تاریخچه ی:
آخرین سخن امام حسین علیه السلام با عمر بن سعد
((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) پس از آن که با سپاه یزید اتمام حجت نمود، فرمود:« ((عمر بن سعد|عمر بن سعد)) کجاست؟ او را نزد من فرا خوانید.»
عمر بن سعد با اکراه و تردید، نزد امام علیه السلام آمد.
امام به او فرمود:«ای عمر، آیا به این امید مرا میکشی که ((عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد)) حکومت ((ری)) و ((گرگان)) را به تو میسپرد؟! به خدا سوگند، چنین نخواهد شد. تو هر چه میخواهی بکن، اما بدان که بعد از من، نه در دنیا و نه در آخرت شاد نخواهی بود، و من اینک، سرت را میبینم که در کوفه بر نیزه زده اند و کودکان به آن سنگ میزنند.»
عمر بن سعد خشمگین شد و رو گرداند و به سپاه خود گفت:«پس در انتظار چه هستید؟ همه یکباره حمله کنید که اینان لقمهای بیش نیستند!»
امام حسین علیه السلام نیز اسب ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) را خواست و سوار شد و سپاهش را نظام داد.
منابع:
بحارالانوار، ج 45، ص 10.
مراجعه شود به:
((آخرین خطبه امام حسین علیه السلام در برابر سپاه دشمن))
((توبه حر نزد امام حسین علیه السلام))
((سخنان حرّ خطاب به سپاهیان یزید))