تاریخچه ی:
اسم اعظم
تفاوت با نگارش: 2
- | اسماء الهی کلماتی هستند که با ر به یکی از صفات الاهی به ذات روردگار اشاره دارند. برای نمونه ف شای با توه به ت شفادهنده به ا داون اشاره می کند. |
+ | اسماء الهی کلماتی هستند که با ته به یکی از صفات الهی، به پروردگار اشاره دارند؛ مثلا اسم «شافی» با توجه به صفت «شفادهنده» به ذات خداند اشاره میکند. اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه بخشایش گناهان خود را از خدا بخواهیم، خداوند را با “ یا غفور” می خوانیم، و برای درخواست بهبود یک بیمار، “یا شافی” را به کار میبریم؛ چرا که هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند. برخی اسماء معنی عام دارند و از آنها میتوان به جای چد اسم دیگر استفده کرد: مثلا «علیم» شال اسمهای «سمیع» و «بصیر» و «شهید» است. به همین دلیل اسماء از نظر معنا با هم تداخل دارند و امنه عامبودن بعضی از آنها یشتر بیشتر میشود تا جایی که به اسمی منتهی میشوند که دیگر اسمی ما فوق آن نباشد، که به آن «اسم اعظم» خداوند یا «اسم الله الاکبر» گفته میشود. (البته سم الله لاکبر ه منای دیری هم به کار رفته است.) و چون یک سم هر چه وسیعتر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای وسیعترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد. |
- | اسما ااهی واه ین ما و ا هستند و ا در هر موردی خداون ا با ا ناسب ن مد می وانی. ما هگاه واست بخای گنهن ود را داشته باشیم، ان ر با لفظ “ یا و” می خوانیم برای درخاست بهود یک بیار، لفظ “ یا ای” ا بکا ی ریم: را که ه کدام از اسما ااهی ا ویه خود را دارند. |
+ | بنابر آنچه از روایات به دست می آید، اگ کسی از اس اعظم خداوند باخبر باشد، ویژگیهای منحصری بهفردی در او پدید خواه مد؛ از جمله ه دعایی بکند مستجاب میشود. ی با اسم اعظم میتواند در قوانین جان طبیعت دست ببرد. بر خلاف آنچه بسیاری از مردم گمان می کنند، اسم اعظم کلمه خصی نیست که ار بر زبان جاری شود، چنین اصیتی اشته باشد یا تی ای گنه نیست که با روفی غیر از حروف شناخته شده ما ساخت ده باشد؛ چرا که لفظ یک اسم به تنهایی چیی جز حرف و صدایی نیست مای آن هم نها یک تصور ذهنی ؛ و روشن است که نه صدای برخسته از حنجره آدمی و نه صور ذهنی گوینه ی یک نمیواند چنین تأثیراتی داشته باشند. پس تأثیرات اسمء اله و ه ویژه سم اعظ مروط به حقایق آنهاست و نه لفظ آنها یا مای ذهنی آنها، و فق مزینشدن شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدنش به حقیقت اسماء اهی است که زمینه استجابت دعا را فراهم میکند و میتواند علت برخی تصرات در عالم باشد؛ همن گونه که در دعا، حقیقت طلب و دل برید از دیگران، علت استجابت آن است و نه لفظ یا منای ذنی عا. البته کلما الفاظ نیز ید آور حقایق هستند و از این رو مورد احتراماد، ولی تاثیر اصلی مربوط به همن حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را در خود ایجاد نکند، هرگز به اسم اظم خداند دست نخواهد یافت. یکی ا طایا و کراماتی ه خداوند به ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم)) و ((ائمّه اطهار علیهم السلام)) ارزانی فرموده، اسم اعظم است. در این زمینه به چند روایت اشاره میشود: |
- | ری اسماء می ای دارند و جای چد اس یگر می ا ن ها را ه کا رد: مثل لف علیهم ک ام ا می و و هی است. به همین لیل شکل ااء ز نر وت یق منا ر داخل می کنند تا یی که اسمی منتهی ون که یر اسی ما وق ن ناشد و ب آن ام اعظم یا سم الله الاکبر گفته می ود. (اته م له لکبر ه منی یگری م به کا رفته است) چن یک اس ه چ وسی ر اد آثار و رکا ن ه بیشتر خواهد بود، ا دارای سی ری محدوده اثر برکت است، به ونه ی که مر و ای ا د ا ا خواد . |
+ | 1- ((ضر امام مد ار ی السم|ا اقر لیه اللم)) فمد:«ام ام خدون، هفاد و ه رف است. ((صف بن رخیا|ص ن ری)) ق یکی ز آن ر ا میدان که انست زمین درم ود و قب ا یک چم بر هم د ت ((لی|بلیق)) ر رزمی سبا ند ((حضرت سیان علیه الس|سلیمن)) اضر اد و م امّه مصومین هتاد و دو ا را ینی. یک حر را هم خاوند ه خ ااص د ا زد وت.» |
- | ار چه ا ایا به ت می ی ار از اسم اعظم خداوند باخبر باشد، ویگی هایی ر او پید خاهد آد؛ ایی کد ما می ود حی اسم اعظ می ا ر جا بیعت . ه لف نچه یی ا مرم گم می کند، اسم ام کلمه خاصی یس که گ ر زبا ری شو، چی خایی ته با یا حروی یر ر اته د ا سات اشد؛ چا ک ف یک ام هایی چیی دا یست عای آ هم ا یک تصور هی رو است ک ه دی رخاسته ز حنجره ی ه تور هنی وین ی کدا ی انن چنن اثیرای داشته بان. |
+ | 2-((ضرت اام عفر اد علیه الل|امام صادق علیه اللام)) فرمود:«به ((رت عیی له السلام)) و حرف از حروف اسم اعظم داده شد ه ه ویه آ ات د اه میکد، ب ((ح موسی عیه سلا|رت ی علیه لل)) ف، ه (( ارهیم ی السلام|حضرت ااهیم علیه اسلم)) ه رف، ب ((رت نو عی اللم|ت نوح علیه الل)) پانه حرف و ب ((ضرت م ی سلام|ضرت د عیه السلام)) یست پن ر اده شد؛ ما خدا م رها ا ه رت ممد صی اه عیه و آه و و ((ه بیت)) رمو است. اس اعظ هفاد و ه رف است که ه اله هفتد و دو ر ن داد شد یک ر ا ن ر همگان پویده ا.» |
- | پس اص تایا ما اای ویژه اس اعظم مروط ای ا نه لف ا و یا معنای هنی آن ها، لق شص گوی ب ات ی مص دن او ه قیق امای لی اد ا ک زمین اب دعا را راهم ی ک ی توا ت بری صت ا م گنه که در ا حیق طلب و دل ریدن یران یکی ا به منی ا یوت ا و ن ف و ی ای ذهنی دعا. |
+ | 3- ام صاق علیه لسلام فمود:« چگونه مم فرمای ((حضرت ایرامؤمنین ی یه السام|میرلمومنین ی ی سام)) اکار میکنند که فمو: " اگر بخواهم با همین پایم ه سینه ((معاویه|ماوه)) ک ((شم «سوری»|ا)) است میکوب و را از تختش رگن میکم"، ام کار آص ن برخیا ا که خت بلقی را رای ضرت سلیان علیه للا آرد، انک میکن! ی پیامب ما برتر از تام یارا یست؟ آیا ی بررین وصیء یت؟ پ چرا میمین را به قدر ف ی باور ندرن اون بین ما و ین ا که م را نکار یکنند و تری ما قبول ندارد، او اید.» |
- | البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترامند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را نماید، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت، به خلاف اسم لفظی که ممکن است از هر کسی خارج شود. | |
- | یکی از عطایا و کراماتی که خداوند تبارک و تعالی به ((ائمّه اطهار علیهم السلام ))ارزانی فرموده است، "اسم اعظم" است. | |
- | 1- ((حضرت امام محمد باقر علیه اللام|امام باقر علیه لسلام ))می فرماید: « اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. ((آصف بن برخیا|آصف بن برخیا ))فقط یکی از آن حروف را میدانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم برهم زدن، تخت ((لقیس|بلیقس ))را از سرزمین سبا در نزد ((حضرت سلیمان علیه السلام|سلیمان ))حاضر سازد و ما ائمّه معومین - فتاد و دو حرف از آنرا میدانیم و یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده ه نز او مستور است و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.» |
+ | مراعه ود به: />((لم به اسم اعم روردگار)) |
- | 2-((حضرت اما جعفر صاق علیه السلام|امام ادق علیه السلام ))فرمود: « به ((حضرت عیسی لیه السلام)) دو حرف از حرفهای سم اعظ اده شده که به وسله آن معجزات ود را ظاهر مکرد و ه حضرت ((حضرت وسی لیه اسلام|موسی بن عان ))عله لسلام چهار حرف و ه ((حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم ))علیه السلام هشت حرف و به ((حضرت نوح علیه السلام|حضر نوح ))عله السلام پانزده حرف و به ((حضرت آدم علیه السلام|حضرت آدم ))علیه السلام بیست و پنج رف داده شد و خداوند تمام حرفها را برا حضرت ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|محمد صلی الله علیه و آله وسلم ))و ((اهل بیت ))او جمع فرمود و اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو حرف آن داده شده و یک حرف در پرده است. » |
+ | ماع: />فسی المیا، ج 7، 370. />تسی مون، 7 ف 30. />بحارالانوار، ج 27، ص 25 تا 28. |
- | 3- امام صادق علیه السلام فرمود: « چگونه مردم، فرمایش ((امیرالمؤمنین|امیرالمومنین ))علیه السلام را انکار میکنند که فرمود: « من اگر بخواهم با همین پایم به سینه ((معاویه|معاویه ))که در ((شام ))است میزنم و او را از تختش سرنگون مینمایم» در حالی که عمل آصف بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار نمیکنند؟! آیا پیامبر ما افضل تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او برترین اوصیاء نیست؟ | |
- | پس چرا لااقل امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند بین ما و بین آنان که حق ما را انکار میکنند و برتری ما را قبول ندارند، قضاوت فرماید.» | |
- | توضیح: از ائمّه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به کرّات و مرّات اعمال خارق العاده ای دیده شده که در بسیاری از آنها ((علم به اسم اعظم پروردگار|نور وجود اسم اعظم خداوند نزد، ائمه اطهار مشهود است. )) | |
- | منابع: تفسیر المیزان، ج 7، ص 370. | |
- | تفسیر نمونه، ج 7ف ص 30. | |
- | بحارالانوار، ج 27، ص 25 تا 28. | |
- | {picture file=img/daneshnameh_up//allah.bmp} | |