مقایسه نظریات مارکس و دورکیم و ماکس وبر درباره ارتباط دین و جامعه
(cached)
دورکیمدر سلک جامعهشناسان دین اجتماعی است، در عین حال که غیر متعهد میباشد. این دسته از جامعه شناسان در حقیقت معتقدند که دین الهی به دلیل پیروزی شاخصهای علمی و تجربی از محدوده تکامل زمانی خارج شده و اکنون دوره تسلط علم رسیده است،علمی که جز چیرگی بر طبیعت هدف دیگری در سر ندارد، رهایی انسان از موقعیتهای تنگ و بسته جامعه را به عنوان کجروی اجتماعی و سیاسی، محکوم کرده و روح جمعی را به جای روح خدا یا خدا و یا خلیفه او جایگزین میکند. باید گفت که دورکیم فکر و عناصر اولیه اندیشه و پایههای اساسی آگاهی و شناخت عقلی را اصولا زاییده زندگی اجتماعی میداند، حتی درباب مقولات منطقی، مانند زمان و مکان، معتقد است که اینها نیز از مقولات اجتماعی درجه دوماند و جامعه نه تنها مقولات مذکور را پدید میآورد، بلکه محتوای آن از جنبههای متفاوت وجود اجتماعی تشکیل شده است.روش اثبات گرایی و تجربهگرایی دورکیم در باب واقعیت اجتماعی از اموری است که در جامعه شناسی دین او نیز سریان دارد و قابل مشاهده است، به گونهای که او دین را همچون سایر امور اجتماعی با عینک تجربه مورد مطالعه و بررسی قرارداد. علاوه بر آن، کار دورکیم در مطالعه ادیان ابتدایی آن هم در محدودهای خاص کاری بیشتر مردمشناسانه است که با آن به قضاوت جامعهشناختی پرداخته است. او آنچه را از این مطالعه برداشت کرده است به تمام ادیان سریان داده و اگرچه برای دین نقشهای مهمی قایل است، اما منشا آنها را چیزی فراتر از جامعه و دادههای اجتماع نمیداند.اظهارنظر راجع به ماهیت ادیان، در حوزه و محدوده جامعهشناسی دین نیست و دورکیم نباید از محدوده و حوزه علمی خود فراتر رود و به حوزه علمی دیگری وارد شود.
اظهار نظر کارل مارکس را در زمینه دین باید در زمره نظرات اندیشمندانی قرار داد که تحت عنوان جامعهشناسان دین اجتماعی متعهد قابل درج هستند، دستهای که به تمام باورهای دسته اول معتقد بوده، ولی روح جمعی را حاکم ندانسته و اصولا طرح آن را محکوم کردهاند و رهایی انسان را نمونهای از بیداری، آگاهی و انقلابی بودن جامعه تلقی میکنند. در نظر مارکس ، جامعه شناسی دین اصولا به عنوان جنبهای از جامعهشناسی آگاهی و فرهنگ تلقی میشود. از نظر او، ستمکشی و از خودبیگانگی انسان فقط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه معنوی هم هست. خلاصه در برداشت مارکس ،دین یکی از ایدئولوژی های سنتی است که آگاهی انسان باید از آن فراغتیابد،زیرا که دین رهآورد تضاد طبقاتی است و در این نظام به تضاد طبقاتی دین سر بر میآورد، گاهی آه ستمدیدگان است و گاهی شمشیر ستمگران تا با آن به راحتی بر ستمدیدگان حکم برانند. اما دو ایراد عمده بر دیدگاه کارل مارکس وارد است: اولا، مارکس مطالعه مهمی در زمینه دین نداشته و دین را کلیسای زمان خود پنداشتهاست که اینگونه عمل از اندیشمندی چون مارکس کاری غیر واقعبینانه است. از سوی دیگر، برداشت خود از دین را به تمام ادیان سرایت داده، نقشیمنفی که کلیسایزمان مارکس در جامعهایفامیکند برای همیشه در حق دیگر ادیان جاری دانسته است و از این رو، به عدم دخالت دین در عرصه اجتماع رای داده است. ثانیا، مارکس به یافتن علل اساسی پیدایش دین از خلال وضع اقتصادی جامعه پرداخته است. لذا، از سویی، او مطرح میکند کهواقعیت نابسامانی که طبقه رنجدیده در جامعه طبقاتی با آن روبرو میباشد افکار دینی را در ذهن رنجدیدگان فقیر پدید میآورد تا از این رهگذر ملجا و پناهی پیدا کند و از سوی دیگر، تمایل دارد تا نشان دهد این طبقه حاکم برای حمایت از مصالح خود آیین میسازد و برای طبقه رنجدیده به ارمغان میآورد، در حالی که هیچکدام از اینها با اقعیتخارجی توافق ندارد، زیرا دین همیشه در دامن فقرا و محرومین و نیازمندان پرورش یافته و پیش از آنکه با نور خود سراسر جامعه را بپوشاند در روح فقرا و محرومین پرتو افکنده است، چه مسیحیت و چه دعوت اسلامی در شهر مکه.
دین در حوزه اندیشه ماکس وبر،به گونهای جامعهشناسی دین است و عمده نظرات و تفکرات اصولی وبر را در جامعهشناسی دین او میتوان بازیابی کرد. وبر را در دستهبندیها میتوان جزو جامعهشناسان دین اجتماعی قرار داد که روش تفسیری دارند. این دسته ضمن مردود شمردن وجوه آرمانی ناخداگرایی و عواملگرایی متفکران گذشته، اندیشه رهایی انسان را باز کردهاند، اما در عین حال، علیرغم تلاش در زمینه بررسی نقش دین در جامعه ، خصوصا ابعاد پیشرفتی جامعه، درباره اندیشه خدا و تاثیر ایمان به او در جهان اجتماعی به سکوت مینشینند. از جمله ایراداتی که به وبر وارد است عدم مطالعه دقیق و همهجانبه تمام ادیان بود، زیرا قضاوت قطعی درباره دینی همچون اسلام بدون مطالعه عمیق و همه جانبه آن کار معقولی نیست، بخصوص برای کسی که معتقد به دینی نباشد بسیار فرصت لازم است تا بتواند دینی چون اسلام را مطالعه کند و دریابد که آیا از نظرگاه اسلام، رشد اجتماعی و توسعه اقتصادی مطلوب است یا نه و آیا شیرازه دین با پیشرفت جامعه سازگار استیا نه. وبر با همان برداشتی که از برخی آموزههای پروتستان داشته، سراغ ادیان دیگر آمده و به طور تعجبآمیزی در هیچ دینی آموزه قابل قبولی که بر گفتههای آیین پروتستان منطبق باشد نیافته است.
منابع
ابوالحسن تنهایی، درآمدی بر مکاتب و نظریههای جامعه شناسی، ص593
ماکسیم رودنسون، اسلام و سرمایه داری، ترجمه محسن قدرتی
از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد