تاریخچه ی:
مسلمان شدن عمرو بن جموح
تفاوت با نگارش: 3
- | در پی گسترش اسلام در شهر مدینه، به ویژه پس از بازگشت مسلمانان هم پیمان با رسول خدا از سفر ((اهمیت حج درفرهنگ دین|حج )) سال 13 بعثت، بسیاری از مردم مدینه به اسلام روی آوردند، اما چند تن از سران قبایل مدینه هنوز بر شرک خود پای می فشردند، از جمله ((عمر بن ضبیعه|عمربن جموح )). او از بزرگان قوم ((بنی سلمه )) به شمار میرفت، اما پسرش، ((معاذ بن عمرو ))، در هر دو ((متن پیمان نامه اولین بیعت عقبه|بیعت عقبه )) با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیمان بسته و مسلمانان شده بود. |
+ | در پی گسترش اسلام در شهر ((مدینه))، به ویژه پس از بازگشت مسلمانان هم پیمان با ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) از سفر ((اهمیت حج|حج)) سال 13 بعثت، بسیاری از مردم مدینه به اسلام روی آوردند، اما چند تن از سران قبایل مدینه هنوز بر شرک خود پای می فشردند، از جمله ((عمر بن ضبیعه و شهادت در کربلا|عمربن جموح)). او از بزرگان قوم ((بنی سلمه)) به شمار میرفت، اما پسرش، ((معاذ بن عمرو))، در هر دو ((متن پیمان نامه اولین بیعت عقبه|بیعت عقبه)) با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیمان بسته و مسلمانان شده بود.
|
| عمرو بن جموح در خانه خویش بتی چوبی داشت که نام آن را مناه نهاده بود و به پرستشاش مشغول بود. | | عمرو بن جموح در خانه خویش بتی چوبی داشت که نام آن را مناه نهاده بود و به پرستشاش مشغول بود. |
- | برخی جوانان بنی سلمه مانند پسرش، معاذ، و ((معاذ بن جبل خزرجی|معاذ بن جبل )) شبانگاه بت او را می ربودند و در گودالهای کثیف میانداختند و آلودهاش میکردند. صبح که میشد، عمر بن جموح در پی بت خویش می گشت و همین که او را در میان کثافات مییافت خشمگین میشد و هر روز مصممتر میشد که دشمنان خویش را نابود کند. |
+ | برخی جوانان بنی سلمه مانند ((معاذ بن جبل خزرجی|معاذ بن جبل)) و فرزند عمرو بن جموح شبانگاه بت او را می ربودند و در گودالهای کثیف میانداختند و آلودهاش میکردند. صبح که میشد، عمرو بن جموح در پی بت خویش می گشت و همین که او را در میان کثافات مییافت خشمگین میشد و هر روز مصممتر میشد که دشمنان خویش را نابود کند.
|
| این ماجرا چند بار تکرار شد تا اینکه شبی پس از آن که مناه را خوشبو کرد، شمشیری به گردن آن آویخت و گفت:« من نمی دانم چه کسی با تو چنین می کند، ولی اگر توانایی داری، از خودت دفاع کن.» | | این ماجرا چند بار تکرار شد تا اینکه شبی پس از آن که مناه را خوشبو کرد، شمشیری به گردن آن آویخت و گفت:« من نمی دانم چه کسی با تو چنین می کند، ولی اگر توانایی داری، از خودت دفاع کن.» |
| جوانان مدینه شبانه شمشیر از گردن بت باز کردند و او را با سگ مرده ای به ریسمان بستند و در چاهی افکندند. | | جوانان مدینه شبانه شمشیر از گردن بت باز کردند و او را با سگ مرده ای به ریسمان بستند و در چاهی افکندند. |
| عمرو صبحگاه به جستجوی بت برخاست تا سرانجام آن را در چاه یافت. | | عمرو صبحگاه به جستجوی بت برخاست تا سرانجام آن را در چاه یافت. |
- | پس از این ماجرا به فکر فرو رفت و به آنچه مسلمانان می گفتند اندیشید؛ سخنان فرزند خود، معاذ، را به یاد آورد و از گذشته خویش پشیمان شد. |
+ | پس از این ماجرا به فکر فرو رفت و به آنچه مسلمانان می گفتند اندیشید؛ سخنان فرزند خود معاذ، را به یاد آورد و از گذشته خویش پشیمان شد. |
| چیزی نگذشت که عمرو خواری و پستی بت پرستی را رها کرد و به عزت توحید و خداپرستی روی آورد و مسلمان شد. | | چیزی نگذشت که عمرو خواری و پستی بت پرستی را رها کرد و به عزت توحید و خداپرستی روی آورد و مسلمان شد. |
- | مراجعه شود به: ((ترتیب مسلمانان صدر اسلام)) |
+ | !مراجعه شود به: *((مسلمانان صدر اسلام)) |