تاریخچه ی:
اعتقاد مرد اصفهانی به امامت امام هادی علیه السلام
تفاوت با نگارش: 9
| از مردی از اهالی ((اصفهان|اصفهان)) به نام عبدالرحمان که معتقد به ((تشیع)) بود، پرسیدند:''=== چرا امامت ((حضرت امام هادی علیه السلام|امام هادی علیه السلام)) را پذیرفتهای؟==='' | | از مردی از اهالی ((اصفهان|اصفهان)) به نام عبدالرحمان که معتقد به ((تشیع)) بود، پرسیدند:''=== چرا امامت ((حضرت امام هادی علیه السلام|امام هادی علیه السلام)) را پذیرفتهای؟==='' |
| پاسخ داد:من صحنه ای را دیده ام که باعث شد به امامت امام هادی علیه السلام__=== ایمان=== __بیاورم: | | پاسخ داد:من صحنه ای را دیده ام که باعث شد به امامت امام هادی علیه السلام__=== ایمان=== __بیاورم: |
| من مردی فقیر بودم و اهالی اصفهان از من به دلایلی نزد ((متوکل خلیفه عباسی|متوکل، خلیفه عباسی)) شکایت کرده بودند. | | من مردی فقیر بودم و اهالی اصفهان از من به دلایلی نزد ((متوکل خلیفه عباسی|متوکل، خلیفه عباسی)) شکایت کرده بودند. |
| روزی کنار قصر متوکل بودم که شنیدم متوکل امام هادی علیه السلام را احضار کرده است. | | روزی کنار قصر متوکل بودم که شنیدم متوکل امام هادی علیه السلام را احضار کرده است. |
| از مردمی که آنجا بودند پرسیدم:این مردی که احضار شده کیست؟ | | از مردمی که آنجا بودند پرسیدم:این مردی که احضار شده کیست؟ |
| گفتند:«مردی از خاندان (( امام علی)) علیه السلام است که شیعیان به امامت او معتقد هستند.» | | گفتند:«مردی از خاندان (( امام علی)) علیه السلام است که شیعیان به امامت او معتقد هستند.» |
| من با خود گفتم:از جایم حرکت نمی کنم تا او را ببینم. | | من با خود گفتم:از جایم حرکت نمی کنم تا او را ببینم. |
| مردم دو طرف مسیر، منتظر امام هادی ایستاده بودند که دیدیم سوارهای میآید. چون او را دیدم محبتش در دلم افتاد، و دعا کردم خداوند شر متوکل را از سر او دور سازد. | | مردم دو طرف مسیر، منتظر امام هادی ایستاده بودند که دیدیم سوارهای میآید. چون او را دیدم محبتش در دلم افتاد، و دعا کردم خداوند شر متوکل را از سر او دور سازد. |
- | {picture=imam- hadi-shahadat.jpg height=180 width=150 align=left} |
+ | {picture=imam-hadi-shahadat.jpg height=180 width=150 align=left}
|
| در این حال آن امام در حالی که به یال اسب خویش نگاه می کرد و توجهی به راست و چپ نداشت، جلو آمد و نزدیک من که رسید فرمود: | | در این حال آن امام در حالی که به یال اسب خویش نگاه می کرد و توجهی به راست و چپ نداشت، جلو آمد و نزدیک من که رسید فرمود: |
| __::^خداوند دعایت را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و فرزندانت را زیاد فرماید. ^::__ | | __::^خداوند دعایت را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و فرزندانت را زیاد فرماید. ^::__ |
| پس از آن به اصفهان برگشتم. خداوند ثروت فراوانی به من عنایت کرد و اکنون تنها داخل خانهام یک میلیون درهم سرمایه و ده فرزند دارم و تا به حال هفتاد و اندی عمر کرده ام. | | پس از آن به اصفهان برگشتم. خداوند ثروت فراوانی به من عنایت کرد و اکنون تنها داخل خانهام یک میلیون درهم سرمایه و ده فرزند دارم و تا به حال هفتاد و اندی عمر کرده ام. |
| آری، من معتقد به امامت مردی هستم که آنچه را در ذهنم بود دانست و خداوند دعایش را در حقم مستجاب فرمود. | | آری، من معتقد به امامت مردی هستم که آنچه را در ذهنم بود دانست و خداوند دعایش را در حقم مستجاب فرمود. |
| منابع: | | منابع: |
| بحارالانوار، ج 50، ص 141، شماره 26، از کتاب خرایج. | | بحارالانوار، ج 50، ص 141، شماره 26، از کتاب خرایج. |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
| ((معجزات امام هادی علیه السلام)) | | ((معجزات امام هادی علیه السلام)) |