به هر حال ، خواه به خود آگاهی بهای بیشتر بدهیم و خواه به جهان آگاهی ، و خواه بهای مساوی به آنها بدهیم ، آنچه مسلم است این است که توسعهء آگاهی به معنی توسعه و بسط حیات انسان است .
روح یا جان مساوی با خبر و آگاهی است و آگاهی و خبر مساوی با روح و جان است آن که آگاهتر است جانش فزونتر است . .
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر
از چه ؟ زان رو که فزون دارد خبر
پس فزون از جان ما جان ملک
کو منزه شد ز حس مشترک
وز ملک جان خداوندان دل
باشد افزون تو تجبر را بهل
زان سبب آدم بود مسجودشان
جان او افزونتر است از بودشان
ورنه بهتر را سجود دون تری
امر کردن هیچ نبود در خوری
کی پسندد لطف و عدل کردگار
که گلی سجده کند در پیش خار
جان چو افزون شد گذشت از انتها
شد مطیعش جان جمله چیزها
مرغ و ماهی و پری و آدمی
زانکه او بیش است و ایشان درکمی
جان چه باشد ؟ با خبر از خیر و شر
شاد از احسان و گریان از ضرر
چون سر و ماهیت جان مخبر است
هرکه او آگاهتر ، با جانتراست
اقتضای جان چو ای دل آگهی است
هر که آگه تر بود جانش قوی است
روح را تأثیر آگاهی بود
هر که را این بیش اللهی بود
چون جهان جان سراسر آگهی است
هر که بیجان است ازدانش تهی است
پس انسان به هر نسبت که از خود و از جهان آگاهتر باشد ، جاندارتر است .
جانداری ، به اصطلاح فلاسفه حقیقت مشککه است ، یعنی درجات ومراتب دارد ، تدریجا که درجهء آگاهی انسان بالا میرود ، درجهء حیات وجانداریاش بالا میرود .
بدیهی است که خود آگاهی مورد بحث ، خود آگاهی شناسنامهای نیست که نامم چیست ؟ نام پدر و مادرم چیست ؟ در کجا زادهام و در کجا سکونت دارم ؟ و یا خود آگاهی بیولوژیکی نیست که در شناخت حیوانی یک درجه بالاتر از خرس و میمون خلاصه میشود
منبع:کتاب انسان در قرآن
شهید مطهری
صفحه57