تاریخچه ی:
آفات روح انسان
تفاوت با نگارش: 2
| به طور اجمال ریشههای اصلی آنچه که روح انسان را آفت زده میکند برایتان عرض میکنم . از نظر روانشناسی ، محرومیتها منشأ بیماریهای روانی میشود ، یعنی منشأ بسیاری از عقدههای روانی و بیماریهای روانی انسان ، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست . | | به طور اجمال ریشههای اصلی آنچه که روح انسان را آفت زده میکند برایتان عرض میکنم . از نظر روانشناسی ، محرومیتها منشأ بیماریهای روانی میشود ، یعنی منشأ بسیاری از عقدههای روانی و بیماریهای روانی انسان ، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست . |
| میدانید که ((فروید)) به طور افراط تکیهاش روی این موضوع است ، خصوصا در امر جنسی . به هر حال این خود یک مسئله اساسی است که محرومیتهای انسان در او ایجاد بیماریهائی میکند . | | میدانید که ((فروید)) به طور افراط تکیهاش روی این موضوع است ، خصوصا در امر جنسی . به هر حال این خود یک مسئله اساسی است که محرومیتهای انسان در او ایجاد بیماریهائی میکند . |
| این کینه چیست که وقتی انسان احساس میکند نسبت به کسی حقد و کینه دارد ، دلش میخواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمیتواند آرام گیرد ؟ | | این کینه چیست که وقتی انسان احساس میکند نسبت به کسی حقد و کینه دارد ، دلش میخواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمیتواند آرام گیرد ؟ |
| ! این حس انتقامجویی در انسان چیست ؟ | | ! این حس انتقامجویی در انسان چیست ؟ |
- | آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران میبیند ، همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود ، درباره خودش فکر نمیکند . انسان سالم ، " غبطه " دارد نه " حسد " . او همیشه درباره خودش فکر میکند که جلو بیفتد . اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد ، سالم است ، این ، دلیل بر عیب نیست ، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است ، مریض است . حتی شما میبینید که گاهی آدمهای حسود به مرحلهای میرسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند ، بلکه به دیگری پنجاه درجه صدمه وارد شود . |
+ | آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران میبیند ، همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود ، درباره خودش فکر نمیکند . انسان سالم ، " غبطه " دارد نه " حسد " . او همیشه درباره خودش فکر میکند که جلو بیفتد . اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد ، سالم است ، این ، دلیل بر عیب نیست ، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است ، مریض است . حتی شما میبینید که گاهی آدمهای حسود به مرحلهای میرسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند ، بلکه به دیگری پنجاه درجه صدمه وارد شود . |
| !نمونهای از بیماری حسد | | !نمونهای از بیماری حسد |
| داستان خیلی معروفی در کتب تاریخ نقل میکنند : در زمان یکی از خلفا ،مرد ثروتمندی غلامی خرید . از روز اولی که او را خرید ، مانند یک غلام با او رفتار نمیکرد ، بلکه مانند یک آقا با او رفتار میکرد . بهترین غذاها را به او میداد ، بهترین لباسها را برایش میخرید ، وسائل وسایش او را فراهم میکرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار میکرد ، گوئی پرواری برای خودش آورده است . غلام میدید که اربابش همیشه در فکر است ، همیشه ناراحت است . | | داستان خیلی معروفی در کتب تاریخ نقل میکنند : در زمان یکی از خلفا ،مرد ثروتمندی غلامی خرید . از روز اولی که او را خرید ، مانند یک غلام با او رفتار نمیکرد ، بلکه مانند یک آقا با او رفتار میکرد . بهترین غذاها را به او میداد ، بهترین لباسها را برایش میخرید ، وسائل وسایش او را فراهم میکرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار میکرد ، گوئی پرواری برای خودش آورده است . غلام میدید که اربابش همیشه در فکر است ، همیشه ناراحت است . |
- | <IMG height=300 hspace=5 src="img/daneshnameh_up/pest-control.jpg" width=300 align=left vspace=5 border=1> |
+ | <IMG height=300 hspace=5 src="img/daneshnameh_up/f/f3/pest-control.jpg" width=300 align=left vspace=5 border=1> |
| بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد . یک شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت : من حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم ، ولی میدانی برای چه اینهمه خدمت به تو کردم ؟ فقط برای یک تقاضا ، اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بیش از این هم به تو میدهم ولی اگر این کار را انجام ندهی من از تو راضی نیستم . | | بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد . یک شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت : من حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم ، ولی میدانی برای چه اینهمه خدمت به تو کردم ؟ فقط برای یک تقاضا ، اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بیش از این هم به تو میدهم ولی اگر این کار را انجام ندهی من از تو راضی نیستم . |
- | غلام گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت میکنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی . گفت : نه ، باید قول قطعی بدهی ، میترسم اگر پیشنهاد کنم ،قبول نکنی . گفت : هر چه میخواهی پیشنهاد کنی بگو ، تا من بگویم " بله " . وقتی کاملا قول گرفت ، گفت : پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور میدهم ، سر مرا از بیخ ببری . گفت : آخر چنین چیزی نمیشود . گفت : خیر ، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی . |
+ | غلام گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت میکنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی . گفت : نه ، باید قول قطعی بدهی ، میترسم اگر پیشنهاد کنم ،قبول نکنی . گفت : هر چه میخواهی پیشنهاد کنی بگو ، تا من بگویم " بله " . وقتی کاملا قول گرفت ، گفت : پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور میدهم ، سر مرا از بیخ ببری . گفت : آخر چنین چیزی نمیشود . گفت : خیر ، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی . |
| نیمه شب غلام را بیدار کرد ، کارد تیزی به او داد ، و با هم به پشت بام یکی از همسایهها رفتند . در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت : همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت میخواهد برو . غلام گفت : برای چه ؟ گفت : برای اینکه من این همسایه را نمیتوانم ببینم . | | نیمه شب غلام را بیدار کرد ، کارد تیزی به او داد ، و با هم به پشت بام یکی از همسایهها رفتند . در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت : همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت میخواهد برو . غلام گفت : برای چه ؟ گفت : برای اینکه من این همسایه را نمیتوانم ببینم . |
| مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد میسوزم ، میخواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند . اگر چنین چیزی شود ، من راحت شدهام . راحتی من فقط برای این است که میدانم اگر اینجا کشته شوم ، فردا میگویند جنازهاش در پشت بام رقیبش پیدا شده ، پس حتما رقیبش او را کشته است ، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام میکنند و مقصود من حاصل میشود ! | | مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد میسوزم ، میخواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند . اگر چنین چیزی شود ، من راحت شدهام . راحتی من فقط برای این است که میدانم اگر اینجا کشته شوم ، فردا میگویند جنازهاش در پشت بام رقیبش پیدا شده ، پس حتما رقیبش او را کشته است ، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام میکنند و مقصود من حاصل میشود ! |
| غلام گفت : حال که تو چنین آدم احمقی هستی ، چرا من این کار را نکنم ؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی . سر او را برید ، کیسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پیچید . آن مرد همسایه را به زندان بردند ، ولی همه میگفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمیکند ، پس قضیه چیست ؟ معمائی شده بود . وجدان غلام او را راحت نگذاشت ، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت : من به تقاضای خودش او را کشتم . او آنچنان در حسد میسوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح میداد . وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است ، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند .میشود . | | غلام گفت : حال که تو چنین آدم احمقی هستی ، چرا من این کار را نکنم ؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی . سر او را برید ، کیسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پیچید . آن مرد همسایه را به زندان بردند ، ولی همه میگفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمیکند ، پس قضیه چیست ؟ معمائی شده بود . وجدان غلام او را راحت نگذاشت ، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت : من به تقاضای خودش او را کشتم . او آنچنان در حسد میسوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح میداد . وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است ، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند .میشود . |
| !تهذیب | | !تهذیب |
| قرآن میفرماید : | | قرآن میفرماید : |
- | ~~green:" « قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها ~~((سوره شمس ، آیات 9 و . 10 .) |
+ | ~~green:" « قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها ~~((سوره شمس ، آیات 9 و . 10 .) |
| ^ | | ^ |
| __~~brown: اولین برنامه قرآن تهذیب نفس است ، تزکیه نفس است ، پاکیزه کردن روان از بیماریها ، عقدهها ، تاریکیها ، ناراحتیها ، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست . ~~__ | | __~~brown: اولین برنامه قرآن تهذیب نفس است ، تزکیه نفس است ، پاکیزه کردن روان از بیماریها ، عقدهها ، تاریکیها ، ناراحتیها ، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست . ~~__ |
| ^ | | ^ |
| منبع :کتاب انسان کامل | | منبع :کتاب انسان کامل |
| نویسنده : شهید مرتضی مطهری | | نویسنده : شهید مرتضی مطهری |
| صفحه : 26 | | صفحه : 26 |