همه خلفای پس از پیامبر که حکومت مسلمین را بر عهده گرفتند، به حقّانیّت
ائمّه اطهار علیهم السلام و شایستگی آنان برای خلافت آگاهی داشتند.
برای نمونه، خلافت،
امامت،
ولایت و
وصایت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای خلفای پس از پیامبر،
ابوبکر و
عمر و
عثمان، مانند آفتاب روشن بود و خود آنها بارها با گوش خود از
رسول خدا شنیده بودند و میدانستند که رسول خدا علی علیه السلام را خلیفه خود میدانست؛ آنان در صحنه پرشکوه
غدیر خم نیز دیده بودند که پیامبر علی را به جانشینی خود معرفی فرمود؛ حتی در آن روز همه آنان با علی
بیعت کرده بودند.
معاویه نیز به حقّانیّت امیرالمؤمنین و ظلم خودش آگاهی داشت و در سخنانش فراوان بارها از او و مقامش تعریف میکرد ولی طمع ریاست و دنیاپرستی نمیگذاشت حق را به حقدار باز گرداند.
مأمون نیز از جمله خلفایی بود که کاملاً به حقانیت ائمه اطهار آگاهی داشت. او بارها با چشم خود، معجزاتی از
حضرت رضا علیه السلام دیده و در مجالس مناظره امام شرکت کرده بود. حتی گاهی خودش با مخالفین امام رضا
مناظره میکرد. امّا او هم دست از جاهطلبی و دنیاطلبی بر نداشت و حق امام رضا علیه السلام را بازپس نداد.
حتی
عمر سعد نیز قبل از آمدن به
کربلا با تردید و شک دستبهگریبان بود و همواره با خود میگفت:«چگونه به جنگ
حسین بروم، در حالی که میدانم قاتل او گرفتار عذاب خدا خواهد شد.»
خلاصه کلام این است که همه کسانی که حق امامان معصوم را غصب کردند، به حقانیت آنان ایمان داشتهاند و به همین دلیل، در روز قیامت، بین خود و خدایشان هیچگونه حجّتی نخواهند داشت.
مراجعه شود به
دلیل امامت ائمه علیهم السلام
امام سجاد علیه السلام از دیدگاه خلفا
اعتراف عمر به حقانیت حضرت علی علیه السلام
اعتراف عمر بن عبدالعزیز به غصب خلافت