ضحاک بن عبدالله مشرقی میگوید:
در شب عاشورا
امام حسین علیه السلام و اصحابش تا صبح به نماز و استغفار و دعا و تضرع به درگاه الهی به سر بردند.
گروهی از سواره نظام
ابن سعد که شبانه نگهبانی می دادند، از کنار خیمه ها گذشتند. امام حسین علیه السلام آیه 178 و 179 سوره آل عمران را تلاوت میفرمود: «
ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی بهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیز دادو اثما و لهم عذاب الیم. ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیّب »؛ (کسانی که به راه کفر رفتند گمان نکنند که آسایشی که به آنان می دهیم، به حال آنها بهتر است؛ بلکه این مهلت را برای امتحان میدهیم تا بر سرکشی خود بیفزایند؛ و آنان را عذابی است خوار و ذلیل کننده. خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی وا نگذارد، تا آن که بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند.)
یکی از سربازان سپاه عمر سعد گفت:
« قسم به خدای
کعبه، ما همان پاکان هستیم که از شما جدا گشتیم!»
من او را شناختم و به «
بریربن خضیر » گفتم:« آیا این مرد را میشناسی؟ او ابو حرب سبیعی است که عبدالله بن شهر نام دارد؛ مردی شوخ و دلاوراست که سعید بن قیس به علت جنایتی که انجام داده بود او را به زندان افکند.»
بریر به او گفت:« ای فاسق! گمان می کنی که خداوند تو را در زمره پاکان قرار داده است؟!»
او در پاسخ گفت:« تو کیستی؟!»
گفت:« من بریر بن خضیر هستم.»
گفت:« ای بریر، به خدا سوگند برای من بسیار سخت است که به دست من هلاک شوی.»
بریر گفت:« چرا از گناهان بزرگی که مرتکب شده ای، توبه نمی کنی و به سوی خدا باز نمیگردی؟ به خدا سوگند که پاکیزگان ماییم و شما همه پلیدید.»
او با استهزاء گفت:« من هم به درستی سخن تو گواهی می دهم.»
به او گفتم:« وای بر تو! این گواهی دادن چه سودی به حالت دارد؟»
گفت:« پس آخر چه کسی همراه یزید بن عذره باشد که هم اکنون با من است.»
بریر گفت:« تو مردی سفیه و نادانی.» و بازگشت.
منابع:
مراجعه شود به: