| یک فصل دیگر هم در اسلام هست که آن نیز ایجاب میکند که از اهمیت دادن به مادیات کاسته شود و آن فصل تربیت و اخلاق است . | | یک فصل دیگر هم در اسلام هست که آن نیز ایجاب میکند که از اهمیت دادن به مادیات کاسته شود و آن فصل تربیت و اخلاق است . |
| این قسمت را سایر مکاتب تربیتی هم قبول دارند که برای تربیت اجتماعی بشر و برای آمادگی بشر برای زندگی اجتماعی باید کاری کرد که افراد هدف و ایدهآل معنوی داشته باشند و به مادیات حرص نورزند . آتش حرص و طمع هر اندازه تیزتر بشود موجب عمران و آبادی اجتماع که نمی شود سهل است ، موجب خرابی و ویرانی اجتماع هم میگردد . | | این قسمت را سایر مکاتب تربیتی هم قبول دارند که برای تربیت اجتماعی بشر و برای آمادگی بشر برای زندگی اجتماعی باید کاری کرد که افراد هدف و ایدهآل معنوی داشته باشند و به مادیات حرص نورزند . آتش حرص و طمع هر اندازه تیزتر بشود موجب عمران و آبادی اجتماع که نمی شود سهل است ، موجب خرابی و ویرانی اجتماع هم میگردد . |
- | از نظر سعادت یک فرد هم هر چند نباید افراط کرد و مانند برخی از فلاسفه گفت که سعادت و خوشی در ترک همه چیز است ، اما بدو شک طبع مستغنی و بی اعتنا یکی از شرایط اولیه سعادت است . اینجا به یک توضیح دیگر نیازمندیم . ممکن است کسی تصور کند که از آنچه گفتیم که منظور جلوگیری از انحصار و محدود شدن علایق بشر به مادیات است ، این توهم پدید آید که باید هم خدا را دوست داشت و هم دنیا را ، هم ماده را کمال مطلوب قرارداد و هم معنی را ، یعنی نوعی شرک . خیر ، منظور این نیست . منظور این است که انسان یک سلسله عواطف و دلبستگیهای طبیعی به اشیاء دارد که اینها براساس حکمتهایی در انسان آفریده شده و همه انبیاء و اولیاء از این گونه عواطف بهرهمند بودهاند و خداوند را بر آنها شکر میکردهاند ، و اینها نه قطع شدنی است و نه فرضا قطع شدنی باشد ، خوب است که قطع شود . انسان ظرفیت دیگری دارد ماورای این میلها و عواطف ، و آن ظرفیت کمال مطلوب داشتن است ، ایدهآل داشتن است . دنیا و مادیات نباید به صورت ایدهآل و کمال مطلوب درآید ، محبتی که مذموم است این گونه محبت است . |
+ | از نظر سعادت یک فرد هم هر چند نباید افراط کرد و مانند برخی از فلاسفه گفت که سعادت و خوشی در ترک همه چیز است ، اما بدو ن شک طبع مستغنی و بی اعتنا یکی از شرایط اولیه سعادت است .
اینجا به یک توضیح دیگر نیازمندیم . ممکن است کسی تصور کند که از آنچه گفتیم که منظور جلوگیری از انحصار و محدود شدن علایق بشر به مادیات است ، این توهم پدید آید که باید هم خدا را دوست داشت و هم دنیا را ، هم ماده را کمال مطلوب قرارداد و هم معنی را ، یعنی نوعی شرک . خیر ، منظور این نیست .
منظور این است که انسان یک سلسله عواطف و دلبستگیهای طبیعی به اشیاء دارد که اینها براساس حکمتهایی در انسان آفریده شده و همه انبیاء و اولیاء از این گونه عواطف بهرهمند بودهاند و خداوند را بر آنها شکر میکردهاند ، و اینها نه قطع شدنی است و نه فرضا قطع شدنی باشد ، خوب است که قطع شود .
انسان ظرفیت دیگری دارد ماورای این میلها و عواطف ، و آن ظرفیت کمال مطلوب داشتن است ، ایدهآل داشتن است . ^
::__~~green:دنیا و مادیات نباید به صورت ایدهآل و کمال مطلوب درآید ، محبتی که مذموم است این گونه محبت است . ~~__::
^ |
| میلها و عواطف یک نوع استعداد است در بشر و به منزله ابزارهایی برای زندگی هستند ، اما استعداد کمال مطلوب داشتن استعداد خاصی است که از عمق انسانیت و جوهر انسانیت سرچشمه میگیرد و از مختصات انسان است . | | میلها و عواطف یک نوع استعداد است در بشر و به منزله ابزارهایی برای زندگی هستند ، اما استعداد کمال مطلوب داشتن استعداد خاصی است که از عمق انسانیت و جوهر انسانیت سرچشمه میگیرد و از مختصات انسان است . |
- | پیامبران نیامدهاند میلها را و عواطف را از بین ببرند و سرچشمه آنها را بخشکانند ، بلکه آنها آمدهاند دنیا و مادیات را از صورت کمال مطلوب خارج نمایند و خدا و آخرت را به عنوان کمال مطلوب عرضه نمایند و در حقیقت ، انبیاء میخواهند نگذارند که دنیا و مادیات از جایگاه طبیعی خود ، یعنی مورد رغبت و میل و عاطفه بودن ، که جایگاهی طبیعی است و نوعی پیوند طبیعی میان انسان و اشیاء است خارج شده نقل مکان دهد و در آن جایگاه مقدس که قلب نامیده میشود و هسته مرکزی وجود انسان است و ظرفیت انسانی او است و کانون کشش او به سوی لا یتناهی است ، بنشیند و بالطبع مانع پرواز انسان به سوی کمال لا یتناهی گردد . اینکه در قرآن کریم وارد شده " « ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه( احزاب ، . 4) " یعنی خداوند در اندرون کسی دو دل قرار نداده به منظور این نیست که مردم یا باید به خدا علاقه داشته باشند یا به غیر خدا از زن و فرزند و مال و غیره ، مقصود این است که مردم باید یک هدف اعلی و منتهای آرزو داشته باشند . دو چیزی که با هم جمع نمی شود این است که منتهای آرزو خدا باشد یا مادیات دنیوی ، و الا صرف علاقه به چند چیز در آن واحد خیلی واضح است که میسر است . |
+ | ~~red:پیامبران نیامدهاند میلها را و عواطف را از بین ببرند و سرچشمه آنها را بخشکانند ، بلکه آنها آمدهاند دنیا و مادیات را از صورت کمال مطلوب خارج نمایند و خدا و آخرت را به عنوان کمال مطلوب عرضه نمایند و در حقیقت ، انبیاء میخواهند نگذارند که دنیا و مادیات از جایگاه طبیعی خود ، یعنی مورد رغبت و میل و عاطفه بودن ، که جایگاهی طبیعی است و نوعی پیوند طبیعی میان انسان و اشیاء است خارج شده نقل مکان دهد و در آن جایگاه مقدس که قلب نامیده میشود و هسته مرکزی وجود انسان است و ظرفیت انسانی او است و کانون کشش او به سوی لا یتناهی است ، بنشیند و بالطبع مانع پرواز انسان به سوی کمال لا یتناهی گردد . ~~
اینکه در قرآن کریم وارد شده ( احزاب ، . 4)
__~~green: « ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه ::یعنی خداوند در اندرون کسی دو دل قرار نداده:: ~~__
به منظور این نیست که مردم یا باید به خدا علاقه داشته باشند یا به غیر خدا از زن و فرزند و مال و غیره ، مقصود این است که مردم باید یک هدف اعلی و منتهای آرزو داشته باشند .
/>^'' ~~brown:دو چیزی که با هم جمع نمی شود این است که منتهای آرزو خدا باشد یا مادیات دنیوی ، و الا صرف علاقه به چند چیز در آن واحد خیلی واضح است که میسر است . ~~''^ |