تاریخچه ی:
ابوالفضل بیهقی
تفاوت با نگارش: 8
| V{maketoc} | | V{maketoc} |
| !زندگینامه | | !زندگینامه |
- | بیهقی ه سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به ان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که سین نامیده میشد، کودک را در سالهای نستی زندگی در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانشاندوزی گماشت. ابوالفضل که از هوش ویژهای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق میورزید، در جوانی از نیشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت ((محمود غزنوی)) بود و خود از دبیران نامآور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظهای بیهقی را از خود جدا نساخت و چنان گرامی اش میداشت که حتی نهفتهترین اسرار دستگاه ((غزنویان)) را نیز با او در میان مینها و این و بعدها کرمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بیهمتا.
{img src=http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/show_image.php?id=21255} |
پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر کهتر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد پادشاهی کوتاهد او،و هنگامیکه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت، نظارهگر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود، و هم از این تماشای عبرت انگیز است که تاریخ خویش را چونان روزشمار زندگی این پادشاه و آیینه تمام نمای دوران وی نوشته است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشین استاد از هر جهت شایسته ولی« جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از این رو بو سهل زوزنی سالخورده را جایگزین او کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد، در کتاب وی منعکس است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده و به ادامه کار واداشته است. |
+ | بیهقی رسال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) به یا آمد .نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر اورا در سالهای ل زندگی در بیهق و سپس، در شهر نیشابور به کسب دانش گماشت. ابوالفضل که از هوش ویژهای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق میورزید، در جوانی از نیشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان بر گزیده شد (صاحب دیوان رسالت ((محمود غزنوی)) ). این استاد تا هنگام مرگ لحظهای بیهقی را از خود جدا نساخت و چنان گرامی اش میداشت که حتی اسرار دستگاه ((غزنویان)) را نیز با او در میان می گذا و این کبعدها رمایه گرانبهایی برای بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استادش نقل کرده است. |
- | پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، به خدمت دستگاه پادشاهی فرزند او(مودود) مشغول شد و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگری از محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چندان ر کوه روز اخته شده بود که شایسته ی شغل خطیر صاحبدیوانی سالت گردد. اما دیی نپیی که در اثر مخالفت و سخن چینیهای غلامی فرومایه از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه وی باز گذا. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی ود را در تاریخ مفصل خود آورده بوده است که این بخش از نوشتههای وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه ((عوفی)) در فصل نوزدهم از باب سوم ((جوامع الحکایات)) این داستان را نقل {به معنا} کرده است: |
+ | پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و هنگامیکه که مسعود به پادشاهی رسید، شاهد لحظه به لحظه زندگانی او بود، و به همین دلیل است که تاریخ خود را مثل روزشمار زندگی او نوشته است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی« جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــبه این جهت بو سهل زوزنی را جایگزین او کرد و بیهقی را بر شغل قبلی نگه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با او در کتابش منعکس شده است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفت، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم و به ادامه کار واداشته است.
پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، به خدمت دستگاه پادشاهی فرزند او(مودود) مشغول شد و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگر محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چنان جره ده بود که شایسته ی شغل صاحبدیوانی د. اما مدی نگت که در اثر مخالفت و سخن چینیهای غلامی فرومایه ، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه او باز گذا. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی را در تاریخ خود آورده بوده است که این بخش از نوشتههای وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه ((عوفی)) در فصل نوزدهم از باب سوم((جوامع الحکایات)) این داستان را نقل {به معنا} کرده است: |
| ~~green: | | ~~green: |
- | هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملکبا محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشهگیری اختیار کرد. ~~ |
+ | هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملک با محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشهگیری اختیار کرد. ~~ |
- | ! تألیف کاب |
+ | بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و در سال 451 این کر را به انجام رساند. |
- | بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود نسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت رخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعو(جلـ 451، ف 492).
!پایان زندگی
بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تایخ خویش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازهای در زمینه کار خود دسترسی مییافته، آن را به متن کتاب میافزوده است. |
+ | بیهقی هشتاد و ن سال زیست و به فته ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام کتاش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازهای در زمینه کار خود دسترسی مییافته، آن را به متن کتاب میافزوده است. |
|
| |
|
| |
| | | |
| | | | | |
- | {img src=http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/show_image.php?id=21256} |
+ | {img src=img/daneshnameh_up/9/91/1101879L.jpg} |
| | | |
- | | !تاریخ بیهقی مه ترین اثر بیهقی "تاریخ" مشهور اوست که از اهم کتب تاریخ و ادب فارسی است در شرح سلطنت "آل سبکتکین" در سی مجلد که در آن از تشکیل دولت "غزنوی" تا اوایل "سلطان ابراهیم بن مسعود" سخن رفته است، اما اکنون فقط قسمتی از آ ک موط به سلطنت "مسعود بن محمود غزنوی" و "تاریخ خوارزم" از زوال دولت "آل مأمون" و افتادن آن به دست سلطان محمود و حکومت "آلتون تاش حاجب"، در آن سامان تا غلبه ی "سلاجقه"، موجود است. |
+ | | > >!تاریخ بیهقی مشهرترین اثر بیهقی "تاریخ" اوست که از مهمترین کتب تاریخ و ادب فارسی است در شرح سلطنت "آل سبکتکین" در سی مجلد که در آن از تشکیل دولت "غزنوی" تا اوایل سلطنت" ابراهیم بن مسعود" سخن گفته است، اما اکنون فقط قسمتی از ی سلطنت "مسعود بن محمود غزنوی" و "تاریخ خوارزم" از زوال دولت "آل مأمون" و افتادن آن به دست سلطان محمود و حکومت "آلتون تاش حاجب"، در تا غلبه ی "سلاجقه"، موجود است. |
- | درباره ی سبک و شیوه نگارش این کتاب و مؤلف آن سخن بسیار گفته و نوشتهاند و از میان همه نوشتهها به قول "استاد فیاض" که بیهقی شناس یگانه ی روزگار ما بود بسنده مى کنیم که فرمود :بیهقی گزارشگر حقیقت بود. علاوه بر این کتاب "ابن فندق" کتابی دیگر به نام "زینةالکتاب" در آداب کتاب بدو نسبت داده است. |
+ | درباره ی سبک و شیوه نگارش این کتاب و مؤلف آن سخن بسیار گفته و نوشتهاند و از میان همه نوشتهها به قول استاد فیاض_بیهقی شناس_ بسنده مى کنیم که __:~~green:بیهقی گزارشگر حقیقت بود. ~~__ |
| + | !معرفی آثار |
| کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» میشناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده میشده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده میشده، از این قرار: | | کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» میشناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده میشده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده میشده، از این قرار: |
| تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بیتوجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز میخوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد. | | تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بیتوجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز میخوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد. |
- | ~~green:اهمیت تاریخ بیهقی از دو جهت است یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگر از لحاظ هنر نویسندگی.~~ |
+ | علاوه بر این کتاب "ابن فندق" کتابی دیگر به نام "زینةالکتاب" در آداب کتاب به بیهقی نسبت داده است.
!ویژگی سخن ~~green:اهمیت تاریخ بیهقی از دو جهت است یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگر از لحاظ هنر نویسندگی.~~ |
- | !ویژگیهای نثر بیهقی | |
| ~~orange:1- نثر بیهقی نوعی نثر داستانی است که در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته است. | | ~~orange:1- نثر بیهقی نوعی نثر داستانی است که در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته است. |
- | 2- در مواردی که نویسنده مناسب دانسته، از «اطناب» استفاده شده اما در مجموع «ایجاز» در کلام کاملاً بارز است و این، یکی از جلوه های بارز «بلاغت طبیعی» در سخن بیهقی است. 3- تمثیلات و تعبیرات به کار رفته، بلیغ و زیباست. 4- استشهاد به ((تاریخ ))و(( قصه)). 5- آفرینش واژه ها و ترکیبات بدیع. 6- استفاده طبیعی و غیر متکلفانه از لغات و جمع مکسر و گاهی هم عبارات عربی. 7- حذف افعال و حتی گاهی قسمتی از یک عبارات به قرینه، بنا به اقتضای بلاغت کلام. 8- زیبایی و خوش آهنگی کلام.~~ |
+ | 2- در مواردی که نویسنده مناسب دانسته، از ((اطناب ))استفاده شده اما در مجموع ((ایجاز ))در کلام کاملاً بارز است و این، یکی از جلوه های بارز «بلاغت طبیعی» در سخن بیهقی است. 3- ((تمثیلات ))و تعبیرات به کار رفته، بلیغ و زیباست. 4- استشهاد به ((تاریخ ))و(( قصه)). 5- آفرینش واژه ها و ترکیبات بدیع. 6-استفاده طبیعی و غیر متکلفانه از لغات و جمع مکسر و گاهی هم عبارات عربی. 7-حذف افعال و حتی گاهی قسمتی از یک عبارات به قرینه، بنا به اقتضای بلاغت کلام. 8- زیبایی و خوش آهنگی کلام. 9- توصیف دقیق و جذاب وضعیت ظاهری و باطنی افراد. 10-تجسم و تصویر هنرمندانه صحنه ها و اشیا. 11- ایجاز و اطناب به جا و طبیعی.~~ |
- | !جلوه های هنر نویسندگی بیهقی | |
- | ~~orange:1- توصیف دقیق و جذاب وضعیت ظاهری و باطنی افراد. | |
- | 2- تجسم و تصویر هنرمندانه صحنه ها و اشیا. | |
- | 3- ایجاز و اطناب به جا و طبیعی. | |
- | 4- تمثیلات، تشبیهات و کنایات زیبا. | |
- | ~~ | |