تاریخچه ی:
امام رضا علیه السلام و حدیث سلسلة الذهب
تفاوت با نگارش: 1
| + | در کتاب تاریخ ((نیشابور)) آمده است: |
| + | در سفر ((حضرت امام رضا علیه السلام|حضرت رضا علیه السلام)) به خراسان، کجاوهی امام وارد نیشابور شد و در حال عبور از بازار بود که دو نفر از راویان احادیث به نامهای «ابوذرعه» و «محمد بن اسلم طوسی» جلو آمدند و به امام عرض کردند:«ای امام و فرزند امامان، ای سلاله پاک ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا)) و ای چکیده پرثمر نبوت! به حق پدران گرامیت صورت مبارک و پرنور خود را به ما بنمایان و حدیثی از جد بزرگوارت را برای ما بگو!» |
| + | امام دستور داد کجاوه را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زد و چشم مسلمانان به جمال نورانیش منور شد. |
| + | مردم همه روی پا ایستادند. صدای گریه از هر سو بلند شد و اشک شوق از دیدهها فرو ریخت. گروهی خود را به خاک میافکندند، عدهای افسار مرکبش را بوسه میزدند، یا گردن می کشیدند تا صورت مبارک امام را ببینند. |
| + | ازدحام و غوغا تا ظهر طول کشید و مردم همچون سیل اشک می ریختند تا سرانجام، بزرگان قوم فریاد زدند:« ای مردم! گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا را آزار ندهید، که این کار آزار ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا))ست.» |
| + | مردم ساکت شدند و بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث امام را بنویسند. این حدیث شریف بعدها به «حدیث سلسلة الذهب» (سلسلهی طلا) معروف شد؛ چون راویان آن حدیث همه از معصومین (رسول خدا و ائمه ) و ((جبرئیل|جبرئیل)) علیهم السلام هستند. |
| + | بوزرعه و محمد بن اسلم نیز مأمور شدند تا حدیث را برای افرادی که صدای امام را نمیشنیدند با صدای بلند تکرار کنند. |
| + | امام رضا علیه السلام این چنین آغاز کرد:« پدرم، ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر الکاظم))، برای من روایت کرد از قول پدرش، ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|جعفر بن محمد الصادق))، از قول پدرش، ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|محمد بن الباقر))، از قول پدرش، ((حضرت امام سجاد علیه السلام|علی بن الحسین زین العابدین))، از قول پدرش، ((حضرت امام حسین علیه السلام|حسین بن علی)) که در ((کربلا|سرزمین کربلا)) شهید شد، از قول پدرش، ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب)) که در ((کوفه|کوفه)) شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود:« __کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی__» |
| + | (کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.) |
| + | سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود:« آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام همه راست گفته اند.» |
| + | در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.(چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.) |
| + | ولی امام اشره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد:« __بشرطها و انا من شروطها__ » |
| + | (اما در صورتی که به شرطهای آن عمل شود، و من یکی از آن شرطها هستم.) |
- | در کتاب تاریخ ((نیشابور ))آمده است: هنگامی که حضرت رضا (علیه السلام) وارد نیشابور شدند، کجاوة حضرت در حال عبور از بازار بود که دو نفر از پیشوایان احادیث به نام« ابوذرعه» و «محمد بن اسلم طوسی» جلو آمدند و به حضرت عرض کردند: « ای آقا و ای فرزند بزرگان! ای امام فرزند امامان و ای لاله پاک ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا ))و ای چکیده پرثمر نبوت به حق پدران گرامیت صورت مبارک و پرنور خود را به ما به نمایان و حدیثی از جد بزرگوارت برای ما بگو!» در این هنگام حضرت دستور دادند که مرکب را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زدند و چشم مسلمانها به طلعت مبارک و جمال نورانیش منور شد.
مردم همه روی پا ایستاده بودند که صدای فریادهای گریه بلند شد و اشک شوق از دیده ها ریخت. عده ای جامه های خود را از شادی پاره میکردند، گروهی خود را به خاک می افکندند و دسته ای افسار مرکبش را می بوسیدند، یا گردنهای خود را می کشیدند تا روی مبارک آن خورشید ولایت را بنگرند.
ازدحام و غوغا تا ظهر طول کشید و مردم همچون سیل اشک می ریختند تا بالاخره بزرگان قوم فریاد زدند: « ای مردم! گوش فرار دهید و فرزند رسول خدا را اذیّت نکیند که این اذیت ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا ))ست.» مردم ساکت شدند و بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث آن حضرت را بنویسند که بعدها آن حدیث شریف به «حدیث سلسله الذهب» معروف شد؛ چون راویان آن حدیث همه از ائمه معصومین و رسول خدا او ((جبرئیل|جبرئیل )) (علیهم السلام) است.
بوزرعه و محمد بن اسلم مأمور شدند تا حدیث را برای افرادی که صدای حضرت به آنها نمی رسید با صدای بلند تکرار کنند.
حضرت این چنین آغاز کردند: « حدیث کرد برای من پدرم ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر الکاظم )) که فرمود حدیث کرد برای من پدرم ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|جعفر بن محمد الصادق ))از قول پدرش ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|محمد بن الباقر )) از قول پدرش ((حضرت امام سجاد علیه السلام|علی بن الحسین زین العابدین )) از قول پدرش ((حضرت امام حسین علیه السلام|حسین بن علی )) ه ر ((کربلا|سرزمین کربلا ))شهید د، از قول پدرش ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب )) که در سرزمین ((کوفه|کوفه )) شهید شد،از قول برادر و پسر عمویش محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از قول جبرئیل (علیه السلام) که از خداوند صاحب عزت که منزه و بلند مرتبه است شنید که فمود: « کلمه لا اه الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»
سپس حضر رضا (علیه السلام) فرمود آری خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام) همه راست گفته اند. در این هنگام کجاوه حضرت به راه افتاد و چه بسا به دستور مامورین مأمون کجاوه را حرکت دادند.
ولی حضرت ندا کردند : «بشرطها و انا من شروطها» ترجمه حدیث چنین است: حضرت امام رضا (علیه اسلام) با آن سند عالی و نورانی فرمود که خداوند می فرماید: « کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و قلعه و حصار محکم من است.
هر کس آنرا بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.» بعد حضرت فرمودند: « در صورتیکه به شرطهای آن عمل شود. من یکی از آن شرطها هستم.» یعنی توحید در صورتی مقبول درگاه حضرت حق است که از طریق ولایت ما ((اهل بیت، عترت، آل رسول، قربی|اهل بیت ))باشد. |
+ | توضیح: فرمای امام به این معنی است که ((توحید)) در صورتی مقبول درگاه داوند است که همراه ا ذیر ((ولایت)) ((اهل بیت، عترت، آل رسول، قربی|اهل بیت)) باشد. |
| منابع: | | منابع: |
- | بحار الانوار، ج 49، ص 126، ح 3. از کشف الغمه، ج 3، ص 144- 145.
بحار الانوار، ج 49، ص 123، ح 4. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135. |
+ | بحارالانوار، ج 49، ص 126، ح 3. از کشف الغمه، ج 3، ص 144- 145. بحارالانوار، ج 49، ص 123، ح 4. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135. |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
- | ((حضرت رضا علیه السلام در راه خراسان)) |
+ | ((حضرت رضا علیه السلام در راه خراسان)) |