از زمان پیدایش
جامعه شناسی تاکنون ، غالب جامعه شناسان به این امرمعترف بوده اند که تغییر اجتماعی در میان سایر پدیده های اجتماعی از اهمیت در خور ملاحظه ای برخوردار است ، ولی تنها ا زقرن نوزدهم و نیمة قرن بیستم است که بحث در این زمینه مورد توجه جدی
جامعه شناسان قرار گرفته است . اگوست کنت برای اولین بار جامعه شناسی را به دو بخش عمده
ایستا و پویا تقسیم کرد . موضوع جامعه شناسی ایستا ، نظم حاکم بر جامعه است یعنی شیوه ای که بر اساس آن افراد یک
جامعه در بین خود نوعی تفاهم بوجود می آورند که د ر حقیقت ضامن وجود و ادامة حیات و عملکرد آن جامعه است و اما موضوع جامعه شناسی پویا پیشرفت و توسعه است یعنی مطالعه تکامل جوامع از ورای تاریخ بشریت و در واقع بر اساس همین نظریه است که
اگوست کنت قانون مراحل سه گانه خود را ارائه داده است . از نظر وی جامعه شناسی پویا بسیار پراهمیت تر از جامعه شناسی ایستا است و به همین علت در کتاب خود به این جنببه اهمیت بیشتری داده است :
جامعه شناسی اگوست کنت بر سه اصل مهم زیر استوار است :
- مطالعه و تجزیه و تحلیل یک جامعه در یک زمان معین عملی نیست مگر آنکه در رابطه با تاریخ آن جامعه و در سطح وسیعتری یعنی در رابطه با تاریخ بشریت صورت گیرد و بر این اساس اگوست کنت بیشتر متوجه تحولات جوامع در زمان است و به همین لحاظ می توان گفت که جامعه شناسی وی بیشتر یک جامعه شناسی مقایسه ای است که چهار چوب عمومی آن تاریخ بشریت است .
- اصل دوم جامعه شناسی اگوست کنت متکی بر مطالعة پیشرفت و توسعة شناخت انسان در مسیر تاریخ جامعه است زیرا رفتار بشر بر اساس شناخت و معرفت خود اوست و روابطش با دنیا و سایر انسانها به آنچه که او ازطبیعت و از جامعه می شناسد بستگی دارد .
- با توجه به سیستم عصبی و ترکیب بیولوژیکی ، انسانها در تمام نقاط دنیا و در طول تاریخ همه به یک شکل اند و بنابراین جامعه جهانی بر اساس روش واحد و به یک شکل تحول می یابد و بشریت نیز به صورت واحدی به سمت یک نوع جامعه پیشرفته تری گام برمی دارد ازمیان متفکران دیگر ، مارکس و انگلس را می توان صاحب نظریة جامعه شناسی تغییر تلقی نمود ، ولی بدیهی است که این جامعه شناسی را باید با دید و وسعت بیشتری مورد مطالعه قرار داد .
مارکس و
انگلس بر آن بودند که ریشه تحولات جامعه
سرمایه داری را تشریح و تبیین کنند و اعتقاد داشتندکه تشدید مبارزه بین طبقه صاحب وسایل و ابزار تولید و طبقة کارگر ، موجب نابودی و اضمحلال نظام سرمایه داری و تبدیل آن به یک نظام
کمونیستی بدون طبقه می گردد .
آثار برجستة عده ای دیگر از جامعه شناسان در جهت مطالعه د ر تغییر اجتماعی مشهود است . این گرایش رامی توان ناشی از سه عامل زیر دانست :
- بیداری جهان سوم : کوشش کشورهای جهان سوم برای رهائی از عقب ماندگی ، تغییرات اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی ایجاد شده در این کشورها ، توجه بسیاری از جامعه شناسان را بخود معطوف کرده است .
- بحران در کشورهای پیشرفته : تقریباً از بعد از جنگ دوم جهانی ، جوامع پیشرفته با بحرانهای اساسی عمیقی روبرو گردیدند و اشکال جدیدی از ایدئولوژیهای افراطی به ظهور پیوست . گروههائی از چپ و راست برای برقراری نظمی جدید به خشونت و شدت عمل دست زدند . جوانان به عنوان اعتراض به جامعه صنعتی مبتنی بر دیوانسالاری و سرمایه گذاری و به جانبداری از یک جامعه مبتنی بر عدالت دست به شورش می زدند ، تضاد شدید ارزشها ، تجدید نظر در ایدئولوژیهای حاکم و تغییرات بنیانی نیز از جمله پدیده های دیگر در حال تکوین این عصر محسوب می شود .
- تاءثیر جامعه شناسی مارکس : تا چند دهة پیش تعداد بسیار کمی از جامعه شناسان سهم و نفوذ نظرات مارکس را در تفکرات تاریخ جامعه شناسی قبول داشتند . مارکس را به عنوان یک فیلسوف یا یک اصلاح طلب می شناختند ولی به عنوان یک جامعه شناس ، در حالیکه امروزه جامعه شناسان کنونی اعم از مارکسیست و غیر مارکسیست سعی کرده اند که نظم فکری مارکس را بشناسند و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند . بدین ترتیب جامعه شناسی مارکس ، در عدة زیادی از جامعه شناسان تمایل جدیدی را در جهت مطالعه مشکلات و مسائل تئوریک و تجربی در ارتباط به تحولات اجتماعی چون مبارزه طبقاتی ، جنبشهای انقلابی ، تغییرات ساختی جامعه و ... بوجود آورد .
همچنین ببینید :