منو
 کاربر Online
1015 کاربر online
تاریخچه ی: امام سجاد علیه السلام در کاخ یزید

نگارش: 1

یزید در قصر خود در محلی که بر «جیرون » مشرف بود روی تخت نشسته بود و آنچنانکه در خبر سهل آمده است: بر سر او تاجی بود که مزیّن به درّ و یاقوت بود و اطراف او را گروه زیادی از پیرمردان قریش احاطه کرده بودند؛ در این وضع حاملان سر مقدس حضرت ابی عبدالله علیه السلام وارد بر او شد، و با ارائه سر گزارشی از عملکرد خود دادند و یزید با آنان برخوردی نمود (1)

و بعد کاروان اسیران کربلا بر او وارد شدند؛ اما چگونه؟ آنچنانکه در کتب تاریخی آمده اهل بیت علیه السلام را در حالی که دست مردها را که دوازده نفر بودند به گردنشان بسته بودند و همه اسیران نیز به وسیله زنجیر به یکدیگر بسته شده بودند، بر یزید وارد کردند و همه را در مقابل او نگاه داشتند.

در این هنگام بنابر نقل جناب شیخ مفید در «ارشاد (1») (1- جهت اطلاع از این نقل این امور مراجعه کنید به منتهی الامال جلد اول صفحه 309) «مخّفر بن ثعلبه » که مسئولیت کاروان اسرا را از طرف ابن زیاد به عهده داشت، صدایش را بلند کرد و گفت: «این مخفر بن ثعلبه است که به خدمت امیر المومنین آمد و گروهی از انسانهای فاجر و پست را برای او آورده است. » که حضرت علی بن الحسین جواب دادند: «آن چه را که ما در محفّر زاده است بدتر و پست تر است. » (البته این جواب را «ابن نما » از زبان یزید بازگو کرده است. )؛ بهرحال هنگامیکه اسران با آن وضعیت دردناک در مقابل یزید ایستادند.

امام چهارم علیه السلام در حالیکه با یازده نفر دیگر به هم زنجیر شده بودند به یزید فرمودند: تو را به خدا سوگند می دهم، اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ما را در این حالت ببیند، گمان داری با تو چه خواهد کرد؟ بعد هم دختر امام حسین فریاد زد: ای یزید، آیا دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلمباید به اینگونه به اسارت گرفته شوند ؟

اهل مجلس با شنیدن این خبر از دختر امام حسین علیه السلام به گریه افتادند. به گونه ای که صدای گریه ایشان شنیده می شد. یزید چون وضعیت را به این صورت دید، به ناچار دستور داد دستهای امام چهارم را باز کنند. و ریسمانها را بریده و غُلها را بردارند. باید توجه داشت این قطعه از تاریخ بنابر روایتی که جناب علی بن ابراهیم قمی رحمه الله علیه از امام صادق علیه السلام نقل می کند، بدین صورت بوده است.

چون سر مبارک حضرت سید الشهداء علیه السلام و اسرای اهلبیت علیهم السلام بر یزید وارد کردند، علی بن الحسین علیه السلام را غُل در گردن بود؛ یزید به او گفت: ای علی بن الحسین حمد خدائی را که کشت پدر تو را.

حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که پدر مرا کشت؛ یزید چون این جمله کوبنده را شنید، غضب کرده فرمان قتل آن حضرت را صادر کرد. حضرت فرمود: هر گاه بکشی مرا، پس دختران رسول خدا را چه کسی به منزلگاهشان برگرداند در حالیکه جز من مّحرمی دارد.

یزید گفت: تو آنها را برمی گردانی. پس یزید سوهانی طلبید و شروع کرد به سوهان کردن «غل جامعه » که بر گردن آن حضرت بود. پس آن گفت:ای علی بن الحسین آیا می دانی چرا اینکار را کردم؟ حضرت فرمود: بلی، می خواستی که دیگری را بر من منّت و نیکی نباشد؛ یزید گفت: به خدا قسم این بود آنچه را اراده کرده بودم.

بعد یزید این آیه را خواند که:«ما اصابکم من فبما کیت ایدیکم و یعفو عن کثیر » (یعنی آنچه در مصیبت و گرفتاری که به شما می رسد سبب کارهای خودتان می باشد. و خداوند از بسیاری از امور در می گذرد.

حضرت فرمود: هرگز، چنین نیست که تو گمان کرده ای، این آیه در باره ما نازل نشد، بلکه آیه دیگری که درباره ما نازل شد این است که: «ما اصابکم من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرها (سوره حدید 22) » یعنی، هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در مورد خودتان به شما نمی رسد، مگر اینکه قبل از اینکه آن را ایجاد کنیم در کتابی نوشته شده و ثبت گردیده است. بعد حضرت فرمود: مائیم کسانی که چنین هستند و بر آنچه بر ما فوت شده تاسف نمی خوریم و به آنچه به ما داه شده فرحمند و خوشحال نمی شویم.

البته شیخ مفید در ارشاد فرموده: یزید به امام سجاد علیه السلام گفت: ای پسر حسین پدرت رابطه خویشاوندی را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا در نیافت !! و با سلطنت من در آویخت و خدا آنگونه که دیدی با او رفتار کرد؛ در اینجا علی ابن الحسین علیه السلام این آیه قرآن را تلاوت کردند که: ما اصاب من مصیبه. . . . (شوری /30 )؛ و یزید به فرزند خود «خالد » گفت: پاسخ او را بده، خالد نتوانست، یزید به او گفت: بگو، ما اصابکم من مصیبه فبما کسب ایدیکم و یعفو عن کثیر. »؛ (سوره حدید / 22)

جناب ابن شهر آشوب در «مناقب » می فرماید: پس از آن علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ای پسر معاویه و هند و صخر! نبوّت و پیشوائی همیشه در اختیار پدران و نیکان من بوده، پیش از آنکه تو زاده شوی! براستی که در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دست جدم علی بن ابی طالب و پرچم کافران در دست پدر و جدّ تو بود.

بعد حضرت این شعر را خواند که: ماذا تقولون اذقال النبی لکُم ماذا فعلتم و انتم آخر الامم بعترتی و باهلی بعد مفتقدی منهم اساری منهم صرقوا بدم چه پاسخ ودیعی هنگامی که پیامبر شما را گوید: در حالی که به شما آخرین امت همیشه به عترت و خاندانم بعد از فقدان من چگونه برخورد کردید؟ آنها برخی هم اینک اسیرند و بعضی هم آغشته به خون می باشند.

امام چهارم در ادامه فرمودند:ای یزید وای بر تو! اگر می دانستی چه عمل زشتی را مرتکب شدی و با پدرم و عموهایم چه کردی، مسلما به کوهها می گریختی !! و بر روی خاکستر می نشستی و فریاد به واویلا بلند می کردی! که سر پدرم حسین فرزند فاطمه و علی را بر سر دروازه شهر آویخته ای! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم، تو را به خواری و پشیمانی فردا بشارت می دهم! و پشیمانی فردا زمانی است که مردم در روز قیامت گرد آیند.


باید توجه داشت در کاخ یزید در مدت حضور اسیران مظلوم کربلا در آن، اتفاقات بیشماری رخ داده است که به شکل مبسوط در تاریخ درج شده است، مسئله آوردن سر مبارک سید الشهدا علیه السلام و گذاشتن در مقابل یزید و خواندن اشعاری توسط یزید که بوی کفر می داد و اهانت های مکرر به آن سر مبارک ، خطبه بلیغ و انقلابی حضرت زینب سلام الله علیها که چهره کریه یزید را برای عالمیان برملا کرد و در واضح داد خواستی بود علیه او، داستان تنبیه سفیر روم و صحبتهای او که منجر به شهادتش گردید، و مسائل دیگر، (جهت مطالعه تفصیل جریانان فوق مراجعه کنید به منتهی الامال، جلد اول، صفحه 309 الی 318 و «قصه کربلا » صفحه 488 الی 506) اما در نهایت آنچه مربوط به حضرت سیدالساجدین زین العابدین علیه السلام است اینکه در کتاب «مناقب » ابن شهر آشوب آمده است یزید به حضرت زینب گفت: سخن بگو.

حضرت فرمود:سخنگوی ما حضرت سجاد علیه السلام است. بعد حضرت سجاد علیه السلام این اشعار را خواند: لا تَطمعو ان تهیتونا فَنکرمکم و ان نکف الاذی عنکم و توذونا والله یقلم انالا بخبکم ولا تلومکم ان لا تجعونا این توقع را نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما شما را گرامی بداریم! و ما از آزار نمودن شما خودداری کنیم ولی شما در آزار ما بکوشید خدا می داند که ما شما را دوست نمی داریم و شما را بدین خاطر که ما را دوست نمی دارید ملامت نمی کنیم.


یزید گفت:راست گفتی ای غلام، ولی پدرت و جد تو خواستند امیر باشند و خدای را سپاس که آنان را کشت و خونشان را ریخت.

حضرت سجاد علیه السلام فرمود:پیوسته نبوت و امارات برای پدران و اجداد من بوده است قبل از اینکه تو هنوز زاده شوی

لازم به ذکر است بر اساس اسناد متعددی که در کتب تاریخی آمده چندین بار یزید تصمیم به قتل حضرت سجاد _ علیه السلام _ می گیرد که هر دفعه خداوند خطر را از سر حضرت دفع می کند. و من جمله از این تصمیمات اسکان حضرت در زندانی مخروبه است که هر لحظه انتظار فرود آمدن سقف آن می رفته است محل اقامت حضرت سجاد علیه السلام در شام )

منابع:

بحارالانوار ، ج 45 ، ص 128 ، 130 ، 131 ، 135 ، 168

منتهی الامال ،ج 1 ص 310

مراجعه شود به:

از کوفه به سوی شام



تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 شنبه 07 آبان 1384 [04:36 ]   6   شکوفه رنجبری      جاری 
 شنبه 07 آبان 1384 [04:36 ]   5   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 شنبه 07 آبان 1384 [04:36 ]   4   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 13 آبان 1383 [07:44 ]   3   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 دوشنبه 11 آبان 1383 [15:55 ]   2   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 شنبه 11 مهر 1383 [07:34 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..