وقتی خبر شهادت
امام حسین علیه السلام به
مکه رسید و
عبدالله بن زبیر از آن آگاه شد، خطبه ای خواند و گفت:
« اهل
عراق مردمی بی وفا و تبهکار، و اهل
کوفه بدترین مردم عراق اند! حسین را فرا خواندند تا او را امیر خویش گردانند و امور خود را به دست او بسپارند تا شر دشمن را از سرشان کم کند و معارف اسلامی را که
بنی امیه از بین برده اند، دوباره برگرداند، ولی چون به نزد ایشان رفت، بر او شوریدند، از او خواستند دست خود را در دست آن نابکار ملعون،
پسر زیاد، بگذارد، ولی حسین مرگ شرافتمندانه را بر زندگی ننگین برگزید.
خدای رحمت کند حسین را و رسوا سازد کشنده وی را و کسی را که به قتل او فرمان داد. آیا پس از این مصیبت، کسی به عهد و پیمان بنی امیه پایدار خواهد ماند؟! یا کسی پیمان این بی وفایان جفاکار را باور خواهد کرد؟!
به خدا سوگند که حسین روزها روزهدار بود و شبها به عبادت خدا میایستاد. او به
رسول خدا از این تبهکارزاده نزدیکتر بود؛ به جای قرآن، گوش به آواز طرب نمی داد، به جای ترس از خدای تعالی، به لهو و لعب نمیپرداخت و به جای روزه میگساری نمیکرد؛ در عوض شبزندهداری، به صدای نای و زنار گوش فرا نمی داد و مجالس ذکر را به میمونبازی بدل نمی کرد! افسوس که او را کشتند! این مردم جزای کار خود را خواهند دید.»
منابع: