منو
 کاربر Online
1020 کاربر online

ارسلان ابه یلیان

تازه کردن چاپ
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > دوره های تاریخی
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > تاریخ اسلام
(cached)



ارسلان آبه یلیان

نصرت الدین ارسلان آبه خاصبک پسر آق سنقر
«70 ، 530 ﻫ / 1174 1135 م»

نصرت الدین ارسلان آبه خاصبک پسر آق سنقر، از سرشناسان سلاله احمد یلیان و از مشهورترین چهره‏های این خاندان است که افزون بر چهل سال فرمانروایی داشت. گویا خاصبک کنیه او و نام اصلی وی، ارسلان آبه بود که به ترکی به معنای (شیر شکار ) و ( شیرگیر ) است. شگفت آن که ارسلان آبه برادری به نام شیرگیر داشت که با وی هم نام بود، منتهی ، اسم وی به زبان ترکی به معنای ( شیرگیر ) و نام برادرش به پارسی بود.

نخستین اثر از ارسلان آبه در تاریخ مربوط به حوادث سال 530 ﻫ / 1136 م در بغداد است. در این سال ، خلیفه الراشد بالله، بسیج جنگ با سلطان مسعود را می‏دید و امیران بسیار از هر سوی در بغداد گرد خلیفه آمده بودند. از جمله ، ابن اثیر، از ارسلان آبه به نام ( ابن الاحمد یلی) یاد می‏کند. ولی از این پس خبری از وی در کتب تاریخی نیست، جز آن که ، عماد کاتب در داستان گردآوری سیاه توسط امیر جاولی ، حاکم آذربایجان به بزرگ ، شمس الدین اتابک ایلدگز و نصرت الدین خاصبک ، پسر آق سنقر حاکم مراغه بفرستد و می‏پنداشت که ایشان از کشته شدن خاصبک شادمان خواهند شد. اما دو امیر، چون سر بریده خاصبک را دیدند، سخت آزرده شدند و پیغام به سلطان محمد فرستادند که این خطا بود که تو کردی و کسی را که پیمان با او بسته و سوگند خورده بودی، بکشتی، ( دیگر ما را با تو سر و کاری نخواهد بود ).

چون در این هنگام، سلطان سلیمان نواده ملکشاه که او نیز برای به دست آوردن تاج و تخت می‏کوشید، به زنگان آمده بود، ایلدگز و ارسلان آبه به او پیوسته ، آهنگ همدان کردند تا با سلطان محمد به جنگ برخیزند. سلطان محمد که تاب مقاومت نداشت، به سپاهان بگریخت و سلیمان در همدان بر تخت نشست. ولی او شبانه‏روز به باده خواری و خوشگذرانی مشغول بود و التفاتی به کارهای مملکتی نداشت. اندکی نگذشت که همه امیران و سپهسالاران سپاه از وی برنجیدند و اتابک ایلدگز با سپاه خود به آذربایجان بازگشت. ارسلان آبه نیز قصد بازگشت داشت که دیگر امرای سپاه او را از این کار باز داشتند و به همراهی او بر سلطان شورشیده در بیرون همدان لشکرگاه ساختند و در نظر داشتند که وی را از سلطنت خلع نمایند. سلیمان چون از قصد آنان اطلاع یافت، شبانه از همدان گریخت و سلطان محمد که ظاهرا" امیران را به سوی خود جلب کرده بود، بار دیگر به همدان بازگشت و بر تخت پادشاهی نشست.

از این پس، ارسلان آبه همواره هوادار سلطان محمد بود و سلطان نیز او و ایلدگز را بس ارجمندی داشت. چنان که در 549 ﻫ / 50 1154 م ، هنگامی که میان این دو امیر با چغری شاه، که یکی از شاهزادگان سلجوقی بود و با اتابک خود، امیر ایاز، فرستاده چغری شاه را به همدان پیش خود آورده بود، نزاعی پیش آمده سلطان ، تمامی آذربایجان به جز اردبیل را که تحت حکمروایی امیر آغوش بود ، به ایلدگز و ارسلان آبه سپرد که میان خود به دو بخش تقسیم کنند. ظاهرا" تبریز از همان زمان جزء قلمرو خاندان احمد یلیان قرار گرفت.

وقایع پس از مرگ سلطان محمد

در سال 554 ﻫ / 1159 م ، هنگامی که سلطان محمد به بستر مرگ افتاد. یاری سلطان مسعود که از حوادث سال 540 ﻫ / 1146 م است، از برادر ارسلان آبه، شیرگیر، یاد کرده و می‏گوید (وی نیز سپاهی به جاولی سپرد )(. گویا ارسلان آبه در آغاز کار و در ایام جوانیش ، فاقد قدرت و اقتدار لازم بود و در حوادث آن دوران نقش چندانی نداشت و از این رو، نامی از وی در رخدادهای آن دوره برده نشده است.
ولی در سال 548 ﻫ / 4 1153 م ، عماد کاتب از وی یاد می‏کند و پیداست که این هنگام نام و آوازه‏یی یافته بود، به ویژه آن که در این ایام با اتابک ایلدگز که در آذربایجان در آغاز شهرتش قرار داشت، دوستی و همدستی داشته است. در این سال ، خاصبک ، پسر که بزرگترین امیر و سر رشته‏دار کارها بود، ملکشاه پسر محمد را از سلطنت به زیر کشید و برادرش سلطان محمد را از خوزستان برای پادشاهی فرا خواند. سلطان محمد پس از نشستن بر تخت، پیش از هر کار به نابودی خاصبک کوشید و عاقبت وی را به قتل رساند. عماد کاتب می‏گوید، جلال الدین درگزیتی ، وزیر سلطان بدو گفت که سر خاصبک را به آذربایجان نزد دو امیر کودک خردسالش را که نام وی در تاریخ ذکر نشده، به دست ارسلان آبه سپرد و همین امر حکایت از اطمینان زیاد و فوق‏العاده سلطان به او دارد. پس از مرگ سلطان محمد، دوباره پیکار و کشمکش میان شاهزادگان و امیران بر سر تاج و تخت برخاست. سرانجام پس از آن ملکشاه برادر محمد نیز بدرود حیات گفت و سلیمان نیز به دست امیران به قتل رسید، سلطان ارسلان، پسر طغرل به پشتیبانی شوهر مادرش ( ناپدری ) ، اتابک ایلدگز، بر سریر سلطنت جای گرفت. ایلدگز که خود فرمانروای واقعی بود و سر رشته تمامی امور را به دست داشت، پس از آن که چند تن از حریفان خود را از میان برداشت، در سال 556 ﻫ / 1161 م ، فرستاده‏ای نزد ارسلان آبه به مراغه فرستاد و او را به همدان خواست تا به خدمت سلطان ارسلان برسد. ارسلان آبه، پاسخ فرستاد که : مرا به حال خود واگذارید وگرنه من نزد خود شاهزاده دارم و می‏توانم او را به سلطانی بردارم.

آنچه ارسلان آبه را بدین پیغام دلیر می‏ساخت، این بود که وزیر خلیفه دشمن ایلدگز بود و وی فرستاده‏ای نزد ارسلان آبه گسیل داشته، پیغام داده بود که پسر سلطان محمد را ( سلطان) بخواند و وعده کرده بود که در بغداد خطبه به نام خوانده شود. از آن سوی، اتابک ایلدگز، نیز کسی نبود که در برابر پاسخ ارسلان آبه، خاموش و آرام بشیند، پس ناگزیر کار به جنگ کشید و ایلدگز پسر خود ، پهلوان محمد ، را که از پهلوانان نامدار بود با سپاهی روانه آذربایجان کرد. ارسلان آبه نیز به جمع‏آوری سپاه برخاست و سپاهی هم از سوی شاه ارمن، حاکم واسپورگان که از نوادگان سکمان قطبی بود، به یاری او فرستاد. دو لشکر در کنار سپید رود ( قزل اوزن ) با هم روبرو شدند و جنگ سختی درگرفت که در پایان شکست سختی بر پهلوان محمد افتاد و وی گریزان به همدان بازگشت. بسیاری از سپاه پهلوان هلاک شدند و برخی دیگر نیز به ارسلان آبه پیوستند. از این که ارسلان آبه تا چه اندازه توانا و نیرومند بوده است.

جنگ میان ایلدگز و امیر اینانج

در همان سال جنگی هم بین ایلدگز و امیر اینانج، حاکم ری رخ داد . ارسلان آبه به دشمن ایلدگز پنج هزار سواره از سپاه خود به یاری اینانج فرستاد. اما چندی بعد، بین ایلدگز و ارسلان آبه دوستی و آشتی افتاد زیرا در این سالها ، گرجیان بسیار نیرومند و مقتدر شده بودند و بلای سهمناکی برای اران و آذربایجان بودند و پیاپی بر شهرهای مسلمانان تاخته، از کشتار و غارت دریغ نمی‏کردند. در سال 558 ﻫ / 1163 به شهر دوین، تختگاه دیرین ارمنستان که از سالیان دور به دست مسلمانان افتاده و گروه کثیری از آنها در آن شهر زندگی می‏کردند، یورش برده، کشتار فراوان کردند و انبوهی از زنان را اسیر نموده از هیچ گونه ستم و ناروایی دریغ نکردند. چون خبر این واقعه پرانده شد، مسلمانان در همه جا به جنبش درآمده و ایلدگز ناچار شد که با سپاهی گران آهنگ گرجستان کند. ارسلان آبه نیز با دیگر امیران، این هنگام بنا بر تعصب دینی، بدو پیوست. نبرد بین سپاه اسلام و گرجستان بیش از یک ماه به طول انجامید تا سرانجام گرجیان شکست خورده، مسلمانان فیروزمند و شادمان بازگشتند.

چند سال پس از این رخ داد، بار دیگر دشمنی سختی میان ایلدگز و ارسلان آبه پدید آمد و بار دیگر کار به جنگ و خونریزی کشید. زیرا ارسلان آبه در سال 563 ﻫ / 1168 ، پسر سلطان محمد را که در نزد خود داشت ، سلطان خوانده، کسی به بغداد فرستاد و از خلیفه خواست که خطبه به نام آن شاهزاده بخواند. با شنیدن این خبر، ایلدگز سخت برآشفت و باز ، سپاهی همراه پسرش پهلوان محمد به آذربایجان و به جنگ ارسلان آبه فرستاد. در این جنگ ، ارسلان آبه شکست سختی خورد و به مراغه گریخت و پهلوان محمد، شهر را در محاصره گرفت. ارسلان آبه ناگزیر شد که به سازش تن در دهد و پهلوان محمد نیز به همدان بازگشت. از این پس از ارسلان آبه ذکری در تاریخ نیست تا آن که ابن اثیر تاریخ وفات وی را به سال 570 ﻫ / 1175 م یاد می‏کند. همچنین از امیر شیرگیر، برادر وی و از شاهزاده پسر سلطان محمد هم هیچگونه اطلاع و آگاهی موجود نیست.


تعداد بازدید ها: 8631


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..