زینب بنت جحش یکی از زنان پیامبر روایت می کند که روزی رسول خدا در خانه من خوابیده بودند؛ حسین آمد و من سعی کردم او را سرگرم کنم که مبادا پیامبر بیدار شوند، چند لحظه از او غفلت کردم و او داخل اتاق شد دنبال او رفتم، دیدم روی شکم پیامبر خدا نشسته است خواستم او را بگیرم که پیامبر خدا فرمود: ای زینب فرزندم را به حال خود واگذار .
سپس پیامبر برخاسته وضو گرفتند و شروع به نماز کردند چون سجده کردند حسین بر پشت پیامبر سوار شد، پیامبر قدری درنگ کردند تا پایین آمد چون حضرت قیام کردند حسین باز گشت و پیامبر او را در بغل گرفتند تا از نماز خود فارغ شدند.
پس از آن پیامبر در حالی که می فرمودند: نشانم بده، نشانم بده ای جبرئیل، دست خود را گشودند.
به پیامبر عرض کردم: یا رسول الله امروز چیز عجیبی از شما دیدم که تاکنون ندیده بودم.
فرمودند: بله جبرئیل نزد من آمد و درباره فرزندم حسین به من تعزیت داد و خبر داد که امت من او را به شهادت می رسانند و مقداری تربت قرمز برایم آورد.
منابع:
بحار الانوار، ج 44، ص 229، حدیث 11.
مراجعه شود به :
شیفتگی پیامبر به حسنین علیهماالسلام
لباس عید و رنگ قرمز
تسلیت فرشتگان به پیامبر اکرم برای شهادت امام حسین علیه السلام