یکی از خادمان امام کاظم نقل نمود:
وقتی امام علیه السلام را به سوی
بغداد می بردند، به پسرش
علی بن موسی الرضا علیه السلام امر کرد:« تا وقتی زنده ام و خبر وفاتم به تو نرسیده است، شبها در آستانه درِ خانه بخواب.»
چهار سال به این منوال سپری شد، تا آن که شبی علی ابن موسی الرضا به خانه نیامد و همه ما نگران شدیم. صبح که شد، او را دیدیم که مستقیم به سوی ام احمد رفت و فرمود:«آن امانتی را که پدرم به تو سپرده است بیاور.»
فریاد شیون ام احمد بلند شد و گفت:« به خدا که جان مستمندان و مونس دردمندان از دنیا رفته است.»
امام او را امر به سکوت کرد تا خبر رسمی به والی مدینه برسد.
ام احمد امانت ها را به دست حضرت رضا علیه السلام نمود و گفت:« روزی که موسی بن جعفر علیه السلام با من وداع کرد، این امانتها را به من سپرد و فرمود:« کسی را بر این امانتها مطلع مساز. هر وقت که من از دنیا رفتم، یکی از فرزندانم این امانتها را از تو میخواهد. آن روز بدان که دنیا را وداع نموده ام.»
این روایت جایگاه والای ام احمد را در حمل امانت های امامت نشان می دهد.
منابع: منتهی الامال باب نهم فصل پنجم.
مراجعه شود به:
نسل با برکت امام موسی کاظم علیه السلام