تاریخچه ی:
امام رضا علیه السلام و حفظ آبروی شیعه خراسانی
یکی از اصحاب آن حضرت میگوید: «من در مجلسی با حضرت (علیه السلام) مشغول صحبت بودم و عدّه زیادی هم برای پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند.
مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و سلام کرد و عرضه داشت: « من دوستی از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از ((اهمیت حج درفرهنگ دین|حج )) می آیم. زاد و توشه ام گم شده. اگر ممکن است کمکی بفرمایید که من به شهرم برسم و در آنجا، آن را از جانب شما صدقه میدهم. چون من احتیاجی به صدقه ندارم.» حضرت فرمود: « بنشین! خدا ترا رحمت کند.» حضرت رو کردند به مردم و با آنها سخن گفتند.
پس از اینکه صحبت های ایشان به پایان رسید، مردم متفرّق شدند و تنها آن مرد و من و سلیمان جعفری و خیثمه باقی ماندیم. حضرت برخاستند و داخل منزل رفتند و بعد از لحظاتی آمدند پشت در و مرد خراسانی را صدا زدند و دست مبارک خود را از بالای در خارج کردند و فرمودند: « این دویست دینار را بگیر و کار خود را انجام بده و به آن متبرّک شو و از طرف من هم لازم نیست صدقه دهی، بیرون برو که من تو را نبینم و تو مرا نبینی.» آن مرد پول را گرفت و تشکر کرد و رفت.
وقتی حضرت آمدند، سلیمان گفت: «فدایت شوم شما که عطای وافر و زیادی به این مرد فرمودید. چرا روی نازنین خود را از او پوشاندید؟» حضرت فرمود: « تا مبادا ذلّت سؤال را در چهره اش ببینم. مگر نشنیده ای که ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا «صلی الله علیه و اله و سلم» )) فرمود: هرکس حسنه و کار نیک خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر کس سیّئه و کار زشت خود را آشکار کند، خوار میشود و هر کس زشتی خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد، بخشیده خواهد شد؟!»
(یعنی اقتضای بیشتری برای بخشش دارد.)
منابع: بحار الانوار، ج 49، ص 101، ح 19. از کافی/4/ 23 و 24.
مراجعه شود به:
((مکارم اخلاق حضرت رضا علیه السلام))