سدیر صیرفی میگوید خدمت
امام صادق علیه السلام رسیدم و گفتم:« به خدا سوگند، روا نیست که شما نشستهاید و قیام نمیکنید.»
امام فرمود:«چرا؟»
گفتم:« چون دوستداران و پیروان و یاوران شما فراوانند. به خدا سوگند اگر
امیر المؤمنین علیه السلام به اندازه شما یاور داشت، قبیله
تیم وعدی (قبائل خلیفه
اول و
دوم) جرات نمیکردند به طرفش بیایند.»
امام فرمود:« تعداد یاوران و شیعیان من احتمالا چقدر است؟»
عرض کردم:« صد هزار نفر.»
حضرت فرمود :« صد هزار نفر؟!»
عرض کردم:« بله، بلکه دویست هزار نفر.»
حضرت فرمود:« دویست هزار نفر؟!»
عرض کردم:« بله، بلکه نصف دنیا از یاوران شما هستند.»
حضرت سکوتی کرد، بعد فرمود:« همراه ما تا
ینبع بیا.»
امام مرا به منطقهای برد که خاک سرخ رنگی داشت و چوپان نوجوانی، بزغالههایش را برای چرا آورده بود.
امام نگاهی به او کرد و به من فرمود:« ای سدیر، به خدا سوگند اگر به تعداد این بزغالهها شیعه و یاور داشتم، روا نبود یک لحظه در مقابل حکومت ظلم و جور بنشینم و برای گرفتن حقم قیام نکنم.»
از مرکبها پیاده شدیم و نماز خواندیم. بعد از نماز رفتم بزغالهها را شمردم. فقط هفده تا بودند.
مراجعه شود به:
چرا امام علی علیه السلام برای گرفتن حق خویش قیام نکرد؟