تاریخچه ی:
امام کاظم علیه السلام و حل مشکل یکی از اهالی ری
تفاوت با نگارش: 2
- | مردی از اهل ری (1) گوید: مأمور جدید مالیاتی بر ما مس شد که ار را بر شیعیان دشوار مینمود و ا مالیات گیری ربه های سنگین اقتادی میزد. شیوه دستاه اوتی عباسیان چنین ود. |
+ | یکی از اهالی ((ری)) میگوید: از طرف حکومت عباسی، مأمور مالیاتی جدیدی در ری منصوب شد که با گرفتن مالیاتهای سنگین، کار را بر شیعیان تنگ کرد. شنیدم که او هم ((شیعه)) است. خستم شخصاً به دیدنش بروم. اما ترسیدم حقّه ای در کار باشد و به سختی بیشتری رفتار شوم. برای فرار از این مشکل، همان سال به ((مناسک حج|حج)) مشرف شدم، نزد مولایم، ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی کاظم علیه السلام)) رفتم و ماجرا را عرض کردم. امام نامه ای کوتاه به این مضمون برای او نوشت و به من داد:« به نام خداوند بخشاینده مهربان. بدان که خداوند در زمین خود سایبانی دارد که در آن تنها کسانی میآسایند که که در حق برادر دینیشان نیکی کنند یا غمی از او بزدایند یا شادمانی در دلش وارد ازند. و آورنده این نامه، برادر توست. والسلام.» وقتی از سفر بازگشتم، شبانه به خانه او رفتم. اجازه گرفتم و خود را پیک "صابر" معرفی کدم. (صابر لقب امام هفتم بود که در بین شیعیان متداول بود). او با پای برهنه دوید و در را گشود. مرا بوسید، به سینه سبان و در آغوش گرفت. چند بار پیشانی مرا بوسید و پرسید:« آیا خودت مولایم را دیدی؟ حالش خوب بود؟» و وقتی پسخ دادم خوشحال شد و خدا را سپاس میگفت. سپس مرا داخل خانه برد و بالای اطاق نشاند و خودش باادب روبروی من نشست. نامه را به او دادم. سر پا ایستاد، نامه را با احترام تمام بوسید و خواند. آنگاه اموال خود را با من تقسیم کرد و مرتب میگفت:« برادرم! آیا خوشحال شدی؟» و من از او تشکر میکردم. او سرانجام مشکل مالیاتی مرا حل کرد. من پیش خود گفتم محبتهای و را چونه جبران کنم. دیدم بهتر است سال بع برایش حج به ا ورم و خبر کارش را به امام برسانم. سال دیگر به حج رفتم و به حضور امام رسیدم. با شنیدن عملکرد او، در چهرهی امام آثار شادمانی پیدا شد. به امام گفتم:« آیا رفتار او شما را شادمان ساخت؟» امام فرمود:« آری. به خدا مرا شادمان رد. ((امیرالمؤمین|امیر المؤمنین لی علیه السلام )) را شادمان کرد. جدم ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله )) را خوشحال کرد. خدا را هم شادمان کرد.» |
- | شنیدم ک او هم ((یعه|شیعه ))ت.خواتم شخصا ه دیدنش بروم. ردم قّه ر کر باشد و به سخت یشتری گفتار شوم. برا فرار از این مشکل همن سال به ((اهمیت رفرهن دین|حج ))شرف شدم و ب محضر مولایم وسی بن جعفر (علیه السلام) رسیده و ماجرا را عرض کردم. |
+ | !ماع: />*ا انور، 48، 174، 16، از کاب تد حو مومین. |
- | حضرت نامه ای کوتاه بدین مضمون نوشتند و به من دادند: بسم الله الرحمن الرحیم اعلم ان للهتحت عرشه ظلا لایسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا، او نقس عنه کربه او ادخل علی قلبه سرورا. و هذا اخوک والسلام.
(به نام خداوند بخشاینده مهربان بدان که خداوند در زیر ارض خود سایبانی دارد که در آن مستقر نمی شود مگر کسی که نیکی در حق برادر دینیاش انجام دهد یا غمی از او بزداید یا شادمانی در دلش وارد سازد. و این آورنده نامه برادر توست والسلام. وقتی از سفر بازگشتم شبانه به خانه او رفتم. اجازه گرفتم و خود را پیک "صابر" معرفی کردم. (صابر نام امام بود که در بین شیعیان متداول بود).
پای برهنه دوید دم در و درب را گشود. مرا بوسید و به سینه چسباند و در آغوش گرفت مرتب پیشانی مرا می بوسید و می پرسید: آیا خودت مولایم را دیدی؟ حالش خوب بود؟ و من وقتی پاسخ میدادم خوشحال می شد و شکر خدا می گفت.
مرا داخل خانه برد و بالای اطاق نشاند و خودش به ادب روبروی من نشست. نامه را به او دادم.
سرپا ایستاد، نامه را با احترام تمام بوسید و خواند. اموال خود را با من تقسیم نمود و مرتب می گفت: یا اخی هل سررتک؟ برادرم! آیا خوشحالت نمودم؟ و من تشکر می نمودم.
و او سرانجام مشکل مالیاتی مرا حل نمود.
من هم پیش خود گفتم محبتهای او را چگونه جبران نمایم. بهتر است سال دیگر برایش حج انجام دهم و خبر کاری که کرده بود را به امام برسانم.سال دیگر به حج رفتم و به خدمت حضرت رسیدم و گزارش دادم که آثار شادمانی در صورت مولایم پیدا شد.
به حضرت گفتم: آیا رفتار او شما را شادمان ساخت؟ امام فرمود: آری و الله مرا خوشحال کرد. ((امیرالمؤمنین|امیر المؤمنین ))را خوشحال کرد. جدم ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا ))را خوشحال نمود، خدا را خوشحال ساخت.
(1) ری شهری است قدیمی در شمال ((ایران)) که تاریخ قدیمی دارد و امروزه از توابع پایتخت جمهوری اسلامی ایران تهران بزرگ می باشد در زمان عمر بدست عروه بن زید فتح شد.
منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 174، ح 16، از کتاب تضاد حقوق مومنین.
مراجعه شود به:
((یاران نفوذی واهداف الهی)) |
+ | !مراجعه شود به: *((یاران نفوذی واهداف الهی)) |