگر شما از تهران سوار اتومبیل شوید و راه تهران قم را پیش بگیرد و بعد از دو سه ساعت به قم برسید ، هرگز نمی گویید با اتومبیل در این راه ، راه افتادم و تصادفا به قم رسیدم ، زیرا لازمه طبیعی این نوع سیر و حرکت ، رسیدن به قم است . |
| ولی اگر دوستی قدیمی داشته باشید که سالهاست او را ندیدهاید و در وقتی که به قم میروید ابدا در فکر او و در جستجوی او نیستید ، همینکه در بین راه تهران و قم به علی آباد رسیدید برای رفع خستگی پیاده شدید و در کنار یک میز ، یک صندلی خالی یافتید و رفتید که بنشینید ناگهان رفیق خودتان را دیدید که بیست سال بود ندیده بودید و معلوم شد در شیراز بوده و میآمده به تهران و او هم برای رفع خستگی آمده لحظهای بنشیند و با شما برابر شده است ، در اینجا هر دو نفر میگویید در بین راه قم و تهران تصادفا به هم رسیدیم . | | ولی اگر دوستی قدیمی داشته باشید که سالهاست او را ندیدهاید و در وقتی که به قم میروید ابدا در فکر او و در جستجوی او نیستید ، همینکه در بین راه تهران و قم به علی آباد رسیدید برای رفع خستگی پیاده شدید و در کنار یک میز ، یک صندلی خالی یافتید و رفتید که بنشینید ناگهان رفیق خودتان را دیدید که بیست سال بود ندیده بودید و معلوم شد در شیراز بوده و میآمده به تهران و او هم برای رفع خستگی آمده لحظهای بنشیند و با شما برابر شده است ، در اینجا هر دو نفر میگویید در بین راه قم و تهران تصادفا به هم رسیدیم . |
| اینکه هر دو نفر این ملاقات را تصادف تلقی میکنید ، از این جهت است که لازمه طبیعت کلی حرکت از قم به تهران و از تهران به قم چنین برخوردی نیست . اگر لازمهاش این بود ، باید هر وقت و هر زمان و در هر شرایطی که شما از تهران به قم حرکت کنید ، چنین برخوردی دست دهد و حال آنکه چنین نیست ، تنها این سفر که سفری خاص بوده و در زمانی خاص صورت گرفته است و مقرون به شرایط خاصی بوده است ، این نتیجه را به بار آورده است و به همین جهت این ملاقات نه برای شما و نه برای دوست شما و نه برای هر فردی دیگر مانند شما قابل پیش بینی نبوده است و اگر شما یا دوستتان میخواستید طرحی برای سفرتان تهیه کنید ، هرگز نمی توانستید برخورد دو نفری خود را در علی آباد در طرح بگنجانید ، ولی چیزهایی که از لوازم طبیعی حرکت بین قم و تهران است قابل پیش بینی و قابل گنجانیدن در یک طرح قبلی بود . | | اینکه هر دو نفر این ملاقات را تصادف تلقی میکنید ، از این جهت است که لازمه طبیعت کلی حرکت از قم به تهران و از تهران به قم چنین برخوردی نیست . اگر لازمهاش این بود ، باید هر وقت و هر زمان و در هر شرایطی که شما از تهران به قم حرکت کنید ، چنین برخوردی دست دهد و حال آنکه چنین نیست ، تنها این سفر که سفری خاص بوده و در زمانی خاص صورت گرفته است و مقرون به شرایط خاصی بوده است ، این نتیجه را به بار آورده است و به همین جهت این ملاقات نه برای شما و نه برای دوست شما و نه برای هر فردی دیگر مانند شما قابل پیش بینی نبوده است و اگر شما یا دوستتان میخواستید طرحی برای سفرتان تهیه کنید ، هرگز نمی توانستید برخورد دو نفری خود را در علی آباد در طرح بگنجانید ، ولی چیزهایی که از لوازم طبیعی حرکت بین قم و تهران است قابل پیش بینی و قابل گنجانیدن در یک طرح قبلی بود . |
| اما اگر نظر خود را از طبیعت کلی حرکت از تهران به قم ، به سوی همان حرکت خاصی که در زمان خاص و شرایط خاص انجام دادهاید ، معطوف کنید و آن را در حالی که محفوف و مقرون به یک سلسله شرایط و اوضاع است و مقارن یک سلسله حوادث دیگر است در نظر بگیرید ، میبینید که برخورد شما یا رفیقتان در آن نقطه معین و در آن لحظه معین به هیچ وجه تصادفی نبوده ، بلکه کاملا ضروری و طبیعی و نتیجه قهری حرکت شما به قم بوده است و برای کسی که بر مجموع اوضاع و احوال شما دو نفر آگاه بوده کاملا قابل پیش بینی نیز بوده است . | | اما اگر نظر خود را از طبیعت کلی حرکت از تهران به قم ، به سوی همان حرکت خاصی که در زمان خاص و شرایط خاص انجام دادهاید ، معطوف کنید و آن را در حالی که محفوف و مقرون به یک سلسله شرایط و اوضاع است و مقارن یک سلسله حوادث دیگر است در نظر بگیرید ، میبینید که برخورد شما یا رفیقتان در آن نقطه معین و در آن لحظه معین به هیچ وجه تصادفی نبوده ، بلکه کاملا ضروری و طبیعی و نتیجه قهری حرکت شما به قم بوده است و برای کسی که بر مجموع اوضاع و احوال شما دو نفر آگاه بوده کاملا قابل پیش بینی نیز بوده است . |
| این برخورد از نظر کسی تصادفی است که طبیعت کلی حرکت از تهران به قم را میبیند . البته طبیعت کلی و عمومی این حرکت یک سلسله لوازم محدود دارد . آنچه از محدوده آن لوازم خارج باشد ، از نظر طبیعت کلی این حرکت امری تصادفی است . اما آنچه وجود دارد تنها طبیعت عام نیست ، آنچه وجود دارد آن طبیعت است بعلاوه یک سلسله شرایط و ضمائم ، و یا در نظر گرفتن آن شرایط و ضمائم است که تصادف از میان بر میخیزد . | | این برخورد از نظر کسی تصادفی است که طبیعت کلی حرکت از تهران به قم را میبیند . البته طبیعت کلی و عمومی این حرکت یک سلسله لوازم محدود دارد . آنچه از محدوده آن لوازم خارج باشد ، از نظر طبیعت کلی این حرکت امری تصادفی است . اما آنچه وجود دارد تنها طبیعت عام نیست ، آنچه وجود دارد آن طبیعت است بعلاوه یک سلسله شرایط و ضمائم ، و یا در نظر گرفتن آن شرایط و ضمائم است که تصادف از میان بر میخیزد . |
| در اینجا مثال دیگری ذکر میکنیم تا روشن شود چگونه تصادف و اتفاق یک امر نسبی است ، یعنی از نظر کسی که از اسباب و علل بی خبر است تصادف است ، اما از نظر عالم به اسباب و علل ، تصادف و اتفاقی در کار نیست . | | در اینجا مثال دیگری ذکر میکنیم تا روشن شود چگونه تصادف و اتفاق یک امر نسبی است ، یعنی از نظر کسی که از اسباب و علل بی خبر است تصادف است ، اما از نظر عالم به اسباب و علل ، تصادف و اتفاقی در کار نیست . |
| فرض کنید دو نفر را که هر دو عضو یک ادارهاند و از یک مرکز فرمان میگیرند . یکی از این دو نفر که آقای " الف " است ، مأمور خراسان و دیگری که آقای " ب " است ، مأمور اصفهان است . از مرکز دستور میرسد به آقای " الف " که فلان روز برای فلان کار به فلان نقطه آسیب دیده برود و پس از چندی دستور به آقای " ب " میرسد که در همان روز برای انجام یک مأموریت دیگر به همان نقطه برود . بدیهی است که آقای " الف " و آقای " ب " یکدیگر را در همان محل ملاقات میکنند و این ملاقات برای هر دو نفر آنها جنبه تصادفی دارد . هر دو نفر میگویند در فلان روز در فلان نقطه تصادفا یکدیگر را ملاقات کردیم . | | فرض کنید دو نفر را که هر دو عضو یک ادارهاند و از یک مرکز فرمان میگیرند . یکی از این دو نفر که آقای " الف " است ، مأمور خراسان و دیگری که آقای " ب " است ، مأمور اصفهان است . از مرکز دستور میرسد به آقای " الف " که فلان روز برای فلان کار به فلان نقطه آسیب دیده برود و پس از چندی دستور به آقای " ب " میرسد که در همان روز برای انجام یک مأموریت دیگر به همان نقطه برود . بدیهی است که آقای " الف " و آقای " ب " یکدیگر را در همان محل ملاقات میکنند و این ملاقات برای هر دو نفر آنها جنبه تصادفی دارد . هر دو نفر میگویند در فلان روز در فلان نقطه تصادفا یکدیگر را ملاقات کردیم . |
| هر کدام از اینها که طبیعت کار خود را در نظر میگیرد ، میبیند لازمه هیچ یک از اینها آن برخورد و ملاقات نبوده است و میبیند از نظر هیچ یک از آنها این ملاقات قابل پیش بینی نبوده است ، اما از نظر مرکز که هر دو مأموریت به ظاهر جدا و بی ارتباط را او اداره میکرده است و به فرمان او صورت گرفته است ، به هیچ وجه تصادف نیست . از نظر مرکز که از یک طرف ، خط سیر از اصفهان را تا آن نقطه ، و از طرف دیگر ، خط سیر مشهد را تا آن نقطه به وجود آورده است و هر دو را طوری تنظیم کرده که در روز معین هر دو نفر به آن نقطه برسند ، ملاقات و برخورد هر دو نفر بسیار طبیعی و قهری است . | | هر کدام از اینها که طبیعت کار خود را در نظر میگیرد ، میبیند لازمه هیچ یک از اینها آن برخورد و ملاقات نبوده است و میبیند از نظر هیچ یک از آنها این ملاقات قابل پیش بینی نبوده است ، اما از نظر مرکز که هر دو مأموریت به ظاهر جدا و بی ارتباط را او اداره میکرده است و به فرمان او صورت گرفته است ، به هیچ وجه تصادف نیست . از نظر مرکز که از یک طرف ، خط سیر از اصفهان را تا آن نقطه ، و از طرف دیگر ، خط سیر مشهد را تا آن نقطه به وجود آورده است و هر دو را طوری تنظیم کرده که در روز معین هر دو نفر به آن نقطه برسند ، ملاقات و برخورد هر دو نفر بسیار طبیعی و قهری است . |
- | او نمی تواند بگوید این دو نفر را من فرستادم و تصادفا در یک نقطه به هم رسیدند . پس تصادف و اتفاق امری نسبی است ، یعنی نسبت به کسی که بی اطلاع از جریانهاست تصادف است ، اما نسبت به کسی که آگاه بر متن جریانات است و به همه اوضاع و شرایط احاطه دارد و در واقع نسبت به متن واقع به هیچ وجه تصاد |
+ | او نمی تواند بگوید این دو نفر را من فرستادم و تصادفا در یک نقطه به هم رسیدند . پس تصادف و اتفاق امری نسبی است ، یعنی نسبت به کسی که بی اطلاع از جریانهاست تصادف است ، اما نسبت به کسی که آگاه بر متن جریانات است و به همه اوضاع و شرایط احاطه دارد و در واقع نسبت به متن واقع ب |