منو
 صفحه های تصادفی
اصلاح مدل اتمی بوهر
Neodymium
علل پیدایش دین
سرعت انتشار امواج الکترومغناطیسی
انگور «داروئی»
پیاده سازی LDP و CR-LDP در شبکه های MPLS
علامه طباطبائی
واژگان علوم گیاهی
هیوز
درک شهودی از عالم
 کاربر Online
760 کاربر online

امام کاظم علیه السلام و شکستن ابهت هارون در حج

چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > دوران زندگی > دوران امامت > با حاکمان معاصر


مقدمه

هارون الرشید همچون سایر خلفای غاصب برای تحمیق مردم به ظاهرسازی و مراعات آداب دینی در برابر چشم مردم اهتمام فراوان داشت. از این رو گاهی با طمطراق و جلال در مراسم "حج" شرکت می‌کرد تا در خلال آن به دهها هدف سیاسی، اجتماعی، اطلاعاتی خود دست یابد. ولی از طرفی چون حضور در بین مردم احتمال خطر و ترور را در پی داشت غالباً محافظان بسیاری او را همراهی می‌کردند.
در یکی از این سفرها امام کاظم علیه السلام با چهره ای ناشناخته برای شکستن نقشه های او به میدان آمد.

پاسخ امام به نگهبان هارون

فضل بن ربیع (نگهبان مخصوص هارون) می‌گوید:
در حالی که اطراف خانه خدا را مأمورین محاصره کرده بودند و کسی را اجازه طواف نمی دادند، هارون با شکوه ظاهری تمام وارد مطاف ( حد فاصل بین کعبه و مقام ابراهیم ) در گرداگرد کعبه شد تا طواف خود را آغاز کند. در این هنگام عربی ناشناس پیش از وی درون مطاف شده و شروع به طواف کرد.
مأمور مخصوص جلوی او را گرفت. مرد عرب با جرأت و رشادت تمام وی را کنار زد و گفت:«خداوند این مکان را برای همه یکسان قرار داده و در قرآن فرموده است: سواء العاکف فیه و الباد.» (مقیم و مسافر همه و همه در این جا مساویند. )
هارون برای اینکه قضیه بیخ پیدا نکند و کار بدتر نشود، به مأمور مخصوص اشاره کرد و گفت:«کاری به او نداشته باشید. بگذارید طوافش را بکند.»

آن عرب زودتر از هارون حجرالاسود را استلام کرد و پشت مقام ابراهیم به نماز ایستاد. به ناچار هارون پس از وی استلام حجر کرد و پشت مقام، پشت سر آن عرب به نماز ایستاد. ولی خشمگین شده بود. هارون پس از نماز آن عرب را احضار کرد.
نگهبان ویژه پیش آن مرد عرب آمد و گفت:«بیا که خلیفه با تو کار دارد.»
آن مرد گفت:«من با او کاری ندارم، اگر او کاری دارد بیاید.»
هارون گفت از جای برخاست و نزد آن مرد آمد و با قیافه حق به جانب گفت:«اجازه هست بنشینم؟»
او گفت:«این جا خانه من نیست. خانه خداست که برای بند گانش مقرّر فرمود. می خواهی بنشین، نمی خواهی برو.»
هارون نشست و با تندی گفت:«آیا کسی مثل تو باید برای پادشاهان دردسر ایجاد کند؟ از تو مطلبی می پرسم که اگر از جواب عاجز بمانی مجازاتت می کنم.»
او گفت:«برای آموختن می پرسی یا برای امتحان کردن؟!»
هارون گفت:«برای آموختن.»
او گفت:«بسیار خوب. همان گونه که شاگرد در برابر استاد می نشیند مودب بنشین و سؤال کن.»
هارون پرسید:«آنچه بر تو واجب است چیست؟»
او گفت:«واجب اقسامی دارد، کدام را می پرسی؟ آنکه یکی است یا آنکه پنج تا؟ یا آنکه هفت تا؟ یا آنکه سی و چهار تا؟ یا آنکه نود و چهار تا؟ یا آنکه صد و سی و پنج است بر هفده تا؟ یا آن یکی از دوازده تا؟ یا آن یکی از چهل تا؟ یا آن پنج تا از دویست تا؟ یا آنکه در همه عمر یکی است؟ یا آن یکی به یکی؟»

هارون کاملاً گیج شد ولی برای آنکه خود را نبازد خندید و گفت:«من از واجب الهی که بر عهده توست می پرسم و تو حساب می شمری؟!»
او گفت:«آیا نمی دانی که تمام دین بر اساس حساب است. اگر چنین نبود، هرگز خداوند از بندگان خود حساب نمی کشید.»
و سپس این آیه را در تأیید گفته خود تلاوت فرمود:«و ان کان مثقال خردل ایتنابها و کفی بناحاسبین.»
هارون که شکست خورده بود، گفت:«یا آنچه گفتی، توضیح می دهی یا دستور می دهم بین صفا و مروه گردنت را بزنند.»
امام خندید و هارون که سخت جا خورده بود، گفت:«چرا می خندی؟»
گفت:«از کار شما. واقعاً کدامیک جاهل ترید؟ او که مرگ قطعی را مانع می شود یا تو که مرگی در آینده را می‌خواهی به امروز بیفکنی.»
هارون گفت:«بسیار خوب. آنچه گفتی توضیح بده.»
او گفت:«آن واجب یگانه دین اسلام است که پذیرشش بر هر کسی لازم است.
و آن "پنج گانه " نمازهای شبانه روزی است. صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء، که "هفده" رکعت است و "سی و چهار سجده" واجب دارد و رکوع‌ها و سجده‌هاش هر کدام سه تسبیح دارد که " یکصد وپنجاه و سه" تسبیح می شود، و آن یکی "از دوازده تا" یک ماه روزه ماه رمضان است از دوازده ماه سال، و آن "یکی از چهل تا" زکات دینار است که اگر کسی چهل دینار داشت یک دینار زکات باید بدهد، و آن " پنج تا از دویست تا " زکات درهم است که هر کسی دویست درهم داشت باید ده درهم زکات بدهد،
و آن واجبی که در تمام عمر یکی است، حج خانه خداست که در تمام عمر یک بار واجب است، و آن واجبی که یکی به یکی است قصاص است. هر کسی یک نفر بیگناه را بکشد در مقابل، او را می کشند که خداوند فرموده است: "النفس بالنفس" (جان در مقابل جان قصاص می شود.) »
هارون گفت:«احسنت» و یک کیسه پر از پول به وی داد.
مرد گفت:«این برای چیست؟»
هارون گفت:«برای پاسخ زیبائی که دادی.»
او گفت:«من هم از تو سؤالی می کنم. اگر صحیح جواب گفتی این کیسه پول مال تو باشد. در این مکان شریف آن را صدقه بده به فقیران. و اگر اشتباه گفتی یک کیسه دیگر می گیرم و هر دو را درمیان بستگان فقیرم تقسیم می کنم.»

هارون دستور داد کیسه ای دیگر حاضر کردند و گفت:« بپرس.»
او پرسید:«سوسک به فرزند خود شیر می دهد یا دانه در دهانش می گذارد؟»
هارون با غضب فراوان گفت:«از کسی مثل من چنین سوالی می کنی؟!»
او گفت:« از رسول خدا شنیدم که فرمود: هر کسی ولایت و سرپرستی امتی را قبول می کند باید عقلش به اندازه همه آنها باشد. جواب را می دانی؟»
هارون گفت:«نه، خودت بیان کن و هر دو کیسه را بردار.»
او گفت:«خداوند موجودات خاکی این چنین را با نظامی خاص آفریده است که مثلاً خون ندارند و بعضاً در فعل و انفعالات خاکی بدست می آیند.
فرزندانشان نیز از بدو تولد در همان خاکها بی نیاز از مادر به رشد و حیات خود ادامه می دهند.»
این را گفت و از آنجا رفت. مردمی که شاهد ماجرا بودند وی را تعقیب کردند و نامش را پرسیدند.
فرمود:«موسی بن جعفر بن محمد هستم.»
وقتی خبر به هارون رسید گفت:«آری، چنین محصولی باید از شجره طیبه محمدیّه اهل بیت پیامبر باشد.»

منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 41، ح 18 از مناقب.

مراجعه شود به:
امام کاظم علیه السلام و شکست غاصبان خلافت


تعداد بازدید ها: 8710


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..