به حرکت در آوردن تصاویر در حقیقت رویای چند هزار ساله بشر بوده است. تصویر هایی که از چندین هزار سال پیش از این بر دیوارهای
غار آلتامیرای اسپانیا به یادگار مانده است ، نشان دهندۀ این آرزوی بشر است. در این غار گرازی نقاشی شده است که دو جفت دست و دو جفت پا دارد که نمایانگر شوق نقاش برای نشان دادن حرکت است ، زیرا هر جفت دست و پا یک مرحله از حرکت را نشان می دهد. در معابد هند نیز مجسمه هایی است که
شیوا را در حال رقص نشان می دهند و هر یک چندین دست دارند. در این جا نیزهر یک از دست های شیوا مرحله ای از یک حرکت را نشان می دهند.
با وجود آن که می توان منشا تصاویر متحرک را در دوره
نقاشی غارها و مجسمه های اسطوره ای دانست ، اما این
تاریخ با مراحلی آغاز می شود که منجر به اختراع
دوربین فیلم برداری و
پروژکتور می شوند. این عصر در تاریخ مقدماتی سینما قلمرو فعالیت مخترعان است ، نه هنرمندان.
در قرن نوزدهم سه آزمایش علمی آغاز شد که ترکیبشان تا پایان قرن منجر به خلق تصاویر متحرک شد که عبارت اند از :
• پدیده تداوم دید یا دوام بصری
• پدیده فای
• عکاسی
تداوم دید ( Persistence Of Vision )
تداوم دید از ویژگی های چشم انسان است . ما تصور می کنیم حرکت روان و کاملا پیوسته ای را روی پرده تماشا می کنیم ، حال آن که در واقع شاهد قسمت های کوتاه ، نامنظم و غیر پیوسته ای هستیم که به واسطه همین ویژگی چشممان یعنی تداوم دید آن ها را به طور مداوم می بینیم.
این پدیده پیش ازاین نزد
مصریان باستان شناخته شده بود ، اما کسی که این پدیده را برای نخستین بار به صورت علمی تشریح کرد
پیتر مارک رژه ( Peter Mark Roget ) نام داشت. او در سال
1824 اعلام کرد که مغز انسان تصویری را که بر شبکیه چشمش می افتد تا زمانی حدود یک بیستم تا یک پنجم ثانیه ، پس از کنار رفتن تصویر از مقابل چشم همچنان حفظ می کند. در غیر این صورت ما می توانستیم از صدها بار پلک زدنمان در طول روز آگاهی بیابیم . ذهن هیچ تصوری از پلک زدن ندارد زیرا با این که پلک در مدت کمتر از یک ثانیه روی چشم را می پوشاند ، در همین حال تجسمات پیش از پلک محفوظ مانده اند.
بعد از انتشار نظریه
رژه بلافاصله دانشمندان تمام دنیا فرضیه او را به آزمایش گذاشتند. وسایلی که به کار بردند بیشتر به اسباب بازی بچه ها شباهت داشت. این وسایل عبارت بودند از صفحات و سکه های گردان ، دفترچه ای پر از تصویر که صفحات آن را به سرعت ورق می زدند و ... ولی همه آن ها به سرعت گفته رژه را تایید کردند.
در واقع تکنیک
فیلم برداری نیز برروی همین پدیده استوار شده است. دوربین فیلم برداری یک کادر را در یک زمان فیلم برداری می کند. هر کادر شامل یک عکس واحد بی حرکت است.
شاتر دوربین برای ضبط یک تصویر بر روی فیلم 30/1 ثانیه باز نگاه داشته می شود. این شاتر 16 تصویر ( برابر سرعت فیلم های صامت ) مشابه را در هر ثانیه می گیرد. پس به این ترتیب دراین گونه فیلم ها هر ثانیه از فیلمی که نمایش داده می شود تنها شامل 30/16 ثانیه از حرکتی است که در معرض دید قرار داده شده است و 30/14 ثانیه آن تاریکی بین کادرهاست. به هنگام تماشا ، یک ثانیه فیلم به صورت خط ممتدی به نظر می رسد که در واقع خطی است غیر ممتد و این
تداوم دید است که باعث پرشدن فضاهای خالی می شود.
پدیده فای ( Phi Phenomenon)
این پدیده در سال
1912 توسط متخصص
روان شناسی گشتالت ،
مارکس ورتایمر (Marx Vertimer ) مورد مطالعه قرار گرفت وهمان چیزی است که موجب می شود ما پره های یک پنکه در حال حرکت را مانند تیغه ای واحد و مدور ببینیم ، یا پره های رنگارنگ یک چرخ گردان را به صورت تک رنگی آمیخته در نظر آوریم. در واقع این پدیده است که به کمک تداوم دید توهم حرکت را ایجاد می کند، به این ترتیب که اگر تصاویر ساکن 12 تا 24 بار در ثانیه پشت سر هم بیایند ، آن ها را همچون تصاویر متحرک می انگاریم.
عکاسی ( Photography )
کشف دو پدیده
تداوم دید و
فای تنها به این معنی بود که می توان از تصاویر ساکن به یک تصویر متحرک رسید. اما حقیقت آن است که بدون ثبت تصاویر واقعی امکان متحرک کردن آن ها و دیدنشان بر روی پرده فراهم نمی شد. در این حالت تنها می توانستیم تصاویری را که با دست انسان نقاشی شده بودند را به صورت متحرک ببینیم ، یعنی همان چیزی که به آن
کارتون یا
انیمیشن می گوییم. به همین خاطر است که بسیاری صنعت فیلم برداری را در ا دامۀ صنعت
عکاسی می دانند.
اصل و منشا عکاسی به زمان
رنسانس و طرح
اتاق تاریک ( Camera Obscura ) لئوناردو داوینچی ( Leonardo Da Vinci ) بر می گردد.
اتاق تاریکی که توسط
لئوناردو داوینچی ساخته شد ، در واقع اتاقکی بود که بر
روی یکی از دیوارهای آن روزنه ای وجود داشت. اگر صفحه سفیدی را درون اتاق تاریک روبه روی روزنه قرار می دادند ،از هر آن چه در مقابل روزنه اتاق تاریک بود ، به دلیل آن که اتاقک هیچ رخنه و روزنه دیگری نداشت تصویری معکوس و کوچکتر از چیزی که مقابل آن قرار داشت بر روی آن صفحه سفید می افتاد.
در سال
1550 میلادی دانشمند دیگری با نصب یک
عدسی بر روی روزنه اتاقک تاریک داوینچی ، آن را کامل کرد و سبب شد تصویرهایی بسیار شفاف تر از تصویرهای قبلی به وجود آید ، اما هنوز تا ساخت
دوربین عکاسی و پس از آن دوربین فیلم برداری راه زیادی بود.
برای تبدیل اتاق تاریک به دوربین عکاسی ، وسیله مورد نیاز ،
شیشه عکاسی بود که جایگزین دیوار شود. دانشمندان قرن نوزدهم در روند پی گیری اختراع این شیشه عکاسی دست به کار یک سلسله عملیات شدند.
در اوایل
1816 یک فرانسوی به نام
ژوزف نیسفورنیپس ( Joseph Nicephore Niepce ) که در پی اصول عکس برداری می گشت ، تصاویری تقریبا تار و گذرا را روی صفحات فلزی به دست آورد و کار خود را
هیلوگراف (Heliograph) نامید. با ملحق شدن
لوئی داگر ( Louis Daguerre ) به او ، آن ها به فعالیت های خود در این زمینه ادامه دادند تا اینکه در سال
1839 توانستند روش عملی عکس برداری را ارائه دهند و اصول آن را معین کنند. روش آن ها خیلی کند و پر زحمت بود ، زیرا زمان نوردهی لازم برای یک تصویر پانزده دقیقه بود. به همین خاطر ، آن ها فقط از طبیعت بی جان می توانستند عکس بگیرند ، یا اگر قرار بود از موجودی زنده عکس بردارند می بایست سر او را با وسیله ای فلزی نگه می داشتند تا در وضعی سخت و بی حرکت مدت ها بماند.
برای این که عکس برداری بتواند به طور عملی مورد استفاده قرار بگیرد می بایست زمان نوردهی کاهش پیدا می کرد. برای این کار نیاز به مواد عکاسی با حساسیت بالا بود. پس از تکمیل اصول اولیه عکاسی ، حساسیت مواد عکاسی نیز روز به روز رو به افزایش گذاشت ، تا اینکه در
1841 زمان نوردهی به سه دقیقه کاهش یافت و سی سال بعد شیشه عکاسی مناسب برای نوردهی با سرعتی کمتر از یک ثانیه به دست آمد.
تلاش های اولیه برای ایجاد تصاویر متحرک با استفاده از عکس های ثابت انجام شد. لازمه یک فیلم متحرک واقعی ، حرکات پیاپی و مداومی بود که به جای این که ترکیب ساده ای از بخش های ثابت یک حرکت باشد ، ابتدا در داخل واحدهای تشکیل دهنده خود تجزیه و بعد ترکیب شود. نخستین کسی که از این مرحله قدم فراتر گذاشت ، مردی
انگلیسی به نام
ادوارد مایبریج ( Edward Muybridge ) بود که به کالیفرنیا مهاجرت کرده بود.
مایبریج عکاسی دوره گرد و مخترع بود. او در سال
1872 به استخدام
للند استنفورد ( Leland Stanford ) ، فرماندار کالیفرنیا ، در آمد.
استنفورد که علاقه مند به پرورش اسب و مسابقات اسب دوانی بود ، با یکی از دوستانش روی شکل یورتمه اسب ها شرط بندی کرده بود. او معتقد بود که هر چهار سم اسب ، هنگام یورتمه ،در یک زمان از زمین جدا می شوند.
مایبریج برای اثبات گفته او پنج سال تحقیق کرد. سرانجام مایبریج دوازده دوربین را در طول مسیری در یک ردیف مستقر کرد ، سپس بندهایی را به شاترهای دوربین ها وصل کرد و از عرض مسیر عبور داد. در عرض بیست سال بعد ، مایبریج تکنیک چند دوربینی خود را کامل تر کرد و تعداد آنها را از دوازده به چهل رساند ، فیلم های حساس تری استفاده کرد و محاسباتش را نیز دقیق تر نمود. اما مایبریج تنها بر روی حرکات حیوانات متمرکز شد و از آنجا که حرکت حیوانات چندان توجه چندانی را در بین عموم به خود جلب نمی کرد ، فعالیت هایش بی نتیجه ماند.
در
فرانسه نیز دانشمندی به نام
اتی ین ژول ماره ( Etienne Jules Marey ) عکاسی متحرک را آزمایش می کرد. او در سال
1882 برای نخستین بار تصاویر متحرک را با یک دوربین که خود اختراع کرده بود فیلم برداری کرد. دوربین فیلم برداری او شبیه به یک تفنگ بود. این تفنگ عکاسی از یک لوله بلند برای عدسی هایش استفاده می کرد و نیز دارای یک خزانه مدور بود که شیشه عکاسی را در خود جا می داد.
ماره نیز از انسان ها و حیوانات فیلم برداری می کرد. در
1888، ماره امکان نوردهی را سریعتر و بیشتر کرد ، اما برای تولید تصویر متحرکی که رویدادی یک یا دو ثانیه ای را ضبط کند ، می بایست ماده خامی تولید می شد که بتواند تعداد بسیار زیادی تصویر ( شاید هزاران تصویر ) را در خود جای دهد.
در
1888 جرج ایستمن ( George Eastman ) ، موسس
کمپانی کداک ( Kodak ) ، بر آن شد که از فیلم
سلولوئید برای دوربین عکاسی خود ،
کداک ، استفاده کند. فیلم سلولوئید ایستمن که در اصل برای عکس برداری ثابت ابداع شده بود ، تبدیل به ماده ای طبیعی برای تجربیات بیشتر در عکاسی متحرک شد و کم کم موانع راه فیلم برداری را از میان برداشت.