تاریخچه ی:
آنها را ندیده ام
تفاوت با نگارش: 5
| || | | || |
| ~~green:__سندیت داستانهایی که در این بخش می خوانید از لحاظ تاریخی دقیقاً مشخص نیست و ممکن است بعضی از آنها افسانه ای بیش نباشد، اما در هر صورت خواندنشان خالی از لطف نیست.__~~|| | | ~~green:__سندیت داستانهایی که در این بخش می خوانید از لحاظ تاریخی دقیقاً مشخص نیست و ممکن است بعضی از آنها افسانه ای بیش نباشد، اما در هر صورت خواندنشان خالی از لطف نیست.__~~|| |
- | ~~red:ماجرای ارائه شاهنامه به سلطان محمد غزنوی:~~ |
+ | ~~red:ماجرای ارائه شاهنامه به سلطان محمود غزنوی:~~ |
| ابوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی بر وی خواند. | | ابوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی بر وی خواند. |
| محمود گفت: شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم است. | | محمود گفت: شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم است. |
| ابوالقاسم گفت: زندگی خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد. اما این می دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم ، دیگر نیافرید. | | ابوالقاسم گفت: زندگی خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد. اما این می دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم ، دیگر نیافرید. |
| این بگفت و زمین بوسه کرد و رفت. | | این بگفت و زمین بوسه کرد و رفت. |
| ملک محمود وزیر را گفت: این مردک مرا به تعریض، دروغ زن خواند. | | ملک محمود وزیر را گفت: این مردک مرا به تعریض، دروغ زن خواند. |
| وزیرش گفت: بیاید کشت و هر چه وی را طلب کردند نیافتند. | | وزیرش گفت: بیاید کشت و هر چه وی را طلب کردند نیافتند. |
| اگر می خواهید بیشتر در مورد ((فردوسی )) و شاهنامه و . . . بدانید به مقاله ی فردوسی مراجعه کنید. | | اگر می خواهید بیشتر در مورد ((فردوسی )) و شاهنامه و . . . بدانید به مقاله ی فردوسی مراجعه کنید. |
| ~~maroon:بروز شده در تاریخ 5/5/1385~~ | | ~~maroon:بروز شده در تاریخ 5/5/1385~~ |
| ~~red:----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------~~ | | ~~red:----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------~~ |
| + | داستان ملاقات تاریخی و عبرت انگیز خواجه ((حافظ )) با تیمور -اگر صحت و اعتبار داشته باشد- ظاهراً در سال 790 هـ.ق و یک سال پیش از مرگ شاعر صورت گرفته است. |
| + | براساس این داستان پس از آنکه دروازه های شیراز به روی موسس سلسله تیموریان گشوده شد، تیمور قاصدی را به نزد حافظ فرستاد و او را به نزد خود خواند و گفت: من سرزمینهای وسیعی را با این شمشیر مسخر ساختم و هزاران ولایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم و آنگاه تو آنها را به یک خال هندوی ترک شیرازی می بخشی؟ |
| + | اشاره تیمور به یکی از اشعار بسیار معروف حافظ است که می گوید: |
| + | ~~green:اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را///// به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را~~ |
| + | می گویند خواجه زیرکانه در جواب وی، به فقر و نداری خود اشاره کرده و می گوید: |
| + | ای سلطان عالم از این بخشندگی است که بدین روز افتاده ام!! |
| + | این پاسخ زیبا و شوخ طبعانه مورد پسند تیمور واقع می گردد و او را مورد عنایت خود قرار می دهد. |
| + | ~~maroon:بروز شده در تاریخ 5/5/1385~~ |