تاریخچه ی:
ابوسفیان
تفاوت با نگارش: 4
- | !ابوسفیان |
+ | ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از رؤسای ((قریش)) در دوران جاهلیت و پدر ((معاویه|معاویه)) بنیانگذار خلافت اموی بود.(1) === او پیش از اسلام بازرگانی میکرد و پس از ظهور اسلام در زمره مخالفان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آمد.=== در سال دوم هجرت، کاروان تجاری قریش به ریاست ابوسفیان، تحت تعقیب سپاه اسلام قرار گرفت. ابوسفیان از خطر گریخت ولی بعد از آن ((جنگ بدر|نبرد بدر)) در گرفت. ''===در این جنگ قریشیان شکست خوردند، حنظله، پسر ابوسفیان، کشته شد و پسر دیگرش، عمرو، نیز اسیر سپاه مسلمین شد. ==='' در سال سوم هجری، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ، به قصد انتقام از مسلمانان، ((جنگ احد)) را به راه انداخت. او پس از آن با یاری یهودیان مدینه، ((جنگ خندق )) را بر ضد پیامبر اسلام ترتیب داد؛ امّا با تدبیر پیامبر سپاه ابوسفیان و متحدان او ناکام ماندند. |
- | نا پ ((یه)) ا ابیا گه اند، ولی نس اسان مفی ماند اصمی و کلبی در وی این س ((م حن)) () ک به مایه ت: «م ستی ر که حل یایش و ، می نس». گفته اند ک پد ایه یکی ای هار ا: ((ماره ن وی))، ((مسرین عم))، ابوسفیان و عا، ((عمار))، ساف ا اان ب ایان بودند و ((ند دختر ت، ر ابوسفیان|هند)) در مل ان ک می کرد. ی ر ر مکه مسا را پدر ماویه می انس. زمانی که ن باردار . ار ا ر رای به رمی یر گری هنگمی که ب ادواج ابوسفیان و هند را ید. در گذشت. |
+ | ا پ ز ((ص دیبی|صلح حدیبیه))، منفقانه در تکاپوی آشتی با یبر صلی اله عیه و له وسلم بر آمد و رهسپار مدینه شد، ولی با بی اعتنایی رسول دا موج گشت. او سرانجام به هنگام ((ف که|فتح مکه )) با ساطت ((عباس بن عبدالملب))، نزد پیامبر رفت و اسلام آورد. پیامبر نیز خانه او را در مکه پنهگاه اعلام فرمو. ر همان س در ((ه حنین|نگ حنین)) رکت کرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نی غنایی به او بخشی. س از رحلت پیامبر، ی نست عی کر که خد را به حضرت علی عیه لسلام نزدیک کن و رسین خلافت، به امام پیشنهاد کک دد لی چون ر ادیشه فتنه انگیزی و، امام پیشنهاد او را د کرد او رد فرمود. او در ((نگ یرموک|برد یموک )) رکت داشت و در ان جنگ، چشمش آسی دید. س از رسیدن ((عثم بن عفان|عثمان)) به خلافت، ابوسفیان نزد وی رفت و در جمع مویان گف: نک که پس از ((ابوبکر)) و ((عمر))، خاف ب ما افده ات، مانند توپ ب آ بای کی نگذارید از دستتان بیرون افتد. و سگند خورد هشت و خ ج ندارد. ::__ابوسفیان در وزار لفت ثان، چنین میکرد:__::__::^دای ر الی را ازردان، حکوم را حکومتی اصبانه سز رکان زمین را برای بنی امیه ار ده!^::__او در رین رهای عرش کنا رمگاه حضر ((حزه)) شتافت پا بر قر مز کوف گفت: ===برای چیی ا ا جنگیی که رانجام به ست ما فتاد.سرانجام ابوسفیان در سال 30 ی 33 مری درگذشت. === |
- | ماویه انه ابوسفیا د. ابوسفیان ز مخالفان سرسخت اسا و و در ((مکه))مسلمانان را می آزرد. ا پس از ((جنگ بر)) و نابودی سران مکه ریاست مشرکان را ب دوش گ و جن ی ((جنگ احد|احد)) ((گ ند|خندق)) را بر ضد پیامر ساا اد. وی پس از تح مه نار سام رد. ولی هم چنن منافق بای م و هچ گا اسا ب قلبش راه نیفت. |
+ | وضیح (1): وود اینکه ((معاوی)) پد ابوسفیان انستا ولی سبناسان مروفی ماند صی و ی گند در مای اید یکی از ای هار باش: ((ار ولی))، ((مسافر ب عم))، ابسیا عبا. |
- | ر را لت ((عثا)) ابیا سوگند خد بهشت وزخی ود ند و به فرزندان امیه چنن ندرز دا: ایک که ((اوکر)) ((م))، ف ب دت شم اتد ات، مان توپ با ن بازی کنی. ا واسین وی عر کنر مگه ضرت ((ه)) افه، ی ر گ آن ضرت کوفت فت: بری چیی م گیدی که سراام ب دت م اتاد ابسفین در زگار خا ثمان دای چنن می وا: حدای کر را به واع جاهلیت بازگرن و حکت را حکومتی اصبنه سازو اکا ین ا برای نی مه قار ه! |
+ | __((ضرت ا مجتبی عیه الا|ا حسن )) ی به اویه مود:__ من ن و را مینام. به ط لویی اره مو بفین د مایه نیست. ((ا))، مسا و عبا از یرا بز ابسفیان و ((هن ت هم ابوسفین|ه)) ر الس آنان رکت ی ر. یر م مکه، «مسا» را د مایه میداسند. انی ک ه ادار د، ما ا رس رسوایی به ((یه)) گری و گامی که ب ازدوا ابیان و هن را نی ر ذشت. |
- | ابوسفیان، صخر بن حرب بن امیّه، از رؤسای ((قریش)) در دوران جاهلیت و پدر ((معاویه|معاویه)) بنیانگذار خلافت اموی بود، او پیش از اسلام پیشینه بازرگانی داشته است و پس از ظهور اسلام در زمره مخالفان رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در آمد. | |
- | در سال دوم هجرت، کاروان تجاری قریش به ریاست ابوسفیان، تحت تعقیب سپاه اسلام قرار گرفت و ابوسفیان از خطر گریخت ولی بعد از آن ((جنگ بدر|نبرد بدر)) در گرفت: در این جنگ قریشیان شکست خوردند و حنظله پسر ابوسفیان نیز کشته شد و پسر دیگرش عمرو، اسیر شد. در سال وم هجری، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ، به قصد انتقام از مسلمانان ((جنگ حد)) را به راه انداخت. او پس از آن با یار یهودیان مدینه، پیکار ((جنگ خندق|خندق ))را بر ضد اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ترتیب داد؛ امّا با تدبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناکام ماندند.
او پس از ((صل حدیبیه|صلح حدیبیه))، منافقانه در تکاپوی آشتی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر آمد و رهسپار مدینه شد، ولی با بی اعتنایی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مواجه گشت. او سرانجام به هنگام ((فتح مکه|فتح مکه )) با وساطت ((عباس بن عبدالمطلب))، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و اسلام آورد! و حضرت خانه او را در مکه پناهگاه اعلام فرمود.
در همان سال او در ((غزوه حنین|جنگ حنین))شرکت کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز غنایمی به او بخشید. پس از رحلت پیامبر (ص )، وی نخست سعی کرد که خود را به حضرت علی علیه السلام نزدیک کند و برای رسیدن به خلافت، به حضرت پیشنهاد کمک و یاری داد و احتمالاً در اندیشه فتنه انگیزی بود؛ ولی حضرت پیشنهاد او را به شدت رد کرده و او را طرد کرد.
می گویند او در ((جنگ یرموک|نبرد یرموک ))شرکت داشت و از ناحیه چشم نیز آسیب دید. پس از رسیدن ((عثمان بن عفان|عثمان)) به خلفت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت: اکنون خلافت به دست شما افتاده، آن را میان خود بگردانید و نگذارید از دستتان بیرون افتد.
از آن پس ابوسفیان خود را به خاندان امیه و عثمان نزدیک کرد تا اینکه سرانجام در سال 30 یا 33 قمری درگذشت.
منابع: الطبقات الکبری، الاستیعاب، اسد الغابه، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی |
+ | منابع: الدیر، ج 10، صص 207و 208. البقات الکبری الاستیعاب اسد الابه دایرةالمعارف بزرگ اسلامی |