به نظر
افلاطون میان صورت ظاهر با آنچه که واقعیت دارد، تفاوت هست به بیان دیگر میان طریق حقیقت و طریق ظن فرق است. چون به نظر افلاطون ظاهر، همان چیزی است که ما با
حواس ششگانه یعنی حواس چشایی، بینایی، شنوایی، لامسه و سایر حواسمان درک میکنیم اما چون حواس ششگانه در معرض خطا قرار دارند ما بر آنها نمیتوانیم؛ اعتماد نمائیم. بر این اساس
معرفت حقیقی فقط به چیزهای ثابت و غیر قابل تغییر تعلق میگیرد نه به شناختی که توسط حواس بدست میآید.
ویژگیهای معرفت حقیقی
بنابراین با نظر به اینکه
شناخت حقیقی باید با
یقین همراه باشد باید دارای دو ویژگی همراه باشد:
الف: اصل خطاناپذیر بودن
ب: به امور پایدار تعلق داشتن
که اصل خطا ناپذیر بودن، درستی معرفت و شناخت را تضمین میکند و اصل به امور پایدار تعلق داشتن، دوام و ثبات معرفت را. به همین دلیل معتقد است که اگر، این اصول را در تفکر و اندیشه خود بکار ببندیم، میتوانیم به معرفتی حقیقی دست پیدا کنیم و هر قدر از این اصول فاصله بگیریم به همان میزان از معرفت حقیقی دور خواهیم ماند.
مثل افلاطونی
لازم به توضیح است که افلاطون برای رسیدن به معرفت حقیقی
نظریه مثل را مطرح میکند. بدین صورت که برای رسیدن به معرفت، ما باید از سطح حسیات گذشته و در مرتبه بالاتر از حس، از ابزاری به نام
عقل کمک جوئیم، و با نظر باینکه در عالم مادیات نمیتوانیم به امور پایدار و ثابتی دست یابیم باید آن را در جهانی برتر از این جهان ماده جستجو کنیم.
برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به
منابع
- حسن الفاخوری/ خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، مترجم عبدالحمید آیتی، چاپ پنجم
- حمید طالب زاده، فلسفه سال سوم، سال 84.