تاریخچه ی:
ارزش احترام به فرزندان فاطمه علیهاسلام
تفاوت با نگارش: 6
| ((حضرت امام رضا علیه السلام|حضرت امام رضا)) از پدرانشان از ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمومنین علیه السلام)) روایت میکند که ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم)) فرمود:« من چهار دسته را در روز ((مواقف قیامت|قیامت)) ((شفاعت)) میکنم: کسانی که به فرزندانم احترام میگذارند؛ کسانی که احتیاجات فرزندان مرا برمیآورند؛ کسانی که در موارد اضطرار، به کمک فرزندانم میشتابند؛ و دوستداران فرزندانم به قلب و زبان.» | | ((حضرت امام رضا علیه السلام|حضرت امام رضا)) از پدرانشان از ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمومنین علیه السلام)) روایت میکند که ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم)) فرمود:« من چهار دسته را در روز ((مواقف قیامت|قیامت)) ((شفاعت)) میکنم: کسانی که به فرزندانم احترام میگذارند؛ کسانی که احتیاجات فرزندان مرا برمیآورند؛ کسانی که در موارد اضطرار، به کمک فرزندانم میشتابند؛ و دوستداران فرزندانم به قلب و زبان.» |
- | و در روایتی دیگر فرمود:«ر کس به یکی از فرزندان من خدمتی کرد و او اجرش را نداد، من خود، پاداش و اجرش را میدهم.» |
+ | و در روایتی دیگر فرمود:« هر کس به یکی از فرزندان من خدمتی کرد و او اجرش را نداد، من خود، پاداش و اجرش را میدهم.» |
| عبدالله بن مبارک یک سال در میان به ((حج)) میرفت و پنجاه سال بر این عمل مداومت کرد. یک سال پانصد دینار برداشت و به بازار شترفروشان کوفه رفت تا چند شتر برای سفر حج بخرد. | | عبدالله بن مبارک یک سال در میان به ((حج)) میرفت و پنجاه سال بر این عمل مداومت کرد. یک سال پانصد دینار برداشت و به بازار شترفروشان کوفه رفت تا چند شتر برای سفر حج بخرد. |
| چشمش به زنی افتاد که در کنار زباله دانی مرغابی مردهای را گرفته بود و پرهایش را میکند. | | چشمش به زنی افتاد که در کنار زباله دانی مرغابی مردهای را گرفته بود و پرهایش را میکند. |
| عبدالله میگوید:« من جلو رفتم و گفتم چرا اینکار را میکنی. خوردن گوشت مردار حرام است.» | | عبدالله میگوید:« من جلو رفتم و گفتم چرا اینکار را میکنی. خوردن گوشت مردار حرام است.» |
| زن گفت:« از چیزی که به تو مربوط نیست، سئوال نکن.» | | زن گفت:« از چیزی که به تو مربوط نیست، سئوال نکن.» |
| حس کنجکاویام برانگیخته شد. لذا بیشتر اصرار کردم. | | حس کنجکاویام برانگیخته شد. لذا بیشتر اصرار کردم. |
- | زن گفت:« مرا مجبور کردی که سرم را فاش کنم. من از اولاد ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه علیهاسلام)) هستم و چهار دختر یتیم دارم. چندی است پدرشان فوت کرده و امروز روز چهارم است که ما گرسنهایم و هیچ چیزی نخوردهایم. لذا مردار بر ما حلال است. (چون در حال ناچاری، خوردن مردار حلال میشود.) من این مرغابی مرده را برداشتهام تا برای دخترانم ببرم.» |
+ | زن گفت:« مرا مجبور کردی که رازم را فاش کنم. من از اولاد ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه علیهاسلام)) هستم و چهار دختر یتیم دارم. چندی است پدرشان فوت کرده و امروز روز چهارم است که ما گرسنهایم و هیچ چیزی نخوردهایم. لذا مردار بر ما حلال است. (چون در حال ناچاری، خوردن مردار حلال میشود.) من این مرغابی مرده را برداشتهام تا برای دخترانم ببرم.» |
| من با خودم گفتم ای وای بر من! فورا تمام دینارهایم را به زن دادم و به خانه برگشتم. و چون شتری نداشتم، آن سال به حج نرفتم. | | من با خودم گفتم ای وای بر من! فورا تمام دینارهایم را به زن دادم و به خانه برگشتم. و چون شتری نداشتم، آن سال به حج نرفتم. |
| مدتی گذشت. کسانی که به حج رفته بودند، برگشتند. من برای دیدن آنها میرفتم، ولی به هر کس میگفتم تقبل الله، حج شما قبول باشد، او هم در جواب میگفت حج شما هم قبول باشد. ما فلان جا شما را دیدیم؛ دیگری میگفت ما در فلان موقف حج با شما بودیم. | | مدتی گذشت. کسانی که به حج رفته بودند، برگشتند. من برای دیدن آنها میرفتم، ولی به هر کس میگفتم تقبل الله، حج شما قبول باشد، او هم در جواب میگفت حج شما هم قبول باشد. ما فلان جا شما را دیدیم؛ دیگری میگفت ما در فلان موقف حج با شما بودیم. |
| از سخنان مردم تعجب کردم. | | از سخنان مردم تعجب کردم. |
- | شب شد و همین طور فکر میکردم. خوابم برد. در عالم رویا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که به من فرمود: «ای عبدالله تعجب نکن. تو به فریاد یکی از فرزندان اندوهگین و نیازمند من رسیدی. من هم از خدای تعالی خواستم فرشتهای را به شکل تو خلق کند و از جانب تو هر سال تا روز قیامت حج کند. حالا دیگر میخواهی به حج برو، می خواهی نرو.» |
+ | شب شد و همین طور فکر میکردم. خوابم برد. در عالم رویا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که به من فرمود: «ای عبدالله تعجب نکن. تو به فریاد یکی از فرزندان اندوهگین و نیازمند من رسیدی. من هم از خدای تعالی خواستم فرشتهای را به شکل تو خلق کند و از جانب تو هر سال تا روز قیامت حج کند. حالا دیگر هر چه می خواهی بکن؛ میخواهی به حج برو، می خواهی نرو.» |
| توضیح: از روایات استفاده میشود که وظیفه مسلمانها این است که به فرزندان فاطمه علیهاسلام (سادات) احترام بگذارند و آنان را از صمیم دل دوست بدارند، و وظیفه خود آنها هم این است که همچون اجدادشان تقوی و اطاعت پروردگار را پیشه خود سازند. | | توضیح: از روایات استفاده میشود که وظیفه مسلمانها این است که به فرزندان فاطمه علیهاسلام (سادات) احترام بگذارند و آنان را از صمیم دل دوست بدارند، و وظیفه خود آنها هم این است که همچون اجدادشان تقوی و اطاعت پروردگار را پیشه خود سازند. |
| !منابع: | | !منابع: |
| *بحارالانوار، ج 96، صفحات 220 و 225 و 234. | | *بحارالانوار، ج 96، صفحات 220 و 225 و 234. |