| !یکی از علماء سامراء در حال احتضار | | !یکی از علماء سامراء در حال احتضار |
- | یکی از کسانی که از حال احتضار به دنیا برگشته، یکی از علماء ((سامراء|سامراء ))است که می گوید: « به مرض حصبه مبتلا شدم و حالم بسیار بد بود و مرا برای معالجه به ((کاظمین ))بردند و از ((بغداد|بغداد ))، طبیبی برای من آوردند.
داروهای او هم اثری نکرد و من لحظات آخر عمر خود را می گذارندم.
تا اینکه دیدم حضرت ((عزرائیل ))با لباسی سفید و بسیار زیبا وارد شد و بعد از او ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول اکرم ))و ((امیرالمؤمنین|امیراالمؤمنین ))و ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا ))و ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی ))و ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین ))صلوة الله علیهم به ترتیب وارد شدند و نشستند.
من با آن انوار پاک مشغول صحبت بودم که دیدم مادرم از پله ها بالارفت و روی پشت بام رو کرد به گنبد مطهر ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ))و شفای مرا از ضر خواست؛ در این حال دیدم ضرت هم به اطاق ما تشریف رما شد و شفای مرا از حضرت رسول اکرم تقاضا کرد. رسول خدا هم به عزرائیل فرمود: « حالا برو تا زمان دیگری که خداوند مقرر فرماید!» همین که مادرم از پله ها پائین آمد، من نشستم و گفتم: « چرا نگذاشتی من بروم؟ من اتم ا پیغمبر اکرم می رتم. چرا جلوی مرا گرفتی؟!» |
+ | یکی از کسانی که از حال احتضار به دنیا برگشته، یکی از علماء ((سامراء|سامراء)) است که می گوید: />به مرض حصبه مبتلا شدم. مرا برای معالجه به ((کاظمین)) بردند و از ((بغداد|بغداد))، طبیبی برای من آوردند. داروهای او هم اثری نکرد و من لحظات آخر عمر خود را میگذارندم. ناگهان دیدم حضرت ((عزرائیل)) با لباسی سفید و بسیار زیبا وارد شد و بعد از او ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول اکرم)) و ((امیرالمؤمنین|امیراالمؤمنین)) و ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه زهرا)) و ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی)) و ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین)) صلوة الله علیهم به ترتیب وارد شدند و نشستند. من با آن انوار پاک مشغول صحبت بودم که دیدم مادرم از پله ها بالا رفت و روی پشت بام رو کرد به گنبد مطهر ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|حضرت موسی بن جعفر علیه السلام)) و شفای مرا از مم خواست. در این حال دیدم م هفتم هم به اطاق ما تشریف آرد و شفای مرا از حضرت رسول اکرم تقاضا کرد. رسول خدا هم به عزرائیل فرمود:«حالا برو تا زمان دیگری که خداوند مقرر فرماید!» همین که مادرم از پله ها پائین آمد، من نشستم و گفتم:«چرا نگذاشتی من بروم؟ میواتم هماه پیغمبر اکرم برم. چرا جلوی مرا گرفتی؟!» |
| !پذیرایی سلمان از زائرانش | | !پذیرایی سلمان از زائرانش |
- | - مرحوم آیه الحق عارف بالله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: « ما یک روز به زیارت قبر حضرت ((سلمان فارسی|سلمان ))رفتیم و با جمع دوستان کنار قبر نشستیم که ناگهان حضرت سلمان خد را بصورت واقعی خود ه م نشان داد و از ما پذیرائی مود.
روح او چنان لطیف و صاف و واسع و زلال بود که ما را در عالمی از لطف و محبت و صفا فرو برد و ما را در فضائی برد که مانند فضای بهشت پرلطف و صفا بود. من که تا آن زمان به زیارت غیر ائمّه اطهار نمی رفتم، شرمنده شدم و از آن پس به زیارت علماء و اولیاء خدا می روم و از آنها د می گیرم.» |
+ | - مرحوم ((حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه)) میفرمود: />ما یک روز به زیارت قبر حضرت ((سلمان فارسی|سلمان)) رفتیم و با جمع دوستان کنار قبر نشستیم که ناگهان حضرت سلمان دید شد و از ما پذیرائی رمود. روح او چنان لطیف و صاف و واسع و زلال بود که ما را در عالمی از لطف و محبت و صفا فرو برد که مانند فضای بهشت پرلطف و صفا بود. من که تا آن زمان به زیارت غیر ائمّه اطهار نمی رفتم، شرمنده شدم. از آن پس به زیارت علماء و اولیاء خدا می روم و از آنها ی کمک میگیرم. |
| منابع: معاد شناسی علامه طهرانی، ج 1، مجلس هفتم و ج 3، مجلس هجدهم. | | منابع: معاد شناسی علامه طهرانی، ج 1، مجلس هفتم و ج 3، مجلس هجدهم. |