منو
 کاربر Online
899 کاربر online

معیار فعل اخلاقی:معیار عقل

چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه

معیار دیگری برای فعل اخلاقی «معیار عقلانی» است نه وجدانی. این معیار می گوید:

اینها همه حرف است که «انسان غیر از خود را غایت قرار بدهد!»


مگر چنین چیزی می شود؟!
انسان خودخواه آفریده شده است.
آن غریزه ای که در انسان هست صیانت نفس و صیانت ذات است و به دنبال آن کوشش برای بقا و به دنبال کوشش برای بقا، تنازع برای بقا و به دنبال آن کوشش برای بقا، تنازع برای بقا و به دنبال تنازع بقا، تعاون بقا پیدا می شود یعنی آنچه که انسان اصالتاً به دنبال آن هست خودش است به خاطر خودش کوشش می کند و به خاطر خودش هم وارد تنازع می شود.

ولی همین تنازع بقا منجر به تعاون می شود یعنی وقتی که انسان در مقابل یک نیروی قوی تر از فرد خودش قرار گرفت با افرادی که با او مشارکت منافع دارند اتحاد و تعاون تشکیل می دهد برای اینکه دشمن را از میان ببرند یا برای اینکه بتوانند هدف مشترکی را که نفعش به همه آنها می رسد نائل شوند مثل همه شرکتهای تجاری یا صنعتی و فنی که وجود دارد و بر اساس تعاون است. این تعاونها را چه چیز بوجود آورده؟

نفع پرستی فردی، فردیت وقتی من و شما و چند نفر دیگر که دنبال منافع خودمان می رویم تشخیص دادیم که برای اینکه منافع بیشتری ببریم بهتر آن است که با یکدیگر همکاری و تعاون داشته باشیم و شرکتی بر اساس اصولی تاسیس کنیم این کار را انجام می دهیم. هدف ما از این تعاون کمک به یکدیگر نیست، کمک به خودمان است.

گفته اند: ریشه اخلاق در نهایت عقل است یعنی آن ریشه های دیگر غلط است.


وجدانی هم که کانت می گوید اساس ندارد. اینکه انسان غیرخواه بشود، انساندوست بشود نوع پرست بشود همه اینها خیالات است. انسان هیچوقت این جور نمی شود.

اخلاق، اخلاق هوشیارانه است یعنی یک انسان عاقل وقتی که در جامعه قرار گرفت این قدر عقلش به او می گوید که تو اگر بنا بشود و فقط به خودت فکر کنی، رفیقت هم مثل تو خواهد بود. او هم فقط به فکر خودش است.

آن یکی هم به فکر خودش است وقتی همه به فکر شخص خودمان باشیم من می خواهم آنچه را که شما دارید از شما بگیرم شما می خواهید آنچه را که من دارم از من بگیرید بعد من می بینم این به ضرر من است شما هم می بینید این به ضرر شماست با همدیگر توافق می کنیم و می گوییم من حدود و حقوق تو را رعایت می کنم تو هم حدود و حقوق مرا رعایت کن؛ از اینجا اخلاق پیدا می شود اخلاق یعنی آن سلسله اصولی که منافع افراد را بهتر از همه تامین می کند.

راسل در کتاب جهانی که من می شناسم که ترجمه شده است پایه اخلاق را فقط همین می داند و من همیشه گفته ام که راسل برخلاف شعارهای انسان دوستی ای که دارد فلسفه اش در اخلاق بر ضد آن است چون معتقد نیست که انسان غریزه انساندوستی داشته باشد یا واقعاً بشود انسانی انساندوست باشد به این معناست که انسانی انسان دیگر را دوست داشته باشد. او در نهایت انساندوستی را برمی گرداند به فرد دوستی: من خودم را که دوست دارم اگر بناست خودم زندگی سالمی داشته باشم باید دیگری هم اینجور باشد.

بنابراین براساس فلسفه او اگر مثلاً او در لندن به حمایت ویتنامیها برمی خیزد نمی دانم اینطور بوده یا نه، نه این است که من ویتنامیها را دوست دارم و خیر آنها با خیر بشریت را می خواهم من خیر خودم را می خواهم ولی فهمیده ام که خیر من در اینجا تامین نمی شود الا اینکه آن ویتنامی هم خیرش در آنجا تامین شده باشد.

اگر ما معیار اخلاق را به قول اینها فقط هوشیاری و درک قوی بدانیم و شعاع تامین منافع فرد را تا آنجا گسترش دهیم که باید منافع نوع تامین شود دیگر فعل اخلاقی در مقابل فعل طبیعی نداریم فعل اخلاقی نوعی از فعل طبیعی است و هیچ وجدانی و هیچ احساسات عالی ای در کار نیست فقط یک فکر هوشیارانه تر است.

مثل این است که یک آدم عامی که به وضع اجتماع وارد نیست خیال می کند تامین منافعش این است که برای خودش دکه ای به طور خصوصی تهیه کند و کسی که هوشیارتر است برای خودش شرکتی ایجاد می کند و نمی شود کار این را اخلاقی شمرد.

منبع:اسلام و مقتضیات زمان؛ شهید مرتضی مطهری



تعداد بازدید ها: 8354


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..