| انسان آزاد به دنیا آمده و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین میکند، آزاد باشد. اما نمادهای اساسی قرون وسطی انسان را اسیر و احکام دینی و اخلاقی را به عنوان مجموعهای از ارزشهای دریافت شده از مافوق، بر او حاکم کردهاند. | | انسان آزاد به دنیا آمده و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین میکند، آزاد باشد. اما نمادهای اساسی قرون وسطی انسان را اسیر و احکام دینی و اخلاقی را به عنوان مجموعهای از ارزشهای دریافت شده از مافوق، بر او حاکم کردهاند. |
| اومانیستها این ارزشها را به عنوان ارزشهای الهی و لازم الرعایه مردود میدانستند. زیرا هنجارهایی بودند که باید پذیرفته میشدند و امکان تغییر آنها وجود نداشت و این امر، به نظر آنان با آزادی و استقلال آدمی سازگار نبود. | | اومانیستها این ارزشها را به عنوان ارزشهای الهی و لازم الرعایه مردود میدانستند. زیرا هنجارهایی بودند که باید پذیرفته میشدند و امکان تغییر آنها وجود نداشت و این امر، به نظر آنان با آزادی و استقلال آدمی سازگار نبود. |
| آنها میگفتند: __~~green:بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خویش حاکم شود و این انسانی است که حقوق خویش را تعیین میکند نه آنکه تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود در این دیدگاه انسان حق دارد نه تکلیف.~~__ | | آنها میگفتند: __~~green:بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خویش حاکم شود و این انسانی است که حقوق خویش را تعیین میکند نه آنکه تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود در این دیدگاه انسان حق دارد نه تکلیف.~~__ |
| برخی از اومانیستها مانند ((ماکس هرمان)) که شخص گرایی را مطرح میکرد، راه افراط را پیموده و معتقد بود، مردم را نباید طبق قوانین اجتماعی که همانند قوانین علمی هستند، سامان داد و نظاممند ساخت . | | برخی از اومانیستها مانند ((ماکس هرمان)) که شخص گرایی را مطرح میکرد، راه افراط را پیموده و معتقد بود، مردم را نباید طبق قوانین اجتماعی که همانند قوانین علمی هستند، سامان داد و نظاممند ساخت . |
| آنها معتقد بودند که فقط ادبیات کلاسیک ماهیت بشر را در آزادی کامل فکری و اخلاقی نشان داده است. زیرا به هر کس اجازه میدهد هر فکر، اندیشه و باروری را که میخواهد داشته باشد و ارزشهای حقوقی را نسبی، قابل تغییر و غیر ثابت معرفی میکند و بر این باور است که نظامهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی باید با انسان و آزادی وی هم ساز شوند، نه آنکه انسان با آنها منطبق گردد. | | آنها معتقد بودند که فقط ادبیات کلاسیک ماهیت بشر را در آزادی کامل فکری و اخلاقی نشان داده است. زیرا به هر کس اجازه میدهد هر فکر، اندیشه و باروری را که میخواهد داشته باشد و ارزشهای حقوقی را نسبی، قابل تغییر و غیر ثابت معرفی میکند و بر این باور است که نظامهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی باید با انسان و آزادی وی هم ساز شوند، نه آنکه انسان با آنها منطبق گردد. |
| __~~green: به این ترتیب آزادی مورد نظر اومانیستها نه تنها ارزشهای دینی را لازم الاجرا نمیدانست بلکه به هر نوع سلطه و ارزش غیر اومانیستی و از جمله نهادهای اساسی قرون وسطی به طور کلی (کلیسا، امپراطوری و ملوک الطوایفی یا ارباب و رعیتی) نیز از همین منظر نگریسته، آنرا بی ارزش و اعتبار میدانست.~~__ | | __~~green: به این ترتیب آزادی مورد نظر اومانیستها نه تنها ارزشهای دینی را لازم الاجرا نمیدانست بلکه به هر نوع سلطه و ارزش غیر اومانیستی و از جمله نهادهای اساسی قرون وسطی به طور کلی (کلیسا، امپراطوری و ملوک الطوایفی یا ارباب و رعیتی) نیز از همین منظر نگریسته، آنرا بی ارزش و اعتبار میدانست.~~__ |