نقد دلیل اول
با توجه به این دو
علم حضوری و
علم حصولی در انسان، نیازى به ساختگى دانستن
علیت و عادت ذهنى خواندن آن و یا قالب ذهنى قلمداد نمودن آن نیست و مىتوان به شکل منطقى، از واقعى بودن این مفاهیم و قضایاى ساخته شده از آنها دفاع کرد. پس بشر راهى معلوم به واقع و طریقى منطقى براى رسیدن به حقایق دارد و با استفاده از علوم حضورى و
بدیهیات اولیه بشرى و به کار گرفتن قوانین بدیهى و روشن منطق، مىتوان این راه حق را پیمود و به حقایق فراوانى دستیافت .
نقد دلیل دوم
اگر مقصود از حقایق، همه حقایق عالم هستى است، باید گفت: روشن است که همه حقایق نزد یک نفر یا عده خاصى نیست، بلکه فقط نزد حضرت حق تعالى است. ولى اگر مقصود از حقایق، حد نصابى از حقایق است که براى
هدایت و
شریعت مورد نیاز است، مىتوان گفت: به دلیل حقانیت اسلام و خاتمیت آن، این مقدار از حقایق در
دین اسلام وجود دارد و ادعاى اینکه همه این حقایق نزد فرد یا دین خاصى نیست، نه تنها ادعاى بدون دلیل است، بلکه دلایلى بر علیه خود دارد.
نقد دلیل سوم
در اینکه قرآن داراى بطون فراوانى است و حقایق نیز مراتبى دارند، شکى نیست، ولى لازمه منطقى این مطلب آن نیست که قرآن حاوى همه حقایق لازم براى بشر نباشد، بلکه به دلیل خاتمیت اسلام و کامل بودن این دین و قرآن از حیث دارا بودن همه حقایق لازم براى هدایت و کمال بشر، باید گفت: هر کس هر مرتبه از حقیقت را بجوید، در قرآن و اسلام وجود دارد.
نقد دلیل چهارم
اولا، همه
علوم دینی به همه علوم بشرى وابسته نیست و بسیارى از آیات قرآن و روایات را مىتوان بدون داشتن علومى خاص همچون فیزیک، شیمى، ریاضى و امثال آن فهمید و درک کرد.
ثانیا، همه معارف بشرى در حال تغییر و تحول نیست و نمونه روشن این مطلب بدیهیات اولیه بشر و بدیهیات ریاضى است
ثالثا، معارفى در دین وجود دارد که جزء ضروریات دین است و در همه اعصار و زمانها و مکانها، همه علما و مؤمنان آن را به وضوح از دین درک کردهاند و بدان ملتزم شدهاند. به عنوان مثال، اعتقاد به وجود خداوند متعال، معاد، نبوت، وجوب نماز وروزه و هزاران مساله دیگر در دین اسلام که از این قبیل است.
رابعا، التزام به تغییر در همه علوم بشرى، خود، همین نظریه را نیز باطل مىسازد؟ زیرا این نظریه نیز یک علم بشرى است.
خامسا، قرآن مجید خود را «
لسان عربى مبین» و «
بیان» براى مردم معرفى مىکند و امکان ندارد این کتاب هدایت آنقدر در فهم و درک وابسته به علوم گوناگون باشد که احدى بدان راه نیابد.
نقد دلیل پنجم
اگر مقصود از
تجربه دینی چیزى است که شامل
وحى انبیاعلیهمالسلام نیز مىگردد، باید گفت وحى انبیاعلیهمالسلام عظام به دلیل
حکمت و رحمت و هدایت الهى، باید در همه مراتب خود معصوم باشد; یعنى: صحیح و کامل دریافت گردد و همانگونه نیز به مردم ابلاغ شود.
نقد دلیل ششم
به این دلیل دوگونه مىتوان پاسخ گفت: الف : پاسخ نقضى: خداوند متعال همانگونه که هادى است، رازق، شافى و خالق نیز هست . ب : پاسخ حلى: هدایت دو معنا دارد:
ارائه طریق، ایصال الى المطلوب. اگر مقصود از هدایت، «
ایصال الى المطلوب» باشد، با اختیار انسانها منافات دارد. اما اگر مقصود از هدایت، «
ارائه طریق» باشد، آنچه مربوط به خداوند متعال است به احسن وجه انجام شده.
نقد دلیل هفتم
مقتضاى این دلیل نیز ایجاد مقدمات براى فهم و رسیدن انسانها به کمال است و این مهم با ارسال رسل و خاتمیت و کمال اسلام از یک سو و وجود عقل و فطرت الهى در درون انسانها از سوى دیگر، حاصل شده و موانع و عواملى که به اختیار و آگاهى انسانها بستگى دارد، منافى با حکمتخداوند متعال نیست.
نقد دلیل هشتم
همزیستی مسالمتآمیز و عدم درگیرى در مقام عمل، بهمعناى حقانیت همه ادیان ومذاهب نیست وهیچ ملازمهاى منطقى بین این دو وجود ندارد، بلکه صلح و صفا بین انسانها و ادیان در حد وسیعى مورد تایید دین مبین اسلام است .
نقد دلیل نهم
بین حق و باطل بودن ادیان و صواب و عقاب الهى رابطهاى دایمى وجود ندارد، یعنى ممکن است کسانى اهل باطل باشند، ولى به دلیل عدم تقصیر در این زمینه، اهل عذاب نباشند.
نقد دلیل دهم
همزیستی مسالمتآمیز با
اهل کتاب در واقع، ایجاد زمینه
هدایت و انتقال حقایق به همه انسانها و پدید آمدن زمینه رشد براى همه کسانى است که قصد رسیدن به واقع دارند، ولى هیچگاه به معناى تایید همه راههاى موجود و یا صحیح بودن همه ادیان و مذاهب موجود نیست.
منبع