منو
 صفحه های تصادفی
امام حسین علیه السلام و تفسیر آیه 141 اعراف و آیه 73 سوره نساء
ظهور بشقاب پرنده‌ها
آزمون شخصیتی MMPI
کاروان اسرای حسینی و مصائب شام
هزار رکعت نماز در شبانه روز
رخساره ومحیط رسوبی
تقیه مؤمن آل فرعون
نور خلقت فاطمه علیهاسلام
فاطمه علیهاسلام در آستانه شهادت
آنتن ارتباطیUHF و VHF
 کاربر Online
451 کاربر online
Lines: 1-25Lines: 1-26
-علی بن خالد که به ((ه زیدی|مذهب زیدی)) معتقد بود می گوید: در پادگان نظامی بودم که خبر رسید مردی در زندان است که او را با غل و زنجیر از ناحیه ((شام «سوریه»|شام)) آورده اند و می گتند که او ادعای پیامبری کرده است.
از فرماندهان و نگهبانان اجازه گرفتم تا به دیدن او رفتم، دیدم مردی با فهم است به او گفتم: داستانت چیست؟
گفت: من در شام در ملی ک ب نام ((مو س اسی)) است باد می کردم یک با در حال عادت که بودم شی آمد فت: بند شو، من تا بند د دیدم در ((مجد که)) هستم.
به من گت: این جد را می ناسی
+علی بن خالد که به ((ییش زیدیه|مذهب زیدی)) معتقد بود می گوید:
در پادگان نظامی بودم که خبر رسید مردی در زندان است که او را از ((شام «سوریه»|شام)) با غل و زنجیر آورده اند و می گیند ادعای پیامبری کرده است.
از فرماندهان و نگهبانان اجازه گرفتم و به دیدن او رفتم. دیدم مردی با فهم است. به او گفتم:«داستانت چیست؟»
گفت:«من در شام در ((موع رأس الحسین)) عبادت می کرد. یک بار در حا عبادت، شخصی آمد و گفت:«بلند شو.»
من ت
ا بلند شدم دیدم در ((مسجد کوفه)) هم.
ه من گف:«این مسجد را ی ناسی؟»
گ
تم:«بله، مسجد کوفه است
و نماز گزارد و من نیز با او نماز خواندم. نگهان دیدم در ((مسجد رسول خدا|مسجد پیامبر)) در ((مدینه)) هستم. او نماز خواند و من نیز با و نماز خواندم. او بر ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و له|رسول الله صلی الله علیه و آله)) درود فرستاد و من ناگهان دیدم در ((مکه|مکه)) هستم، و پیوسته با او بودم تا اعمال حج تمام ش. پ از آن دیدم به شام برگشته‌ام. آن مرد یز رفت.
سال آین
ه نیز در ایام مراسم حج همین اتفاقات تکرار شد. وقتی از مراسم حج فارغ شدیم و مرا ب شام برگرداند و خواست از من جدا شود، به او گفتم:«به حق آن کس که تو را بر ای کارها توانمند خته، ب تو کیستی؟»
او م
دتی طولانی سر را پایین انداخت. سپس نگاهی به من کرد و فرمود:«من ((حضرت امم محمد جواد علیه السلام|محمد)) پسر ((حضرت امام رضا علیه السلام|علی)) پسر ((حضرت امام موسی کاظ عیه السلام|موسی)) هستم.»
این داستان در همه شهر پخش شد تا به گوش ((محمد بن عبدالمل زیات)) رسی؛ ا دستور داد مرا بگیرند ر زنجیر کنند و به ((عراق|عراق)) بیاورند و همان طور که می ینی اکنون مرا حبس کده است.»
-گفتم: بله د وف است او نز گار و م نیز ب ا نما ونم در این ل دیدم در (( سول |مس پیامبر)) ((مدینه)) م و نا واند و ن نیز او نما خوند و ((ر محد فی لی اه ی و |ل ا ی اه عیه ه د)) فرستد.
این ا ید ((مکه|مکه)) هت و پیوه ا ا بوم ا اعم ج تا شد، س ا ن دیدم در ر یم در ا هم و ن مرد ر.
+به ای ص زندانی فت:«داستنت را بنی ا من بری محد بن عباملک زیّا م
او
در کاغذی نو ولی محمد بن عبدالملک در و نوه همان کسی که و ا یک شبه از شام به کوفه و کوفه به مدینه مین به سر جای رگرداند بگو از زدان نیز ادت کند!»
دل
م برای ن شخ زندای سو، این که یک رو صبح زد ب اغش رفتم و دیم لشگریا نگهاا و داا جعیت یشاری از رد هه دربار بت ی کنند.
گ
فتم:«چه خبر است»
فند:«همان ندای ی ک شام آمده د و ای پیابی اشت، ام ادید شد ات. م نمی دانیم در مین فرو فه یا پرنگا هو و ا برد.»
-سال آینده نیز در ایا مراسم حج همانند جریانات سال گذشته انجام شد چون از مرام حج فارغ شدیم و مرا به شام برگرداند و خواست از ن جدا شود به او گفتم: ه حق آن که تو را بر ین کرها توانمند ساخته، تو کیتی
او
مدتی طولانی سر را ایی انداخت پس ا آ نگاهی به من ک و فرمود: من ((حضرت امام محمد جواد علیه السلام|محمد)) پسر ((حضرت امام رضا علیه السلام|علی)) پسر ((حضرت امام وی کظ علیه السلام|موسی)) هستم.
+پس از ای ماجرا از اتاد به مهب یی دست کیم و ((اات)) اه ممومین علیهم السلام را یتم.
-داستان من مشهور شد تا به گوش ((محمد بن عبدالملک زیات)) رسید؛ او فرستاد تا مرا گرفتند و در زنجیر کشیدند و مرا به ((عراق|عراق)) آورد و همان طور که می بینی حبس کرده است.
علی بن خالد می گوید: به این شخص زندانی گفتم: داستانت را بنویس تا من برای محمد بن عبدالملک زیّات ببرم و او در کاغذی نوشت ولی محمد بن عبدالملک در کاغذ او نوشت به آن کسی که تو را در یک ب از شام به کوفه و از کوفه به مدنه و ز منه ه ر جات رگرداند بگو از زندان نیز رهایت کند.
+منابع:
بحارالانوار، 50، 38، 3.
-علی بن خالد می گوید: از این نوشته محمد بن عبدالملک محزون شدم و دلم برای آن شخص زندانی سوخت تا این که یک روز صبح زود به سراغش رفتم دیدم لشگریان و نگهبانان و زندانبان و جمعیت بیشماری همه درباره همان شخص صحبت می کنند.
گفتم چه خبر است؟
گفتند: همان زندانی که از شام بود و ادعای پیامبری داشت امروز ناپدید شده است و ما نمی دانیم آیا زمین او را خورده است و یا پرندگان هوا او را ربوده اند.
علی بن خالد پس از این ماجرا از اعتقاد به مذهب زیدی دست کشید و ((امامت)) ائمه معصمومین علیهم السلام را پذیرفت و اعتقاد نیکوئی پیدا نمود.

!منابع:
*بحارالانوار، ج 50، ص 38، ح 3.

!
مراجعه شود به:
*((مناجات و معجزات امام جواد علیه السلام))
+مراجعه شود به:
((مناجات و معجزات امام جواد علیه السلام))

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 چهارشنبه 06 مهر 1384 [10:32 ]   6   شکوفه رنجبری      جاری 
 دوشنبه 23 خرداد 1384 [09:17 ]   5   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 دوشنبه 23 خرداد 1384 [07:35 ]   4   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 چهارشنبه 14 اردیبهشت 1384 [05:18 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 یکشنبه 14 فروردین 1384 [12:11 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 15 مهر 1383 [04:15 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..