تاریخچه ی:
امام علی علیه السلام و پاسخ به معماهای شخص مسیحی
در زمان حکومت ((عمر بن خطاب|عمربن خطّاب ))جمعی در حضور او نشسته بودند که شخصی از روم وارد جمع شد و به عمر گفت: تو از عرب هستی؟ گفت: آری . گفت: از سه چیز از تو می پرسم اگر پاسخ آنها را درست دادی و از عهدهء جواب بر آمدی به تو ایمان می آورم و پیامبرت محمد را تصدیق می کنم.
عمر گفت: ای کافر هر چه می خواهی بپرس. او گفت: به من خبر بده از آنچه را که خداوند نمی داند و از آنچه که برای خدا نیست و از آنچه را که نزد خداوند نیست؟ عمر به او گفت: ای کافر جز کفر در این سخنانت چیزی نیست.
در این هنگام برادر رسول خدا صلی الله علیه وآله حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شد و به عمر فرمود: ترا محزون می بینم. عمر گفت: چگونه محزون نباشم ای پسر عموی رسول خدا در حالی که این کافر از من می پرسد دربارهء آنچه را که خدا نمی داند و آنچه را که خداوند ندارد و آنچه که در نزد خداوند نیست. ای ابو الحسن آیا در این باره پاسخی داری؟ حضرت فرمود: بله. عمر گفت: خداوند ترا گشایش ایجاد کند دلم در حال فرو ریختن است پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: من شهر دانشم و علی در آن است پس هر کس دوست دارد که داخل شهر شود باید در را بکوبد.
حضرت علی علیه السلام در این هنگام فرمود: اما آنچه را خداوند نمی داند (و در علم خداوند جایی ندارد و در علم خداوند نگذشته است) این است که خداوند شریک و وزیر و پشتیبان و همسر و فرزندی ندارد و در قرآن خداوند چنین می فرماید: (سورهء یونس آیهء 18) (قل اتنبّّّئون الله بما لا یعلم) (ای پیامبر ما به بت پرستان بگو شما با شفیع قرار دادن این بتان و شریک قرار دادن آنها می خواهید بخداوند چیزیرا یاد بدهید که خداوند علم به آن ندارد و چنین چیزی در علم خداوند نیست.)
و اما آنچه نزد خداوند نیست ظلم و ستم بر بندگان است و اما آنچه برای خداوند نیست برای او ضد و همانندی و شبیه و مثلی نیست. در این هنگام عمر از جا جهید و میان دو چشم حضرت را بوسید آنگاه گفت: ای ابو الحسن از شما دانش را گرفتیم و دانش به سوی شما باز می گردد و اگر علی نبود عمر هلاک می گشت. شخص مسیحی رومی نیز اسلام را پذیرفت و مسلمانی خوب شد.
بحارالانوار، ج40، ص 286 ------- صفوه الاخبار
مراجعه شود به:
((گستردگی علم امام علی علیه السلام))