منو
 کاربر Online
771 کاربر online
تاریخچه ی: ارزش احترام به فرزندان فاطمه علیهاسلام

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:3
حضرت امام رضا از پدرانشان از امیرالمومنین علیه السلام روایت می‏کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« من چهار دسته را در روز قیامت شفاعت می‏کنم: کسانی که به فرزندانم احترام می‌گذارند؛ کسانی که احتیاجات فرزندان مرا برمی‏آورند؛ کسانی که در موارد اضطرار، به کمک فرزندانم می‌شتابند؛ و دوستداران فرزندانم به قلب و زبان.»
و در روایتی دیگر فرمود:« هر کس به یکی از فرزندان من خدمتی کرد و او اجرش را نداد، من خود، پاداش و اجرش را می‏دهم.»

عبدالله بن مبارک یک سال در میان به حج می‏رفت و پنجاه سال بر این عمل مداومت کرد. یک سال پانصد دینار برداشت و به بازار شترفروشان کوفه رفت تا چند شتر برای سفر حج بخرد.
چشمش به زنی افتاد که در کنار زباله دانی مرغابی مرده‏ای را گرفته بود و پرهایش را می‏کند.
عبدالله می‏گوید:« من جلو رفتم و گفتم چرا این‏کار را می‏کنی. خوردن گوشت مردار حرام است.»
زن گفت:« از چیزی که به تو مربوط نیست، سئوال نکن.»
حس کنجکاوی‌ام برانگیخته شد. لذا بیشتر اصرار کردم.

زن گفت:« مرا مجبور کردی که رازم را فاش کنم. من از اولاد فاطمه علیهاسلام هستم و چهار دختر یتیم دارم. چندی است پدرشان فوت کرده و امروز روز چهارم است که ما گرسنه‏ایم و هیچ چیزی نخورده‏ایم. لذا مردار بر ما حلال است. (چون در حال ناچاری، خوردن مردار حلال می‏شود.) من این مرغابی مرده را برداشته‏ام تا برای دخترانم ببرم.»
من با خودم گفتم ای وای بر من! فورا تمام دینارهایم را به زن دادم و به خانه برگشتم. و چون شتری نداشتم، آن سال به حج نرفتم.

مدتی گذشت. کسانی که به حج رفته بودند، برگشتند. من برای دیدن آنها می‏رفتم، ولی به هر کس می‏گفتم تقبل الله، حج شما قبول باشد، او هم در جواب می‏گفت حج شما هم قبول باشد. ما فلان جا شما را دیدیم؛ دیگری می‏گفت ما در فلان موقف حج با شما بودیم.
از سخنان مردم تعجب کردم.
شب شد و همین طور فکر می‏کردم. خوابم برد. در عالم رویا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که به من فرمود: «ای عبدالله تعجب نکن. تو به فریاد یکی از فرزندان اندوهگین و نیازمند من رسیدی. من هم از خدای تعالی خواستم فرشته‏ای را به شکل تو خلق کند و از جانب تو هر سال تا روز قیامت حج کند. حالا دیگر هر چه می خواهی بکن؛ می‏خواهی به حج برو، می خواهی نرو.»

توضیح: از روایات استفاده می‌شود که وظیفه مسلمان‏ها این است که به فرزندان فاطمه علیهاسلام (سادات) احترام بگذارند و آنان را از صمیم دل دوست بدارند، و وظیفه خود آنها هم این است که همچون اجدادشان تقوی و اطاعت پروردگار را پیشه خود سازند.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 96، صفحات 220 و 225 و 234.

حضرت امام رضا از پدرانشان از امیرالمومنین علیه السلام روایت می‏کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من چهار دسته را در روز قیامت شفاعت می‏کنم: احترام کنندگان به فرزندانم را؛ کسانی که احتیاجات فرزندان مرا برمی‏آورند؛ کسانی که در موارد اضطرار فرزندان من سعی و تلاش می‏کنند؛ دوستدار فرزندان من به قلب و زبان.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس به یکی از فرزندان من خدمتی کرد و او اجرش را نداد، من پاداش و اجر او را می‏دهم.

ابن جوزی در کتاب تذکره الخواص می‏نویسد: عبدالله بن مبارک یک سال در میان به حج خانه خدا می‏رفت و پنجاه سال بر این عمل مداومت کرد. یک سال که می‏خواست به حج برود، پانصد دینار برداشت و رفت به بازار شترفروشان در کوفه تا چند شتر برای حج - در بین راه- بخرد.
چشمش افتاد به یک خانم علویه (از اولاد رسول خدا).

دید این زن علویه در کنار یک مزبله- آشغال دان- مرغابی مرده‏ای را گرفته و پرهایش را می‏کند؛ عبدالله می‏گوید من جلو رفتم و گفتم چرا این‏کار را می‏کنی؟ خوردن گوشت مردار حرام است.
آن خانم علویه گفت: ای عبدالله از چیزی که به تو مربوط نیست، سئوال نکن. از کلام او حس کنجکاوی من برانگیخته شد لذا اصرار کردم که داستان تو چیست؟! زن گفت مرا مجبور کردی که سرم را فاش کنم، من از اولاد فاطمه علیهاسلام هستم و چهار دختر یتیم دارم و چندی است پدرشان فوت کرده و امروز روز چهارم است که ما گرسنه‏ایم و هیچ چیزی نخورده‏ایم لذا مردار بر ما حلال است. (چون در حال اضطرار، مردار حلال می‏شود.) من این مرغابی مرده را برداشته‏ام تا برای دخترانم ببرم.

عبدالله می‏گوید: من با خودم گفتم ای وای بر من با این قضیه فورا به آن خانم گفتم: دامنت را بگیر، و تمام دینارها را در دامن او ریختم و به خانه برگشتم، آن سال به حج نرفتم.

مدتی گذشت، کسانی که به حج رفته بودند، برگشتند، من برای دیدن آنها می‏رفتم؛ ولی به هر کس می‏گفتم تقبل الله، حج شما قبول باشد، او هم در جواب می‏گفت: حج شما هم قبول باشد و سعی شما هم مشکور گردد، ما فلان جا با شما بودیم؛ دیگری می‏گفت: ما در فلان مکان با شما بودیم، از سخنان مردم تعجب کردم.

شب شد و همین طور فکر می‏کردم، خوابم برد، در عالم رویا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم.
حضرت به من فرمود: «ای عبدالله تعجب نکن، تو به فریاد ستمدیده و اندوهگینی از فرزندان من رسیدی، من هم از خدای تعالی مسألت کردم که فرشته‏ای را به صورت و شکل تو خلق کند و از جانب تو هر ساله تا روز قیامت حج کند حالا دیگر می‏خواهی به حج برو و میخواهی نرو.»

توضیح: از جمع روایات استفاده میشود که وظیفه مسلمان‏ها این است که به فرزندان فاطمه علیهاسلام کمال احترام را بگذارند و آنها را از صمیم دل دوست بدارند و وظیفه خود آنها هم این است که همچون اجدادشان طریق تقوی و اطاعت پروردگار را پیشه خود سازند.

منابع: بحار الانوار، ج 96، صفحات 220 و 225 و 234.


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 چهارشنبه 16 شهریور 1384 [11:20 ]   8   شکوفه رنجبری      جاری 
 چهارشنبه 11 خرداد 1384 [07:59 ]   7   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 11 خرداد 1384 [07:58 ]   6   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 24 فروردین 1384 [16:50 ]   5   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 چهارشنبه 24 فروردین 1384 [16:47 ]   4   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 یکشنبه 15 آذر 1383 [12:47 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 یکشنبه 15 آذر 1383 [12:45 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 03 تیر 1383 [09:26 ]   1   آزاده امیری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..