سفیان ثوری امام صادق را دید که جامعهای سپید و بسیار لطیف پوشیده. به عنوان اعتراض گفت:
این جامه سزاوار تو نیست. از تو انتظار می رود که زهد بورزی و تقوا پیشه کنی و خود را از دنیا دور نگهداری.
امام در پاسخ گفت:
خوب گوش کن. میخواهم سخنی بتو بگویم. اگر براستی اشتباه کرده ای و حقیقت نظر اسلام را درباره این موضوع نمی دانی سخن من برای تو سودمند خواهد بود. اما اگر منظورت این است که در اسلام بدعتی بگذاری و حقایق را منحرف سازی مطلب دیگری است و این سخنان به تو سودی نخواهد داد.
ممکن است تو وضع ساده رسول خداصلیاللهعلیهوآلهوسلم و صحابة آن حضرت را در آن زمان پیش خود مجسم کنی و فکر کنی که یک نوع تکلیف است برای همه مسلمین تا روز قیامت که عین آن وضع را نمونه قرار دهند.
اما من به تو می گویم که رسول خدا در زمانی بود که فقر بر آن دوران مستولی بود. ولی اگر در عصری و روزگاری وسایل زندگی فراهم شد و شرایط بهرهبرداری از موهبتهای الهی موجود گشت، سزاوارترین مردم برای بهره بردن صالحان اند نه فاسقان .
تو چه چیزی را در من عیب شمردی. به خدا قسم من در عین اینکه می بینی که از نعمتهای الهی استفاده می کنم از زمانی که به حد بلوغ رسیده ام، همیشه مراقبم که اگر حقی در مالم پیدا شود فوراً آن را به موردش برسانم.
سفیان نتوانست جواب منطقی امام را بدهد پس پیش یاران خود رفت. و ماجرا را گفت: آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعی با امام مباحثه کنند. پس پیش امام آمدند و گفتند.
«رفیق ما نتوانست دلایل خودش را ذکر کند ما آمدهایم با دلایل روشن خود تو را محکوم سازیم. ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعای خودمان و درستی مسلکی که اتخاذ کرده ایم می آوریم.
خداوند در قرآن یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می کند.
«در عین اینکه خودشان در تنگدستی و زحمتند دیگران را بر خویش مقدم می دارند. کسانی که از صفت بخل محفوظ بمانند, آنهایند رستگاران» (حشر/9)
در جای دیگر قرآن میگوید:
«در عین اینکه به غذا احتیاج و علاقه دارند، آن را به فقیر و یتیم و اسیر می خورانند (دهر/8).
ادامه داستان را درصفحه بعد بخوانید :
: امام صادق علیهالسلام و گروهی از متصوفه
ماخذ: تحف العقول صفحه: 348-354
داستان راستان صفحه: 52-65